ميوه اي ز آفريدني ديگر
ميوه اي تلخ شاخه اي بي بر ؟
خواستم پر دهم ركاب گريز
پشت كردم به پله پايان
تن من ليك باز با من بود
لحظه آخرم گرفت عنان
ميوه اي ز آفريدني ديگر
ميوه اي تلخ شاخه اي بي بر ؟
خواستم پر دهم ركاب گريز
پشت كردم به پله پايان
تن من ليك باز با من بود
لحظه آخرم گرفت عنان
نه در دل می توان این غم بنهاد
نه کس را می توان زین غم خبر کرد
دل تمنایی می خواهد
تمنایی به گستره ی دشت ها و افق ها
تمنای درك شدن ها
تمنای پذیرش ها
و
فهم ها
و تمنای یكی شدن ها
و
چه قدر تنهاست این دل
تنها و بی كس
نه بود حادثه ای،
از تصادم لحظه های درك شدگی
نه وجود گوش شنوایی،
در انحنای واشده ی زمان
زمان درد و دل های نهان
نه از رومم نه از زنگم
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
مانده در سينه چو سرزمين نامسكون
دست ناخورده پر از ذخيره ناباز
رفتي و نام تو را برهنه پوشيده ست
همه شب ذهن من از گريز تو بي تاب
بيم عرياني اش آرزوي ديداراست
پيش يادت غم من ستايش محراب
باز خواهم كه سحر به بالشم ريزد
كاكل كوچك تو طلاي آشفته
بوي خواب شب و عطر صبح بيداري
سر كند در دل ما سرود ناگفته
باز گرد از ره باز تا ز سر گيريم
قصه كهنه كوچه ها و شب ها را
پلك بگشاي به روي من كه بگشايند
چشمهاي تو دريچه هاي دريا را
------------
فرانک خیلی بدی![]()
اینجا بهار از ابر می بارید ، دیروز
اما تو بی پرواتر از فصل خزانی
حتی درخت سروهم بعد از حضورت
پر می شود از برگهای ارغوانی
ـــــــــــــــــــــ
جاتی دیگه بلد نیستم
ادرس یک جا راحت را برام لینک بذار خوب عزیزم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
------------
یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز رسد نشاط اندازه دشت
افسانه زندگی چنین است عزیز:
در سایه کوه باید از دشت گذشت
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق ،
که نامی خوش تر از اینت ندانم.
وگر-هر لحظه - رنگی تازه گیری ،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
من با تو هم قسم ميشم با تو مي مونم هميشه
خودت مي دوني عزيزم بي تو بمونم نميشه
زنده مي شم با نفست با عطر تو جون مي گيرم
اگه بموني پيش من به خدا آروم مي گيرم
پيشم بمون پيشم بمون هميشه عاشقم بمون
شاپرک باغ خدا...... براي من بازم بخون
ـــــــــــــــــــــــــ
عجب شعر جوادی
نارنج های باغِ بالا را
دستی تواند چید و خواهد چید!
وز هر طرف فریادهای : " چید!
آوخ ، چید ! "
خواهد در این هفبت آسمان پیچد.
آن باغبان خفته روی پرنیان عرش
ایا نخواهد دید ؟
یا پرسید :
کو " ماه "؟
کو " ناهید " ؟
کو " خورشید " ؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)