حرفــــ هـای عاشــقــانه
سنگــین ترین سـکــوتـــ های شــبانه ام را
در اولــیــن شبـــ پایــیزی خواهــم شکــســتـــ
تا عاشــقـانه تر نـجـوا کنـــم:
دوســــتــــــتــــــــــ دارم
حرفــــ هـای عاشــقــانه
سنگــین ترین سـکــوتـــ های شــبانه ام را
در اولــیــن شبـــ پایــیزی خواهــم شکــســتـــ
تا عاشــقـانه تر نـجـوا کنـــم:
دوســــتــــــتــــــــــ دارم
كاش مي شد نغمه ياران شنيد
كاش مي شد شور و مستي را چشيد
كاش مي شد بانگاهش تر شويم
كاش مي شد ناز او را هي كشيد
كاش مي شد عشوه معشوق ديد
كاش مي شد رنج عشقش را كشيد
كاش مي شد همچو باران در كوير
با دل و جانش تمنا را كشيد
كاش مي شد با لبانش يار بود
كاش مي شد نوش دارو را چشيد
كاش مي شد همراه حرف دلش
كاش مي شد با دل او زار گريست
كاش مي شد غرق خواهش مي شديم
كاش مي شد هق هق عاشق نشيد
كاش مي شد با صدايش مست شد
كاش مي شد با حضورش سبز شد
كاش مي شد در دلش غوغا بريخت
كاش مي شد با لب حسرت گريست
كاش مي شد همچون سياوش بود زار
كاش مي شد نغمه هايش را شنيد
همیشه خسته از روزای برفی
عشق پریشون شده ی دو حرفی
گفته بوذدم اگه دلت گرفته ست
کنج دلم جا واسه دلت هست
شاید دلت خواست و پاهات نیومد
یا شایدم دلت باهات نیومد
هر چی که بود بزار که گفته باشم
هرجا که هست دلت منم باهاشم
...
عشق گذشته از پل
دشت پر از گلایل
گم شده ی دو حرفی
خسته ی روز برفی
...
گفته باشم هنوزم
اگه دلت گرفته ست
بیا که کنج قلبم جا واسه ی دلت هست
حالا که تقویم من زمستوناش زیاده
تو کوچه های سردش همیشه برف و باده
باید بیای ببینم
بهار خنده هاتو
بیا بزار تمومو شه
روزای برفی با تو روزای برفی با تو
براي چشــم خامـوشــتــ بيميــرم
كنار جشمــه ي نوشــتـــ بميــرم
نمي خواهــم در آغوش تو باشــم
كه مي خواهــم در آغوش تو بميــرم
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
ترا میانديشم ...
همچو خواب خستگیهايم
کز رويای رسيدن باز مانده
درست نيست...
من اينجا و تو
آنسوی خطوط آرزوهائی
کز هرم احساس بدورند
همين روزها و روزهائی بی تو
که آفتاب از پس کوههای کسالت بدمد
طلوع خواهم کرد
و به امتداد تو خواهم پيوست
به اختیارت اگر هزار تیر جفاست
به قصد جان من خسته در کمان داری
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری
به وصل دوست گرت دست می دهد یک دم
برو که هر چه مراد است در جهان داری
آتش پرست خواهم شد
تا شعله های آتشی را
که از دو چشم خمارت زبانه می کشد
عبادت کنم
و کافر می شوم
به هرآنکه
عشق تورا انکار کند...
اي كــاش آهنگ محبت بودم و بــرايت آهنگ عشق را مي سـرودم.اي كاش قطره ي اشك بودم و از چشمهايت جاري مي گشتم.ولي افسوس كه نه آهنگ هستم ونه اشك چشمان پر مهرت.ولي هرچه هستم تا آخـرين قطره خـوني كــه در رگ دارمدوستـت دارم
اي كــاش آهنگ محبت بودم و بــرايت آهنگ عشق را مي سـرودم.اي كاش قطره ي اشك بودم و از چشمهايت جاري مي گشتم.ولي افسوس كه نه آهنگ هستم ونه اشك چشمان پر مهرت.ولي هرچه هستم تا آخـرين قطره خـوني كــه در رگ دارمدوستـت دارم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)