اصلا جای بحثی در این مورد اخیر وجود نداره همونجور که در مورد اثبات یا رد لولو یا کلثوم ننه کسی بحث نمیکنه.
Every Religion Is An Absurdity
اصلا جای بحثی در این مورد اخیر وجود نداره همونجور که در مورد اثبات یا رد لولو یا کلثوم ننه کسی بحث نمیکنه.
Every Religion Is An Absurdity
Last edited by Big-Boss; 23-05-2011 at 18:33.
البته صحبتهای محمدحسین رو نقل قول نکنید بچه ها.
ایشون نمیان حالا حالا ها. درگیر امتحانات هستند و بعد 1 ماه میان که جواب بدن...
البته اون موقع هم ما نیستیم...
دوست عزیزم اگه ندیده بودم این مطلبو نمیذاشتم. منتهامشکل سره اینه که من نمیدونم شمابه چی میگی"واقعیت". علیت ،نظم ،امکان و... مفاهیمی ماهوی هستند وفرض میکنیم که عقل شمااین مفاهیم رو نمیپذیره ولی شماوقتی محمد(ص) رو نه بعنوان پیامبربلکه مقلد کوروش میدونی بایدم باگفته دوستت درموردلولو وننه کلثوم به وجد بیای درحالیکه ادعامیکنی تجربه پس از مرگ داری!! وقتی حرف امام صادق(ع) رو به زرتشت نسبت میدی ویاتو یک پست دوبارمیگی من وجودخدارو اثبات میکنم سه بارمیگی خداوجودنداره وردش میکنم فکرمیکنی من چه توقعی باید ازشماداشته باشم؟؟؟
شماآدم خوش صحبتی هستی ولی ی چیزی بگوکه بشه بهش جواب داد. چون من واقعا نمیدونم شما به چی اعتقاد داری وبه چی اعتقادنداری؟ لااقل بعضیا میدونن به چی اعتقاد ندارن البته چندوقتم هست که ازکتاب هفت چیزی نمیگی.
اگرکسی بتونه چیزی به دیگران یادبده ولو خالی ازایمان باشه برای من باارزشترازاینه که """برای دین یا برعلیه دین""" یه مشت حرف بیفایده تحویل دیگران بده.
شمابازم واقعیت رو به چیزی نسبت میدی که کاملا نامربوطه. بحث اثبات وجودخدا بحث سیاسی نیست.
QUOTE=saeeddz;6130188]
چیزی که در مورد محمد و عیسی و موسی و ادیان توحیدی(البته اینو دوستان میگن که این 3 دین توحیدی هستن ، نه خیلی از ادیان قبل هم توحیدی بودن)مشهوده اینکه تاریخ اصلی و ادیان اصلی کپی و جعل و دوباره تحویل جوامع بشری شده!
اصطلاحا یک جعل تاریخی اتفاق افتاده و مسیر اصلی رو دچار انحراف کرده و...
جالب بدونید معجزه ای مانی که پیامبری بعد از زرتشت بوده و ایرانی و خیلی قبل از محمد ، کتابش بوده!
حالا معجزه ی محمد چی هست؟!
[/QUOTE]
مگه دین غیره توحیدیم داریم؟
چه جعلی اتفاق افتاده؟ واقعیت امروز اینه که افغانی دره هرسفارت بره بهش ویزا میدن چون میره کار میکنه ولی چرابه ایرانی ویزا نمیدن ؟ چون میره دزدی میکنه حالا من به چی بایدافتخارکنم دزدبودنم یابرترازبنی اسراییل بودنم؟
رویکردانبیا یک رویکردکاملا اجتماعی نسبت به زندگی انسانه گاهی پیامبران خودشون ازطبقه ثروتمندوقدرتمندجامعه بودند برای اینکه بتونند باتوزیع ثروت دربهبودزندگی مردم زمانه خودشون تلاش کنند گاهی هم ازطبقه ضعیف جامعه که برای بازپس گرفتن ثروت وقدرت ازطبقه حاکم تلاش میکردند هدف همه انبیاایجادعدالت ،آزادی وبرابری بوده این داستانیه که تکرار شده .
قران معجزه است بخاطره اینکه کتابه وهرکسی میتونه این کتابو دستش بگیره ومطالعه کنه چون درحال حاظر عیسی ومحمدو...زنده نیستن که برای من وتو معجزه کنن.
کدوم لغتنامه گفته این کلمات عربی هستند
منظورشماازین تناقض گویی چیه؟
ميشه برگرديد به همون بحث خدا ؟
اگه اينو ادامه نديد فعلا پيامبري وجود نخواهد داشت !!
شيلر :اگرکسی بتونه چیزی به دیگران یادبده ولو خالی ازایمان باشه برای من باارزشترازاینه که """برای دین یا برعلیه دین""" یه مشت حرف بیفایده تحویل دیگران بده.
به مردم روزگارت چیزی بگو که به دردشان بخورد نه اینکه خوششان بیاید .
يه نكته :
يا ميشنوم بعضيها كه مي بينن مشكلي وجود داره ، ميگن خوب اينجا ايرانه !ایرانی اینطور نبوده ، اینطور شده به خاطر...
با اين حرف موافق نيستم ، قبول دارم كه يه جاهايي مشكلاتي پيش اومده كه واردش نميشم ...
اما نميشه كلي گفت بخاطر ... من مخترع يا آهنگساز و ... نشدم و كشورم پيشرفت نكرد.
اينجا يه اشكالاتي باعث تغيير افكار مردم شد كه دليلش افراد خاصي بودن ،
نه تفكري كه خودش گفته علم بياموزيد و ما نياموختيم و هيچي نشديم. ( چون قسمتي رو گنده كردن و بقيه رو بستن )
مگه دانشمند ايراني نداريم (نداشتيم) ؟
چرا الان نداريم ؟ اين چيزي هست كه بايد روش تحقيق كرد نه يك مكتب يا مذهب.
