باز هم خواب تو را دیدم با تنگ هزاران ماهی مرده ات
خالی
و اندوه چسبناک من ،
لا به لای خورده شیشه های شکسته تنگ
و وحشت غیر قابل توصیف ام
از بوی منجمد ماهی های خاکستری مرده
هنوز نمیدانم چطور پشت ان همه در بسته نفس میکشیدئ
که بین تو و همه حس های داشته و نداشته ات حتا ،
در سنگین آهنینی بود که باز نمیشد
و قفل نداشت
و کلید نداشت
و سرد بود
من پشت تک تک این در ها دراز کشیدم
جیغ زدم
گریستم
پاسخم اما
تکه های خاکستری منجمد مفلوک....
***
صدا که میزدی : آویشن ، عسلم
گرم میشدم ولی ، گرم گرم
باز هم خواب تو را دیدم
بی ماهی های منجمد غمگین
بی تنگ شکسته بی آب ........
"در آب راه میرفتی "