یکشنبه 31 / 06 / 87
دواتفاق ویژه
جمعه فرصت کردم پس از مدت ها با خیال نسبتا آسوده کنار خانواده ام
باشم.اتفاقی که طی ماه های گذشته خیلی کم رخ داده بود.
برای خرید لوازم مورد نیاز پسرودخترم در آغاز سال تحصیلی نو به بیرون
رفتیم.
دواتفاق رخ داد که فکر میکنم شرح آن خالی از لطف نباشد.
اتفاق اول برخورد هواداران بود راستش را بخواهید من خودم در این
چند هفته گذشته سعی می کردم به جز فاصله تمرین ومسابقات زیاد در
اجتماع ظاهر نشوم. خیلی دشوار بود که ناراحتی و غصه هواداران را
ببینم.آن روز وقتی دیدم مردم طرفدار استقلال از برد پنجشنبه شب
تا بدین حد خوشحالند سر از پا نمی شناختم.
اما اتفاق دوم وقتی برای پسرودخترم کتاب ،دفتر،مداد وکاغذ می خریدم
به یکباره به سال های پیش برگشتم وقتی خودم محصل بودم.وآن
چندسال خیلی کوتاه که مرحوم پدرم من وبابک را به بازار می برد و
لوازم مورد نیازمان را می خرید در لحظه ایی همه اینها از نظرم گذشت
چقدر زود گذشتاین همه اتفاق و رویداد .امیدوارم همه تازه محصلان
این مملکت توان خرید مایحتاجشان را برای اول مهر داشته باشند و
کسی از حق تحصیل محروم نماند.