براي نمونه شخصي ميگفت من شهر علم هستم و ازم سوال بپرسيد ...
ولي كسي ازش سوال نميپرسيد چون مغزشون هنوز تو عهد جاهليت و جنگ و غنيمت بود
هميشه نفرات قبلي بيشتر تلاش ميكنن تا اول بشن ! و تيم برزيل الان چندمه ؟ چرا ؟
رئال چي شد ؟ تضمين ميكنيد بارسا همينطور در اوج بمونه ؟؟
بگذريم
اول نظراتون رو در مورد حقيقت خدا بگين بعد برين توي توضيح و دلايلش . موقع امتحاناته زود باشين![]()
گویند روزی عالمی که شمس تبریزی را نمی شناخت شتابان به سوی آمد و فریاد زد یافتم یافتم شمس پرسید چه یافتی؟ گفت ادله محکم در جهت اثبات خدا؟ شمس بسیار خندید و گفت خداوند از هرسو از درون و برون در تجلی است و تو راهی برای اثبات آن یافته ای! به جای آنکه خدا را برای خود اثبات میکردی بهتر بود قدری خود را برای خدا اثبات می کردی!
با این که اعتقاد دارم بحث با کسی که اصل وجود خدا را انکار میکنه و بعد میاد راجبه حقانیت پیامبرانش صحبت میکنه که حق بوده یا نه کاملا بیهودست اما...! عزیزه من تو که یگانگی نه اصل وجود خدا رو قبول نداری چطور میای راجبه پیامبرش نظر میدی بعد کلام حضرت علی رو هم که به یگانگی خدا و فرستادش حضرت محمد (ص) شهادت میداد رو استفاده میکنی : به راستی که من (نسبت به رسول خدا) چنان بودم که هرگاه از رسول خدا می پرسیدم پاسخم می داد، و هرگاه سکوت می کردم، آن حضرت آغاز می کرد و به من تعلیم می داد ، شهادت میدهم که خداوندی جز الله - خدای یکتا - نیست . یگانه است و بی شریک . شهادت میدهم; شهادتی که خلوصش از آزمون به نیکی برآمده است و باور به آن با صفای نیت همراه است . همواره بدان چنگ در میزنم تا آن گاه که ما را زنده میدارد و آن را میاندوزیم برای روزهای هولناکی که در پیش داریم . چنین شهادتی نشان از عزم استوار ما در ایمان است و سرلوحه نیکوکاری و خشنودی خداوند است و سبب دور شدن شیطان است ، بهترین وسیله برای آنان که وسیله ای به سوی خدای سبحان میجویند، ایمان به خدا و رسول او و جهاد و کلمه اخلاص [لا اله الاالله] است که بر فطرت الهی است ، فان الله بعث محمدا - صلی الله علیه و آله - بالحق لیخرج عباده من عبادة عباده الی عبادته; همانا خدای تعالی محمد - صلی الله علیه و آله - را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود درآورد) اگر شما علم حضرت علی(ع) رو قبول دارید این ها رو هم باید قبول داشته باشی وگرنه داری دروغ میگی. این از این خب در مورد دین بحث شد که نمیدونم جعلی فلانو فلان باید اینو بگم نظر دانشمندان غير مسلمان در این مورد کافیه نیاز به بحث بیشترم نیست:
تولستوي نويسنده و فيلسوف اخلاق گراي معروف روسيه :
شخص شخيص پيامبر اسلام سزاوار همه گونه احترام و اكرام مي باشد . شريعت پيامبر اسلام بعلت توافق آن با عقل و حكمت در آينده عالم گير خواهد شد .(نزدیک است)
واشنگتون ايروينگ نويسنده و كنسول آمريكا در اسپانيا :
تمام آيات قرآن محكم و پرمعني مي باشد و از روي شعور نوشته شده است بنابراين سندي كه باعث تسلي قلب خودمان در دست باشد نداريم .
محمد (ص) مردي بود كه … از ميان مردم بت پرست با اراده اي آهنين برخاست و آنان را به يكتاپرستي دعوت كرد و در دلهاي ايشان جاوداني روح و روان را بكاشت ، بنابراين او را نه تنها در رديف مردان بزرگ و برجسته تاريخ شمرد بلكه سزاوار است كه به پيامبري او اعتراف كنيم و از دل و جان بگوييم كه او پيامبر خدا بود .
كارل ماكس فيلسوف و سياستمدار آلماني الاصل قرن 19 :
ولتر فرانسوي :
حضرت محمد(ص) بيگمان مردي بسيار بزرگ بود . وي جهانگشايي توانا ، قانونگذاري خردمند ، سلطاني دادگر و پيامبري پرهيزگار بود . او بزرگترين نقشي را كه ممكن بود در مقابل چشمان مردم عادي ايفا كند در روي زمين ايفا كرد .
پير سيمون لاپلاس ، منجم ، رياضيدان بسيار معروف فرانسوي :
گرچه ما به اديان آسماني عقيده نداريم ولي آيين حضرت محمد(ص) و تعاليم او دو نمونه اجتماعي زندگي بشريت است . بنابراين اعتراف مي كنيم كه ظهور دين او و احكام خردمندانه اش بزرگ و با ارزش مي باشد و به همين جهت از پذيرش تعاليم حضرت محمد(ص) بي نياز نيستيم .
گوته ، دانشمند ، شاعر و نويسنده معروف آلماني :
مندرجات كتاب قرآن … ما را مجذوب مي كند و به شگفت مي آورد و سر انجام به تعظيم و احترام بر مي انگيزد .
