ببین عزیزم،
اول از همه مجبور بودم که با این قضیه کنار بیام
بخاطر خانواده ام و بخاطر آینده ی خودم.
یاد یک داستانی افتادم.بذار واست تعریف کنم:
یک روز یک فرمانده جنگی با افرادش به یک جزیره حمله می کنند و پیروز می شوند.یکی از افراد آن فرمانده ازش می پرسه چطوری ممکنه؟ تعداد اونها خیلی از ما بیشتر بود،چه طوری ما پیروز شدیم؟
فرمانده در جواب پاسخ میده:وقتی ما با کشتی به این جزیره اومدیم من کشتی را آتش زدم تا شما هیچ راه بازگشتی نداشته باشید ،یعنی شما یا باید پیروزی را انتخاب می کردید یا کشته می شدید و شما پیروزی را انتخاب کردید!
منم فقط یه راه دارم.یا باید پیروز بشم یا از همه ی آرزوهام دست بکشم.
و کنکور اولین آرزومه که برای رسیدن به بقیه آرزوهام بهش نیاز دارم.نیاز دارم که رتبه ی خوبی بیارم.
حالا دیدی فقط همین یه راه میمونه.پس با تمام وجودم امسال درس میخونم تا به چیزهایی که میخوام برسم.
به آرامی آغاز به مردن ميكنی
زماني كه خودباوري را در خودت بكشی،
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی،
اگر بردهی عادات خود شوی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بميري.
امیدوارم تونسته باشم کمکت کنم..gif)