تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 65 از 640 اولاول ... 155561626364656667686975115165565 ... آخرآخر
نمايش نتايج 641 به 650 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #641
    حـــــرفـه ای H M R 0 0 7's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    Shanzelize Street
    پست ها
    4,959

    پيش فرض

    رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن
    ابتداي يك پريشاني است حرفش را نزن

    گفته بودي چشم بردارم من از چشمان تو
    چشمهايم بي تو باراني است حرفش را نزن

    آرزو داري كه ديگر برنگردم پيش تو
    راهمان با اينكه طولاني است حرفش را نزن

    دوست داري بشكني قلب پريشان مرا
    دل شكستن كار آسانيست حرفش را نزن

    عهد كردي با نگاه خسته‌اي محرم شوي
    گر نگاه خستة ما نيست حرفش را نزن

    خورده‌اي سوگند روزي عهد ما را بشكني
    اين شكستن نامسلمانيست حرفش را نزن

    حرف رفتن مي‌زني وقتي كه محتاج توأم
    رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن

  2. #642
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ما کاشفان کوچه های بن بستیم

    حرف های خسته ای داریم

    این بار

    پیامبری بفرست

    که تنها گوش کند

  3. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #643
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    دلم را بر دوشم می گذارم

    می روم...

    باید کمی صبر کنی

    تا قیمتی شوم

    زیر خاکی شدن وقت می خواهد

    تو هم...

    زمزمه های نامهربانی ات را

    آرام تر بگو

    یک وقت دیدی

    صدایت را

    باد

    نه...

    خاک

    به گوشم رساند...

    و دلم ترک خورد

    دل است دیگر

    روی خاک...

    زیر خاک نمی شناسد

    می شکند

  5. #644
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    میدانی؟!

    دیگر با لباسهایم نمیخوابم

    پاهای خسته ام را دراز نمیکنم

    روی میز

    به جای انها دو لیوان گذاشته ام

    موهایم را شانه میکنم

    و به خودم عطر میزنم

    پر میکشم تا ایینه های در بسته ی چشمانت

    سیگار نمی کشم

    هر روزم بهتر از دیروز است

    در اتاقم همه چیز چنان است که می رفتی

    گلیمی که دوست داشتی

    هنوز بر زمین است

    و رد پای تو زیباترین نقشهایش

    پنجره ها با همان پرده هاست که بود

    هنوز از همه چیز بوی دستهای تو را میشنوم.

    گاهی به همان پارک میروم

    با اندوهی ژرف

    تو نیستی و حرفی جز سکوت نیست.

    ان درخت توت درست همین جا بود

    همین جا که هر روز می ایم و مینشینم

    و جای خالی درخت را چشمانم پر میکند.

    در همان رستوران قهوه ای می نوشم

    کنار صندلی خالی از تو.

    میدانم نمی ایی

    می دانم

    با اینکه نیامدنت را میدانم

    حرف به حرف نامت را

    در هذیانی اتشناک

    با لبهایی شعله ور فریاد میکشم

    و در سایه ی درخت توت

    به انتظارت میمانم...!!!

  6. #645
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    با من بگو

    چگونه بخندم

    وقتی که دور لب هایم را

    مین گذاری کرده اند

  7. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #646
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    زخم ظريف عقربه در من بود
    وقتي كه دايره كامل شد
    معماري بيابان
    همراه با روايت عقربه تكرار شد
    من با خيال و عقربه مخلوط بودم
    و عقربه
    بر روي يك بيابان
    بيابان ديگري مي ساخت

  9. #647
    حـــــرفـه ای H M R 0 0 7's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    Shanzelize Street
    پست ها
    4,959

    پيش فرض

    شب سرديست و من افسرده
    راه دوريست و پايي خسته
    تيرگي هست و چراغي مرده
    ميكنم تنها از جاده عبور
    دور ماندند ز من آدمها
    سايه اي از سر ديوار گذشت
    غمي افزود مرا بر غمها
    فكر تاريكي و اين ويراني
    بي خبر آمد تا با دل من
    قصه ها ساز كند پنهاني
    نيست رنگي كه بگويد با من
    اندكي صبر سحر نزديك است
    هر دم اين بانگ برآرم از دل
    واي اين شب چقدر تاريك است
    خنده ايي كو كه به دل انگيزم
    قطره اي كو كه به دريا ريزم
    صخره اي كوه كه بدان آويزم
    مثل اين است كه شب نمناك است
    ديگران را هم غمي هست به دل
    غم من نيز غمي غمناك است

