
نوشته شده توسط
blacksun
چشم داسش سینا
اینم یه سوتی از یکی از بچه ها
ما زمان دانشجوئی یه رفیق داشتیم که خیلی بچه خوب و با کلاسی بود و چون یه خورده سنش از بچه ها بیشتر بود همه یه نوعی بهش احترام میزاشتن.
یه بار تصمیم گرفتیم بریم با دختر های همکلاسیمون به اردو.خلاصه مینیبوس کرایه کردیم و 8-9 تا دختر و بقیه هم پسر راه افتادیم بین راه بحث از موسیقی و کنسرت واینا پیش اومد که همه دختر پسرا جمع شده بودند وسط می نی بوس و اظهار نظر میکردند.تا نوبت رسید به این رفیق ما.اون زمون هم یه گروه موسیقی اومده بود تو شهرمون و کنسرت برگزار میکرد.خلاصه این رفیق ما خواست بگه که به کنسرت این گروه رفتین یا نه.همه هم ساکت داشتن گوش میکردن که یهو رفیقمون گفت: راستی به کرست این گروه رفتین؟آقا نگو بدبخت یه لحظه زبونش نچرخیده و سوتی داده.آقا می نیبوس منفجر شد حالا دختر ها سعی میکنن جلوی خودشون رو بگیرن ولی ما دیگه مرده بودیم .این رفیق ما هم شده بود لبو
ببخشید اگه طولانی بود