ساليان درازى كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقايق قرآن مقدّس و عظمت آورنده آن دور نگه داشته اند اما هرقدر كه ما قدم در جاده علم و دانش گذارده و پرده جهل و تعصبِ نا بجا را دريده ايم ، عظمت احكام مقدس اسلام كه قرآن مجموعه آن است بُهت و حيرت عجيبى در ما ايحاد نموده است و به زودى اين كتاب توصيف ناپذير ، عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقى در علم و دانش جهان مى گذارد و در نتيجه ( قرآن ) جهان مدار مى گردد .(نزدیک است)
جورج برناردشاو ، بزرگترين نويسنده انگلستان :
من هميشه نسبت به دين محمد(ص) بواسطه خاصيت زنده بودنش نهايت احترام را داشته ام . به نظر من اسلام تنها ديني است كه داراي آنچنان خاصيتي است كه مي تواند تغييرات گوناگون را به خود جذب كند و خود را با اشكال و صور هر عصر منطبق سازد . من درباره دين حضرت محمد(ص) چنين پيش بيني كرده ام كه كيش او براي فرداي اروپا قابل قبول خواهد بود همانطور كه در اروپاي امروز هم پذيرش آن آغاز شده است .
من معتقدم كه اگر مردي مانند پيامبر اسلام فرمانروايي مطلق جهان عصر جديد را احراز كند طوري در حل مسايل و مشكلات جهان توفيق خواهد يافت كه صلح و سعادتي را كه بشر به شدت احتياج دارد براي او تأمين خواهد كرد .
پروفسور ويل دورانت ، مورخ و نويسنده آمريكايي :
اگر به ميزان اثر اين مرد بزرگ در مردم بسنجيم بايد بگوييم كه حضرت محمد(ص) از بزرگترين بزرگان تاريخ انساني است وي در صدد بود سطح معلومات و اخلاق قومي را كه از فرط گرماي هوا و خشكي صحرا به تاريكي توحش افتاده بودند اوج دهد در اين زمينه توفيقي يافت كه از توفيقات تمام مصلحان جهان بيشتر بود كمتر كسي را جز او مي توان يافت كه همه آرزوهاي خود را در راه دين انجام داده باشد زيرا بدين اعتقاد داشت . محمد(ص) از قبايل بت پرست و پراكنده در صحرا امتي واحد به وجود آورد . برتر و بالاتر از دين يهود و دين مسيح و دين قديم عربستان ، آييني ساده و ديني روشن و نيرومند با معنوياتي كه اساس آن شجاعت و منفعت قومي بود پديد آورد كه طي يك نسل در يكصد معركه نظامي پيروز شد و در مدت يك قرن يك امپراتوري عظيم و پهناور بوجود آورد و در روزگار ما نيروي مهمي است كه بر يك نيمه از جهان حكومت دارد .
ادوارد گيبن ، بزرگترين مورخ انگلستان در قرن 18 ميلادي :
از اقيانوس اطلس تا كنار رود گنگ (در هندوستان) قرآن نه فقط قانون فقهي شناخته شده است بلكه قانون اساسي شامل رويه قضايي و نظامات مدني و جزايي حاوي قوانيني است كه تمام عمليات و امور مالي بشر را اداره مي كند و همه اين امور كه به موجب احكام ثابت و لايتغيري انجام مي شود ناشي از اداره خداست . به عبارت ديگر قرآن دستور عمومي و قانون اساسي مسلمين و دستوري است شامل مجموعه قوانين ديني ، اجتماعي ، مدني ، نظامي ، قضايي ، جنايي ، جزايي و همچنين مجموعه قوانين از تكاليف زندگي روزانه تا تشريفات ديني اعم از تزكيه نفس تا حفظ بدن و بهداشت و از حقوق عمومي تا حقوق فردي تا منافع عمومي و از اخلاقيات تا جنايات و از عذاب و مكافات اين جهان تا عذاب و مكافات جهان آينده ، همه را در بر دارد.
يوهان ولفگانگ گوته :
هرگاه معناي اسلام تسليم شدن به اراده خداوند جهان مي باشد پس ما همگي در اسلام زندگي مي كنيم و مسلمان مي ميريم .
ارنست رنان ، فيلسوف معروف فرانسوي
از طريق سيد جمال الدين اسد آبادي با اسلام و قرآن آشنا شد و علاقه فراواني به قرآن داشت . او چندين رساله در مورد جنبه هاي زبان شناسي قرآن دارد حرف معروف ايشان درباره قرآن اين است :
در كتابخانه شخصي من هزاران جلد كتاب سياسي ، اجتماعي ، ادبي و غيره وجود دارد كه اكثر آنها را بيشتر از يك بار نخوانده ام و چه بسا كتابهايي كه فقط زينت كتابخانه من است ولي يك جلد كتاب هست كه هميشه مونس من است و هر وقت خسته مي شوم و مي خواهم درهايي از معاني و كمال به روي من باز شود آن را مطالعه مي كنم و از مطالعه زياد آن خسته نمي شوم ، اين كتاب قرآن كتاب آسماني مسلمانان است .
البرت انیشتین
هيچ جا در هيچ مذهبي چنين احاديث پر مغزي يافت نميشود وتنها اين مذهب شيعه است که احاديث
پيشوايان آن نظريه ي پيچيده "نسبيت" را ارائه داده ولي اکثر دانشمندان آن را نفهميدهاند.
تعریفی از عقل:
عقل از دیدگاه اندیشمندان اسلامى:
عقل عبارت است از مرکز فکر و اندیشه که از مشخصات آن عکس بردارى از امور جزیى و فردى، نگهدارى و حفظ مفاهیم، تذکر و یادآورى، تجرید و تکثیر و تعمیم، مقایسه و انتزاع، تجزیه وتحلیل و ترکیب، ارتباط و پیوند بین مفاهیم ذهنى و حکم و استدلال و اعتراف به نسبت میان موضوع و محمول مى باشد و در این مباحث هر جا واژه «عقل » را به کارمى بریم مرادمان از عقل مرکز شعور و تفکر و اندیشه و شناخت هاى انسان است، شناخت هایى که از راه تفکر و اندیشه براى انسان حاصل مى شوند نه مطلق شناخت ها. گاهى انسان معانى کلى اى که بر صور خیالى و یا حسى حمل مى شوند، ادراک مى کنداین گونه از معانى کلیه همان معانى معقوله هستند که توسط عقل ادراک مى شوند.
روش عقلانی و فلسفى شیعه:
از دیدگاه علامه طباطبایى روش فلسفى شیعه همان است که در کتاب و سنت نمونه هاى بارز و بسیارى از آن مباحث وجود دارد، عامل اساسى پیدایش تفکر عقلى و اندیشه فلسفه در میان شیعه و به وسیله شیعه در میان مکاتب دیگر همان ذخایر علمى اهل بیت(ع) چون امیرالمومنین و امام صادق و امام رضا علیهم السلام است و اسرار مطالب اهل بیت در قرن 11 با روش حکمت متعالیه معلوم مى شود. مقایسه کتب فلسفى با مجامع روایى و علمى اهل بیت معصوم(ع) نشان مى دهد که در سیر تاریخ، کتب فلسفى شیعه روز به روز به ذخایر علمى و روایى اهل بیت نزدیک تر مى گردد تا این که درقرن یازدهم هجرى تقریبا به همدیگر منطبق مى گردند و دیگر فاصله اى میان فلسفه وروایات معصومین علیهم السلام جز اختلاف در تعابیر و عبارات نمى ماند گرچه در این زمینه برخى از دانشمندان معاصر نقدهایى دارند که مورد بررسى و پاسخگویى شاگردان علامه قرار گرفته است.
حجت ذاتى حکم قطعى عقل:
علامه طباطبایى در بخشى از منابع و تعلیقه خویش بربحارالانوار درباره حجیت ذاتى حکم عقل و لزوم پیروى از آن و صحت مباحث عقلى مى فرماید: حتى دین هم نمى تواند با حجت عقلى قطعى و بحث فلسفى مخالفت کند، هیچ مذهب و دینى و هیچ روش نظرى دیگرى از هیچ راهى نمى تواند جهت عقل قطعى وصحت بحث فلسفى را نفى نموده و الغاء کند زیرا در این صورت همان تیشه را اول به ریشه خود مى زند و حقانیت خود را که ناچار از همین راه باید تأمین شود ابطال مى نماید البته این به معناى صحت همه مطالب حکماى گذشته نیست، نه تنها فلسفه وحکمت بلکه سایر علوم نظرى هم همین طور است و تا مسئله اى به حد بداهت نرسد،همین طور خواهد بود وانگهى نفى فلسفه خود یک بحث فلسفى است.»
یه روز امیرالمومنین بالای منبر سخنرانی می کرد مردی بلند شد و پرسید یا علی تو خدا را می بینی امیرالمومنین فرمود وای بر تو من خدایی را که نمی بینم نمی پرستم مرد پاسخ داد پس چرا
من نمی توانم بیبینم فرمود به این دلیل که تو می خوایی خدا را با چشم سر ببینی در حالی که خدا را باید با چشم قلب ببینی و حس کنی.
یکی از دوستان نیوتن مادی گرا یا ماده پرست بود و اعتقاد داشت که این جهان خود به خود به وجود آمده است . همان طوری که طبیعت بدون وجود ناظم سیر عادی خود را پیش میگیرد .
روزی نیوتن ماکتی از منظومه ی شمسی ساخته بود که در همان روز این دوست مادی گرای نیوتن نزد او آمد و با دیدن ماکت متحیر شد و به نیوتن گفت این ماکت را تو ساخته ای ؟
نیوتن جواب داد که نه . من این وسایل اولیه را در این جا ریختم و صبح که بیدار شدم دیدم خودش نظم و ترتیب یافته و درست شده است .
دوست نیوتن از این جواب او ناراحت شد و فکر کرد که نیوتن قصد مسخره کردن او را دارد .
آنگاه نیوتن به او گفت تو که نظم یافتن و درست شدن این اشیای مصنوعی را به خودی خود قبول نداری چگونه منکر ناظم بزرگ جهان خلقت هستی ؟
ساده ترین راه شناخت:
با توجه اهمیت بحث، لازم است به تمامی نکات ذیل با تأمل و تدبر دقت شود:
الف ـ در وجود خداوند متعال هیچ شکی نیست که اثبات بخواهد. اگر کسی با همین چشم سر و ظاهر بینی ساده هم به عالم هستی نگاه کند، هیچ جایی برای شک او باقی نمینماند. چطور ممکن است کسی که میداند هیچ چیزی خود به خود به وجود نمیآید و هیچ نظمی، اگر چه به کوچکی نظم یک اتاق، یک کلاس، یک دستگاه و ... خود به خود و بدون ناظم به وجود نمیآید، اینک شک کند که آیا نظم عالمانه، حکیمانه و قادرانهی جهان هستی، خود به خود به وجود آمده است و خالقی و ناظمی علیم، و نگاهدارندهای قادر و هدایت کنندهای مدبر نداشته است. لذا فرمود:
«...أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ...» (ابراهیم – 10)
ترجمه: مگر در الله یی که ایجاد کننده و گسترانندهی آسمانها و زمین میباشد شکی هست؟
ب ـ شخصی از امام صادق (ع) پرسید: چگونه خدا را بشناسیم؟ ایشان بدین مضمون فرمودند: شناخت خدا کار شما نیست! سؤال کننده متعجب شد و پرسید: پس چه؟ فرمود: بر خداوند است که خود را به شما بشناساند. پرسید: پس تکلیف ما چیست؟ فرمود: به آن شناسایی ایمان بیاورید.
توضیح: آن چه انسان نسبت به آن معرفت کامل پیدا کند (نفوذ علمی پیدا کند)، معلوم است که کوچکتر از عقل و درک او میباشد که شناسنده توانسته است بر آن احاطهی علمی پیدا کند. ما حتی یک موجود یا یک فرمول یا یک مفهوم بزرگتر و عمیقتر از عقل و سطح علمی خود را نمیتوانیم بشناسیم و به علائم و نشانههای آن اکتفا میکنیم، چه رسد به خداوند متعال.
پس بر ما نیست که برویم و خداوند متعال را بشناسیم، بلکه بر اوست که خود را به ما بشناساند و او این نیز این کار را کرده است. انسان به هر ذرهای که نگاه کند، نشانهها و علامتهای خالقی علیم، حکیم و قادر را در آن میبیند. پس کافی است که چشم خود را نبندد و خود را به جهالت نزند و به آن شناسایی اقرار کرده و ایمان بیاورد.
ج ـ اما در عین حال آسانترین راه دسترسی به آن شناختی که خداوند خود عطا فرموده است «فطرت» میباشد. چرا که رجوع به خود بسیار راحتتر، جامعتر و سریعتر از رجوع به غیر است و دست کم انسان خود را بهتر میشناسد و به آن چه در وجود خود دارد شک نمیکند. مضاف بر این که فطرت در همه وجود دارد و قابل تغییر دادن نیز نمیباشد. و بیان فطرت نیز در انسانهای متفاوت، یکسان است. کافی است انسان حجاب را بردارد. لذا فرمود:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» (الروم - 30)
ترجمه: پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست، اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نمىدانند.
بهترین راه خدا شناسی، همان خود شناسی است. کسانی که از خود غافل شده و در بیرون به دنبال خدایی میگردند، یا به نتیجهای نمیرسند و یا بسیار دیر به نتایجی میرسند که آنها را به خود باز میگرداند. لذا پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) میفرمودند:
«من عرف نفسه فقد عرف ربه» (بحارالانوار, ج 2, ص 32). یعنی: هر کس خود را شناخت، خدا را شناخته است.
فطرت گنجینهای از معلومات و معارفی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است و هر کس میتواند با توجه به فطرت خود به معارف بسیار و متفاوتی دستیابد. کافی است به آن رجوع کند.
یکی از این معارف، معرفت «عشق» است که بدون نیاز به کسب از بیرون در وجود همگان قرار دارد و بدون نیاز به تعریف و ترجمه، برای همه شناخته شده است. هر انسانی «عشق» را در وجود خود مییابد و میداند که عاشق است.
حال کافی است که انسان صرف نظر از مصداقهایی که در بیرون برای تعلق و ابراز عشق مییابد، به درون خود مراجعه نموده و ببیند که عاشق چیست یا کیست؟
اولین معشوق هر انسانی، «هستی» است. انسان عاشق، هستی، وجود و بودن است. پس عاشق «حی لا یموت» است.
عشق به هستی، یعنی «عشق به کمال». چون هستی همان کمال است و نیستی «نقص کمال» است. وقتی میگوییم: جهل، یعنی نبود علم – وقتی میگوییم: زشتی، یعنی نبود زیبایی – وقتی میگوییم: ضعف، یعنی نبودن قوت و قدرت.
کافی است از هر انسانی بپرسید که چه چیزی را دوست دارد؟ اگر دقت کنید هر چه را نام ببرد، کمال است. مثلاً میگوید: من! هستی، زیبایی، علم، حکمت، قدرت، رأفت، مهربانی، خشم، گذشت، انتقام، غنا و توانگری، سلامتی و ... را دوست دارم. اینها همه اسمهای خداوند متعال است، چرا که او هستی و کمال مطلق است. خداوند حی، جمیل، علیم، حکیم، قادر، رئوف، رحمن، رحیم، قاهر، غفور، منتقم، غنی، سلیم و ... میباشد. و هیچ کمالی وجود ندارد، مگر آن که تجلی او (اسم او) باشد. پس انسان فقط عاشق اوست و هر چه را در بیرون نیز عاشق میشود، چون تجلی معشوق را در او میبیند. مثلاً زیبایی را در یک شخص یا گل و یا قدرت را در میز و پست یا غنا را در پول میبیند و گمان میکند که این همان معشوق است!
اگر از عاشق بپرسید که آخر علم، آخر زیبایی، آخر غنا ... و نهایت هستی کجاست؟ پاسخی ندارد جز آن که بگوید: آخری ندارد، چون آخر داشتن یعنی محدود شدن و محدود شدن یعنی ورود نقص و نیستی. اگر بپرسید: آخر عشق تو به این کمالات کجاست و حد آن چقدر است؟ باز پاسخ میدهد که چون معشوق بیحد است، عشق من نیز بیحد است. پس انسان در فطرت خود مییابد که به صورت مطلق و بیحد، عاشق کمال مطلق و بیحد است. و آن چه بیرون از مصادیق زیبایی، علم ... و سایر کمالات مییابد، همه تجلی و محدود هستند، پس باید آن معشوق بیحد، آن هستی مطلق، آن کمال مطلقی که این عاشق اوست، وجود داشته باشد. و آن همان خداست که به «الله» یا سایر اسامی در لسان قرآن و نامهای دیگر در سایر زبانها نامیده میشود.
در نتیجه بهترین راه اثبات خدا، فطرت، یعنی رجوع به خود و خود شناسی است. هر کسی در خود مییابد که: نه خودش خودش را آفریده است و نه دیگری که چون خودش مخلوق است او را آفریده است، پس او و جهان هستی آفرینندهای دارد که به غیر از عناصر جهان است.
هر کسی با نگاه به جهان هستی و عناصر محدود آن مییابد که خالق باید به غیر از این عناصر باشد، چون اگر از اینها باشد خود نیز مانند اینها محدود، ناقص و در نتیجه مخلوق است.
و هر کسی در درون خود عشق به هستی و کمال مطلق را مییابد و میفهمد که هر چه میکند برای رسیدن به کمال است. پس باید کمالی وجود داشته باشد. و چون حد و حصر نقص است، آن کمال باید بی حد و حصر و نقص باشد و چون چنین است به وصف نمیآید و چون وجودش همه جا دیده میشود و در عین حال قابل وصف نیست، انسان از دیدن او و در شناخت او به «وله – حیرت» میافتد و لذا او را «الله» یعنی معبودی که همه در او در حیرتاند مینامد.
سبحان الله عما یصفون – خدا منزه از آن چیزی است که وصفش میکنند.
دوست عزیزی حدیثی از امام باقر(ع) نقل کرده بودند که حدیث این بود:
گویا تو گمان می كنی كه خداوند فقط این عالم را آفرید و بس و همچنین گمان می كنی كه خداوند بشری غیر از شما نیافریده است؛ آری به خدا قسم!خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفرید و تو در آخر این عالم ها و آدم ها هستی
ایشان حدیث دیگری هم در این رابطه فرمودنده اند:
خدا از روزی که زمین را آفرید، هفت عالم را در آن خلق کرد (و سپس منقرض کرد) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودند. خداوند همه آنها را از پوسته روی زمین آفرید و نسل بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریهاش از او جدا ساخت
امام صادق(ع) هم در این رابطه یک حدیثی دارند در این این حدیث به لفظ بشر دقت کنید تا در ادامه توضیح بدم:
شاید شما گمان میکنید که خدا غیر از شما هیچ بشری دیگری نیافریده است! نه، چنین نیست، بلکه هزار آدم آفرید که شما از نسل آخرین آنها هستید.
البته ناگفته نماند من این توضیح رو جایی دیگه هم داده بودم که ناظرین محترم...
هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت:من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خون ریزی کند؟”شاید به ذهنتون بیاد که فرشته ها از کجا میدونستن که انسان ها در روی زمین فساد می کنند؟ من دو جور تفسیر در این باره خوندم یکیش این که فرشتگان خودشون این مطلبه از کلمه (فی الارض) “در روی زمین” فهمیدند زیرا میدونستن که انسان از خاک افریده شده و ماده به خاطره محدودیتی که داره طبعا مرکز نزاع و تزاحم است چرا اینکه جهانی که محدود مادی باشد طبع زیاد طلب انسانها رو نمی تواند اشباع کند حتی اگه تمام دنیا رو به کسی بدهند باز ممکن است سیر نشود این وضع مخصوصا در صورتی که توام با احساس مسئولیت کافی نباشد سبب فساد و خون ریزی می شود البته بعضی هم معتقدند پیشگوئی فرشتگان به خاطر این بوده که انسانها اولین موجودات روی زمین نبودند بلکه موجودات دیگری قبل از انسان ها (نه از نسل انسان) در روی زمین زندگی می کردند که فساد و خونریزی می کردند که این مسئله باعث بدگمانی فرشتگان به بنی ادم شد. در مورد حدیث امام صادق که فرمده اند ایا میپندارید خداوند هیچ بشری قبل از شما نیافریده به این مطلب توجه کنید: “لفظ انسان و بشر در قرآن به معناي عام است. آدم و فرزندان او را تا به امروز هم ميتوانيم بشر بناميم و هم انسان. ولي ميان دو واژه بشر و انسان تفاوت وجود دارد. وقتي لفظ بشر را به كار ميبريم، منظور ظاهر و پيكر انسان است كه با مرگ وي متلاشي ميشود. آدمي را از آن جهت بشر ناميدهاند كه برخلاف ساير پستانداران؛ پشم، مو، كرك؛ بدنشان را مستور كرده است. پوستش از ميان مو آشكار و نمايان است. اما وقتي لفظ انسان را بكار ميبريم، منظور فضائل اخلاقي، روح خدايي، و مقام خليفةاللّهي اوست نه پيكر او. منظور از انسان؛ باطن، نهاد، انسانيت و عواطف اوست. آدمي را نسبت به فضائل، كمالات و استعدادهايش «انسان» ناميدهاند و نسبت به جسد و ظاهر بدنش «بشر»
بنابراين بشرهاي قبل از حضرت آدم عليهالسلام را به استناد آيات قرآن نميتوانيم انسان بناميم چون متّصف به فضائل اخلاقي، كمالات، مقام خليفةاللّهي نبودهاند بنابراين كاربرد لفظ «بشر» در مورد آنها صحيح است. اما اولاد حضرت آدم عليهالسلام را هم ميتوان بشر ناميد و هم انسان. براي واضحتر شدن مطلب، به آيات زير اشاره ميكنيم. مثلاً در آيات:
1 « يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الجَنَّةَ» منظور از آدم، اسم خاصّ، اولين انسان يا بشر موحد است.
2 « إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ» منظور از بشر، ظاهر و پيكر انسان است.
3 « خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِيفا» عواطف، فضائل اخلاقي و حالات روحي انسان مورد نظر است.
در ماجراي داستان حضرت يوسف عليهالسلام چون زنان مصر شيفته و دلباخته جمال ظاهري حضرت يوسف شدند، قرآن واژه بشر را بكار برده است «ما هذا بَشَرا» «اين انسان نيست، بلكه فرشته است» قرآن نگفته است «ما هذا انسانا» همينطور پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله از جهت ظاهر و قواي بدني مانند ساير انسانها بود نه از لحاظ فضائل اخلاقي و كمالات، بلكه بسيار بالاتر و برتر بود. پس وقتي قرآن ميفرمايد: «إِنَّما اَناَ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» پيامبر در بشريت و جسد و پيكر همانند مردم است، نه در انسانيت و كمالات و فضائل.
به هر حال خلاصه بحث چنين ميشود كه واژه «بشر» مخصوص آن افرادي است كه قبل از حضرت آدم عليهالسلام بودند، واژه «آدم» اسم خاص براي اولين بشر موحد و دو واژه «انسان» و «بشر» مخصوص حضرت آدم عليهالسلام و اولاد اوست كه مستقل و غير متحوّل از بشر اوليه است. البته داستان شیطان و خلقت جن حاکی از اینه که قبل از ما انسان ها جنیان در زمین زندگی میکردند (البته هنوز هم زندگی میکنند)مختصر این داستان به این صورته که قبل از نسل انسان شیطان همراه با قبیله جنیان زندگی می کرد تا اینکه فساد و جنگ در بین جنیان زیاد شد و خداوند تصمیم به نابودیه انها گرفت بدین منظور لشگری از فرشتگان رو برای نبرد با جنیان فرستاد که در این نبرد بسیاری از جنییان کشته شدند شیطان که از این معرکه جانه سالم بدر برده بود سرانجام فرشتگان ان را اسیر کردند او به فرشتگان گفت که من از جمله مومنان بودم و در کارهای انها شرکت نداشتم شما تمام هم خویشان مرا کشتید و من تنها مانده ام مرا نیز با خود به اسمان ببرید تا همراه شما خداوند را عبادت کنم و فرشتگان از خداوند جویای تکلیف شدند که خداوند به انها اجازه داد. این مطلب وجود جنییان قبل از انسان ها بر روی زمین اثبات میکنه که شایدم فرشتگان از این رو به نسل حضرت آدم(ع) بد گمان شده بودند.
دوستان خواهش میکنم برای فهمیدن هر چیز به اهلش مراجعه کنید و نظر استادید دین رو جویا بشید هم من و هم شما دانش کاملی نداریم که در مورد تمام شبهات بتونیم از دین و آیین خودمون دفاع کنیم شما به راحتی میتونین شبهات که براتون به وجود آمده رو از طریق ملاقات حضوری یا از طریق سایت مربوط به این موضوع مطرح کنید و جواب بگیرید هیچ وقت نظره کسی رو بدونه این که راجبش تحقیق کرده باشید و به یقیین رسیده باشید تصدیق نکنید
تفسیر سوره طور ؛ آيات 44 - 29فـذكـر فـمـا انـت بنعمت ربك بكاهن و لا مجنون (29) ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون (30) قل تربصوا فانى معكم من المتربصين (31) ام تامرهم احللامهم بهذا ام هم قوم طـاغـون (32) ام يقولون تقوله بل لا يومنون (33) فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين (34) ام خـلقـوا مـن غـيـر شـى ء ام هـم الخـلقـون (35) ام خـلقـوا السـمـوات و الارض بـل لا يـوقنون (36) ام عندهم خزائن ربك ام هم المصيطرون (37) ام لهم سلم يستمعون فيه فـليـات مـستمعهم بسلطان مبين (38) ام له البنت و لكم البنون (39) ام تسلهم اجرا فهم من مـغـرم مـثـقـلون (40) ام عـنـدهـم الغـيـب فـهـم يكتبون (41) ام يريدون كيدا فالذين كفروا هم المـكـيـدون (42) ام اله غـير اللّه سبحان اللّه عما يشركون (43) و ان يروا كسفا من السماء ساقطا يقولوا سحاب مركوم (44).
ترجمه آيات
پس (حال كه جهنمى و بهشتى چنين در پى دارند) تو به دعوت خود ادامه بده ، چون تو هر تـذكـرى مـى دهـى بـه حـق است ، و آنطور كه تكذيب گران به تو نسبت مى دهند و كاهن و مجنونت مى خوانند نيستى (29).
و يـا مـى گـويـنـد شـاعـرى اسـت كـه امـيـدواريـم و مـنـتـظـريـم مرگش برسد بگو: منتظر باشيد،كه من هم با شما از منتظرانم (31).
(بـا ايـن تـهـمـت هـا كـه نـمـى تـوانند حق را باطل سازند، پس مدركشان چيست ) آيا عقلشان ايـنـطـور حـكـم مـى كـنـد؟ (كـه عـقـل هـم هـرگـز حـق را بـا اباطيل باطل نمى كند) يا اينها مردمى سركش و ياغى هستند (32).
و يـا مـى گـويـنـد: ايـن قرآن را به دروغ به خدايش نسبت مى دهد (همه اينها بهانه است ، علت صلى اين است كه ) اينان ايمان ندارند (33).
خـوب ، اگـر بـه ايـن قـرآن ايمان نمى آورند در صورتى كه درست مى گويند خودشان سخ نى نظير آن را بياورند (34).
(نـه ، ايـنـطور سوال مى كنيم كه ) آيا اين تكذيب گر ان از چيز ديگرى خلق شده اند غير آن چيزى كه ساير افراد بشر از آن پديد آمده اند؟ و يا آنكه خودشان خالقند؟ (35).