  10. #648
    اگه نباشه جاش خالی می مونه •*´• pegah •´*•'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    neverland
    پست ها
    467

    پيش فرض

    من گریه نخواهم کرد
    من اشک نخواهم ریخت
    من خسته نخواهم شد افسرده نخواهم شد
    فریاد زنم فریاد:
    من عشق نمی خواهم معشوق نمی خواهم
    می خندم و می رقصم
    فریاد زنم فریاد :
    اینگونه خزانم را در عشق نهان کردم
    من درد جدا بودن بر گور عیان کردم
    افسوس نخواهم خوردافسانه نمی بافم
    بر شانه هر بادی کاشانه نمی سازم
    من زشت نمی گویم بر چهره معشوقم
    اوخوب و وفادار ست من خسته و رنجورم
    امروز چنان دیروز
    افسوس نخواهم خورد
    من یادگرفتم عشق
    بیگانه نمی داند
    لیکن به دل شادم
    سر مشق کنم امروز
    لیکن به دل شادم
    دنیای خودم گرم است
    من دوست نمی خواهم

  11. #649
    اگه نباشه جاش خالی می مونه •*´• pegah •´*•'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    neverland
    پست ها
    467

    پيش فرض

    مرا عمری به دنبالت کشاندی
    سرانجامم به خاکستر نشاندی


    ربودی دفتر دل را و افسوس
    که سطری هم از این دفتر نخواندی

    گرفتم. عاقبت دل بر منت سوخت
    پس از مرگم سرشکی هم فشاندی !

    گذشت از من ،ولی آخر نگفتی
    که بعد از من به امید که ماندی ؟

  12. #650
    اگه نباشه جاش خالی می مونه •*´• pegah •´*•'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    neverland
    پست ها
    467

    پيش فرض

    گاه گاهی که دلم می گیرد

    به تو می اندیشم

    خوب در یادم هست

    چه شبی بود آن شب!

    تو همان نوگل دیرینه و من

    برگ زردی که فتاده است به خاک

    و من اندر عجب این دیدار

    که تو بعد از سال ها

    هم چنان زیبایی!

    کاش می دانستی

    که چه کردی با من

    در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم

    چشم بر گرداندی

    و مرا سوزاندی

    من سراپا همه چشم

    تو دریغ از یک نگاه

    دل که سرشار ز عشق ،

    چشم من غرق حضور،

    دست هایم بی تاب،

    در خیالم همه تو!

    و تو از سنگ و نگاهت بی رنگ

    آن زمان که به تو روی آوردم

    خوب می دانستم

    که چه در سر داری

    لیک و اما که نشد

    تا ز تو دل بکنم

    بارها می دیدم

    بین من و تو فاصله ها بسیار است

    بارها می خواندم

    که دلت در گرو اغیار است

    نپذیرفتم باز

    چشم به راهت ماندم

    پیش پایت چه حقیر می ماندم

    قلب پاکم چون فرش

    زیر پایت افتاد

    دست هایم در تب عشق تو هر دم جان داد

    و تو چون کوه یخی

    همه را خشکاندی

    پشت پایت چه غریب

    اشک هایم می ریخت

    تارو پودم همه یکباره گسیخت

    من گمان می کردم

    دل تو مال من است

    چه خیالات خوشی!

    ولی افسوس و دریغ!

    قاتل جان من است

    یاد من باشد اگر باز نگاری دیدم

    نکنم هیچ نگاه

    نکنم باز خطا

    دور دل نیز حصاری بکشم

    نغمه ی عشق فراموش کنم

    همه را از دل خود می رانم

    از همه می گذرم

    به جز از عشق تو ای بلبل شیرین سخنم!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •