یک سینه بود واین همه فریاد
می برد بانگ خود را ، تا برج آسمان
می کوفت مشت خود را بر چهرۀ زمان
زنجیر می گسست
دیوار می شکست
انگار که حق خود را می خواست!
می زد به قلب توفان ،
می افتاد!
می رفت و ، خشمگین تر
بر می گشت
می ماند و سهمگین تر بر می خاست.
یک سینه بود و این همه فریاد
تنها ،
اما شکوهمند ، توانا
دریا !
--------
اینم الف