دوســتتـــ دارم کمتـــر از خدا و بیشتـــر از خودم چون به خدا ایــمــان دارم و به تو احـتـیـاج!!
دوســتتـــ دارم کمتـــر از خدا و بیشتـــر از خودم چون به خدا ایــمــان دارم و به تو احـتـیـاج!!
خداوندا ، از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار
نگاهی ، یادی ، تصویری ، خاطره ای… برای آن هنگام که فراموش خواهیم کرد که روزی چقدر عاشق بودیم….
..........ادامه
میان گریه گاهی خنده می کرد
لبش کار مه تابنده می کرد
جوان در زیر لب با خویش می گفت :
"مه من دلربا شیرین دهانست
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
قمر این زلف عطرآگینندارد
قد موزون لب شیرین ندارد"
پریرو تا برد دل را زعاشق
بهنگام نیازش ناز می کرد
خمار آلوده نرگس را به صدناز
گهی می بست و گاهی باز می کرد
دلارامی که رمز عشق داند
گهی جان می دهد گه می ستاند
جوان آهی کشید و گفت:"ای گل
چه خوش باشد که بعد از انتظاری...."
کلامش را برید و گفت آن ماه:
"به امیدی رسد امیدواری"
جوان گفتا که من امیدوارم
پری گفت :امشب امیدت را برآرم
هزاران راز دل گفتند با هم
که گوش باد هم نشنید آن را
بلی راز دل آشفته دلها
نخواهد بار منت از زبانرا
بچشم یکدگر تا خیره بودند
هزاران گفته از هم می شنودند
جوان با چشم گریان گاهگاهی
بچین موج دریا خیره میشد
غم و شوق و امید وناامیدی
بجان دردمندش چیره میشد
زمانی از ته دل ناله ها داشت
حکایت ها نهانی با خدا داشت
گهی عاشق زسوز سینه خویش
به روی یار گرد آه می ریخت
گهی با قطره های روشن اشک
ستاره بر رخ آن ماه می ریخت
زاشک و آه طوفانی به پا بود
خدای عشق آنجا ناخدا بود
......ادامه دارد
می شکنم در نگاهت آهسته تر از آنکه کسی بشنود صدایش را
می شکنم در سکوتت بی تاب تر از آنکه یاد کند دلی
می روم از جاده ها، روبروی چشمانت بی آنکه از غبار رفتنم چشمی به درد آید
می توانم یک برگ ،یک زندگی،یک سکوت کوتاه باشم
می توانم خاطره ای در گوشه چارقد مادر بزرگ باشم
اما بادبادکی رنگی به دست کودکی بازیگوش
همچون آرزوهایم بر بادم
آهسته می بازم هستی نداشته ام را
هستی بر باد رفته ام را
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه ، بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی
اهل هرجا که باشی
قاصد شکفتنی
توی بهت و دغدغه
ناجی قلب منی
پاکی آبی یا ابر
نه خدایا شبنمی
قد آغوش منی
نه زیادی نه کمی
منو با خودت ببر
من حریص رفتنم
عاشق فتح افق
دشمن برگشتنم
منو با خودت ببر
ای بوی تو گرفته تنپوش کهنه ی من
چه خوبه با تو رفتن ، رفتن همیشه رفتن
چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن
همقدم جاده ها ، تن به سفر سپردن
چی می شد شعر سفر بیت آخرین نداشت
عمر کوچ من و تو دم واپسین نداشت
آخر شعر سفر ، آخر عمر منه
لحظه ی مردن من ، لحظه ی رسیدنه
منو با خودت ببر
چون کودک بی اراده راه افتادم
با پای نگاه در گناه افتادم
از گونه به سمت چونه ات لغزیدم
از چاله درآمدم و به چاه افتادم
---------- Post added at 04:00 PM ---------- Previous post was at 03:55 PM ----------
این قدر ؛ خیال های بیهوده نباف
ماییم و دو خط رباعی و یک دل صاف
در آیینه دلم به جز عکس تو نیست
شک داری اگر ؛ بیا دلم را بشکاف
من باز هم حسادت میکنم
به تمام طبیعت اطراف تو
که از تو نفس میکشند
هر وقت تو را میبینند
با نگاه معصومت
در من شعله ی عشق افکندی و رفتی
دریغ!
من نفت هستم ...
قانون تو تنهایی من است
و تنهایی من قانون عشق
و عشق ارمغان دلدادگیست
و این سرنوشت تنهاییست
به آسمون سپردم چشم از تو برنداره
مواظب تو باشه سرت بلا نیاره
تا تو نخوای نباره دلت گرفت بباره
همیشه باتو باشه تورو تنها نذاره
تو نبودی دل به دل راهی نداشت
از خیال عشق آگاهی نداشت
تو نباشی تا قیامت بیکسم
در تمام زندگیم دلواپسم
ترکم مکن ای عشق ، من بی همزبانم ** تنها تویی ای نازنین آرام جانم... اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد *** دل را سپردن تا ابد معنا ندارد ...
---------- Post added at 04:45 PM ---------- Previous post was at 04:43 PM ----------
يكسال انتظار برگشتنش رو كشيدم ولي نيامد
ولي حالا تنها خواسته ام خوشبختي اون هست
خدايا اونقدر خوشبختش كن كه حتي يادي از من نكند
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)