من سربازی نرفتم ولی مطمئن باش خاطره خوش هم برات میمونه
برادرم میگه وقتی امضا ها رو گرفت دلش نمی خواست از پادگان بره
البته این رو هم بگم جاش راحت بود تو بندرعباس بود هنوز هم با یکی از سرهنگ های اون پادگان دوسته رو رفت و آمد داره. برادرم میگه اسم سرهنگه میومد همه سربازا غلاف میکردن (حتما پدرشون رو در میاورد که ازش میترسیدن)