حرفِ من حرفِ خودم نیست؛ حرفِ خاکِ، حرفِ ریشه است
حرفِ دیروزِ ندیده، حرفِ فردا و همیشه است
صحبتِ سکوتِ سردِ آدمای توی قابه
حرفِ این صورتکا نیست، حرفِ اونور نقابه
تو بگو اگر که حرفام واسه تو شنیدنی نیست
منِ امروز رو نگاه کن، دیگه عکسام دیدنی نیست
حرف آخر رو نمی گم تا نگی خوابت پریده
هر کی رو دیوار گوشش آخرین حرف رو شنیده
حرفِ تردیدِ یه نسله، میونِ رفتن و موندن
بینِ خوابیدنِ تا ظهر، یا دمِ سحر پریدن
یکی باید بگه آخر من و تو کجای کاریم
وسطِ یه راهِ روشن یا هنوزم توی غاریم
یکی باید بگه آخر چرا رنگ ما پریده
چرا با این همه عینک هیچ کسی ما رو ندیده