در سكوتم رازيست
در دلم درديست .
آنچه بر انديشه من ميگذرد را بر زبان رهنيست...
----------------
معذرت می خوامنه امروز نرمال نیستی ، گرفتم ....تنکس
![]()
در سكوتم رازيست
در دلم درديست .
آنچه بر انديشه من ميگذرد را بر زبان رهنيست...
----------------
معذرت می خوامنه امروز نرمال نیستی ، گرفتم ....تنکس
![]()
تا دل شکنی، شیوۀ آمالِ تو شد
چون سایه دلِ خَلق، به دنبالِ تو شد
دانی که به پایت ز چه آسیب رسید؟
از بس که دلِ شکسته پامالِ تو شد.
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و می خواران از نرگس مستش مست
حافظ
تا دیدۀ دل جانبِ او دوخته ام
از خلقِ جهان دیده فرو دوخته ام
زین باده کشان امید احسانم نیست
چشمی چو پیاله بر سبو دوخته ام
من با غم تو آشنايم و با خلوتتنهاييهايت.
حتي روزي كه پريشان حالديدمت.
احساس كردم سالهاميشناسمت.
از آن پس لحظهاي تو را رهانكردم و
من حالا از تو هم خسته ترو بي تاب ترم ..!
ما ییم که در پای تو، چون خاکِ رهیم
مدهوش وز دست رفته، از یک نگهیم
با ما شبی از مهر در آمیز، که ما
کم عمرتر از ستارۀ صبحگهیم
مصلحت دید من آنست که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
حافظ
Last edited by هیچ; 06-02-2007 at 23:25.
در عشقِ تو پروایِ بد اندیشم نیست
سرمستم و اندیشۀ و تشویشم نیست
تا چند ز یاران؛ خبر از من پرسی؟
ای بی خبر از من، خبر از خویشم نیست
تو صاحب دردی ، ناله سر کن
خبر از درد بی دردی نداری
بنال ای دل که رنجت شادمانیست
بمیر ای دل که مرگت زندگانیست
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد ، عشق ورزد ، اشک ریزد
مباد آن دم که چنگ نغمه سازت
ز دردی بر نیانگیزد نوایی
مباد آن دم که او در تار و پودت
نسوزد در هوای آشنایی
بنال ای دل که رنجت شادمانیست
بمیر ای دل که مرگت زندگانیست
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد ، عشق ورزد ، اشک ریزد
![]()
در دامنِ این بحر، فروزان گهری نیست
چون موج، به امید که آغوش گشاییم؟
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)