لبخند مي زني دلمان عاشقت شود
اين چشمهاي بسته زبان عاشقت شود
صياد چشم راه به جايي نمي برد
وقتي که دست و تير و کمان عاشقت شود
موهات را به شانه باران سپرده اي
طولي نمي کشد که جهان عاشقت شود
اين شعر را مقابل باران گذاشتم
تا واژه هاي تشنه آن عاشقت شود
مي ترسم از نگاه اهوراييت که باز
درکوچه هر چه مرد جوان عاشقت شود
![]()