(بـاز هـم طور ديگر سوال مى كنيم ) آيا بر فرض كه خود خالق خويشند، آيا آسمان ها و زمـيـن را هـم ايـشان آفريده اند؟ نه ، منشاء تكذيبشان اينها نيست ، بلكه منشاء اين است كه داراى يقين نمى شوند (36).
(اين بار اينطور مى پرسيم كه ) آيا خزانه هاى رحمت پروردگارت نزد ايشان است ؟ كه بـه هـر كس خواستند نبوت بدهند و يا نه ، بلكه اصلا غالب بر خدا و خدا مغلوب ايشان است ؟ (37).
يـا آنـهـا را نـردبانى است (به سوى آسمان ) كه بدان مى شنوند؟ (اگر چنين است ) پس شنونده ايشان دليلى روشن بياورد (38).
و يا نه ، بلكه از شدت بى عقلى پسران را از خود و دختران را از آن خدا مى دانند؟ (39).
و يـا نـه ، بـلكـه تـو از ايـشان مزدى خواسته اى ، و سنگينى پرداخت آن وادار تكذيبشان كرده ؟ (.4).
و يا نه ، بلكه لوح محفوظ نزد ايشان است و از روى آن مى نويسند؟ (41).
و يا نه ، بلكه نقشه اى دارند؟ اگر اين است كفار بدانند كه نقشه هايشان عليه خودشان نتيجه خواهد داد (42).
و يا نه ، بلكه معبودى بغير خدا دارند خدا منزه از شركى است كه مى ورزند (43).
خـوى تـكـذيـبـشان آن قدر قوى است كه حتى اگر قطعه اى از آسمان كه نشانه عذاب است ببينند مى گويند: چيزى نيست ، ابرى متراكم است (44).
Last edited by mami_m2; 02-06-2011 at 23:58.
حقیقتاول نظراتون رو در مورد حقيقت خدا بگين بعد برين توي توضيح و دلايلش . موقع امتحاناته زود باشين
به نظر من حقیقت فرقی با واقعیت نداره و فکر می کنم بهتره دنبال حقیقت نباشیم ، همین واقعیت حقیقته ( مثل این می مونه که بخوای با چشمت 360 درجه رو ببینی ! ... چشمت محدوده و شما هر بار زاویه خاصی رو می بینی ... حقیقت برای شما همونه که می بینید ... می دونیم اگه بازم بچرخید بر واقعیت اضافه می شه ... و شما همه اینها رو با هم جمع می کنید و میخواید حقیقت کل رو بدست بیارید ... ولی وقتی چشتون تونست 360 درجه رو ببینه بیاید از حقیقت 360 درجه بگید ... مثال عرض کردم ، منظورم به کسی نبود )
خدا
اژدها وجود داره ؟ ... نه اینکه واقعا هست ... ایا امکان داره سلولی به سلولی پیوند بخوره و 7 تا سر و 5 دست و هیکل بزرگ به وجود بیاد ؟ ... فکر کنم بیشتر افراد موافق باشن ... شایدم بعضی ها بهمون دلیل همیشگی بگن اینا تیکه پاره های ذهنه که بهم جور شده !
بازم به فکر ناقص من هر چیزی که در ذهن شما بیاد امکان وجود داره ... گفتید خدای توانای قادر متعال ... مطمئن باشید امکان داره کسی باشه واقعا قادر مطلق و غیره باشه ... پس می شه نتیجه گرفت حد فکر ما تعیین کننده امکان وجود چیزیه ...
حقیقت خدا
محدودیم ... می خوایم چیزی رو بگیم که در محدوده ما نمی گنجه ... تعریف ها همیشه ناقص اند ... هر روز بهش چیزی اضافه می شه ... با منطق نمی خونه ( ضد و نقیض رو جمع کرده !!!) ... با علم به جایی نمی رسیم ( هر روز کشفی جدید )
خوب می خوای چطور تعریفش کنم ؟ ...
ولی من می گم یه چیز هست که تعریفش می کنه ... اونم عقله ... عقل هر فرد برای هر فرد
من می تونم با عقلم تا کنار لبه سیاهچاله هم برم اما جزغاله نشم ! ... می تونم دست عقلم رو تا پوسته این جهان ببرم ... می تونم برم پیش خدا بشینم !!! ... تو همون مثال 360 درجه ... یه دور که بزنیم ... حالا حتی اگه چشم ها رو هم ببندیم می تونیم بگیم چی دور و برمونه ( البته فقط برای خودمون ... چون همون لحظه که چشامون رو بستیم ... ممکنه یه الکترون جاش ور با یه نوترون عوض کنه !)
پس فکر می کنم همونطور که خودش گفته بهتره پیامبر باطنی ( عقل ) رو مبعوث کنیم !
بعد هم نرید جار نزنید ای من دیدم من دیدم ... هیچ کس از تو سوراخ دید تو نگاه نمی کنه ... همه سوراخ خودشون رو دارن ... پس گلو جر ندیم که ا نمی بینی !!!! ... بابا اینا اینجاست اینجوریه ... یا اون بگه ای بابا کو من که نمی بینم ...
با چشم و تجربیات و حسی جات فقط می تونی زاویه خودت رو توضیح بدی ... با عقل هم برای خودت توضیح بدی دی: ( بازم منظورم به کسی نبود ... کلا گفتم )
اوه اوه ... من پست قبل از خودم رو ندیدم !!! ... وگرنه بسی اشکال دارم که بهشون وارد کنم ... انشالله بعد![]()
همچین چیزی واقعیت نداره.
به هر نژادی امکانات بدی همه کار میکنه.
آفریقایی ها هم اگه امکانات داشته باشن دنیا رو میگیرن.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)