در و ديوار به حال دل من زار گريست
هر کجا نالهي ناکامي خود سر کردم
درغمت داغ پدر ديدم و چون در يتيم
اشکريزان هوس دامن مادر کردم
--------------
به سلامت
آقا امیر شما جرا اینویزیبل شدین آیا؟![]()
در و ديوار به حال دل من زار گريست
هر کجا نالهي ناکامي خود سر کردم
درغمت داغ پدر ديدم و چون در يتيم
اشکريزان هوس دامن مادر کردم
--------------
به سلامت
آقا امیر شما جرا اینویزیبل شدین آیا؟![]()
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش
------------------
از شما یاد گرفتم
Last edited by amir.ara; 02-02-2007 at 16:03.
شایدم کاری نکردی شاخه من شکنندس
این که با سرما نسازه تقصیر خود پرنده س!
--------------
![]()
ساقی بده آن کوزۀ خمخانه به درویش
کآنها که بمردند گِلِ کوزه گرانند
------------------------
![]()
دختر ناز و قشنگم
همدم فردای بابا
سر بذار رو سینه من
حرف بزن برای بابا
این تویی شعر تولد
تویی آغازی دوباره
تویی از فصل بهاران
واسه آغازی دوباره
دختر ناز منی تو
شعرآواز منی تو
با طلوع این تولد
تازه آغاز منی تو
غنچه تازه باغی
که شدی فصل بهارم
تورو دوست دارم ببینم
تا نهایت در کنارم
من پر از اندوه چشمان توام
آشنايي دل پريشان توام
آتش عشق تو در جان من است
عاشقي معناي ايمان من است
كي به آرامي صدايم مي كني
از غم دوري رهايم مي كني
اي كه در عشق و صداقت نوبري
كي مرا با خود از اينجا مي بري
Last edited by Monica; 02-02-2007 at 16:54.
یاد باد انکه خرابات نشین بودم و مست
وانچه در مسجدم امروز کمست آنجا بود
در میان ازدحام زائران بی قرار
در میان دست های منتظر
پشت نورانیت این همه عشق
در جوار قلب های ملتمس
من کبوتر شده ام
پر پرواز طوافم را باز
دور آن مخزن اسرار و جلا
صحن پیوند زمین با ملکوت
گنبد زرد طلا
باز کرده به فراسوی زمین می نگرم
به صمیمیت الطاف خدا
خاک هر رهگذرت سرمه چشم
سایه مردم کویت همه دروازه نور
ای همه جود و سخا
قلب من می خواهد
همچو آهوی فراری در دشت
رسته از دام و بلا
بگریزد در باد
صید صیاد نگردد هرگز
گر بیایی به نگاهی گذرا
و به یک گوشه چشم
ضامن آهوی قلبم باشی
قلب آزرده ز بیداد و جفا
....
Last edited by magmagf; 02-02-2007 at 17:40.
آهی کشید غم زده پیری سپید مو ،
افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه ،
در لابلای موی چو کافور خویش دید :
یک تار مو سیاه !
در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در خاطرات تیره و تاریک خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود :
یک تار مو سپید!
در هم شکست چهرۀ محنت کشیده اش ،
دستی به موی خویش فرو برد و گفت : " وای ! "
اشکی به روی اینه افتاد و ناگهان
بگریست های های!
دریای خاطرات زمان گذشته بود ،
هر قطره ای که برزخ آیینه می چکید
در کام موج ، ضجۀ مرگ غریق را
از دور می شنید ؛
طوفان فرو نشست ولی دیدگان پیر ،
می رفت باز در دل دریا به جستجو :
در آب های تیرۀ اعماق خفته بود ،
یک مشت آرزو!
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزيد
من اگر مهر نگاری بگزينم چه شود
عقلم از خانه به دررفت و گر می اين است
ديدم از پيش که در خانه دينم چه شود
![]()
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)