و گلها
بی تو بویی ندارند
ماه نمی خندد چون ماه من نیست
و شب عشق نمی بازد
چون یار نیست
و دل
دل نیست
کلبه ای است ویرانه
این سخنان بی تو بی معنیند
و از تکرار در دهان گس زمان
بوی کهنگی و فرسودگی گرفته اند
و گلها
بی تو بویی ندارند
ماه نمی خندد چون ماه من نیست
و شب عشق نمی بازد
چون یار نیست
و دل
دل نیست
کلبه ای است ویرانه
این سخنان بی تو بی معنیند
و از تکرار در دهان گس زمان
بوی کهنگی و فرسودگی گرفته اند
درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده ، رنگی زرد دارم
ندانم ، عاشقم ، مستم ، چه هستم؟
همی دانم دلی پر درد دارم.
مکارم تو به آفاق میبرد شاعر
از او وظيفه و زاد سفر دريغ مدار
چو ذکر خير طلب میکنی سخن اين است
که در بهای سخن سيم و زر دريغ مدار
--------------
الان یکی از آجان ها رو دیدم چقدر شبیه تو بیده ...![]()
بچه پر رویه دپرسه مفلوک!
----------
رود یکنفر پيش ناظم که او ب
بهمراه خود یک فلک آورد
نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورد
در کمينگاه نظر با دل خويشم جنگ است
ز ابرو و غمزه او تير و کمانی به من آر
در غريبی و فراق و غم دل پير شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
-------------------
کم سر به سر من بذاریهو میزنم اون دیال آپ لاک پشتیت رو میترکونما !!!
![]()
روزی در پهنه این دشت بزرگ
که سراسر همه رنگ است و ریا
کودکی پا به سراپرده دنیا بنهاد
پلکهایش بگشود لحظه ای مکثی کرد
و پس از آن به افق ها نگریست
روزها رفت و گذشت غنچه ها باز شدند
لحظه ها نرم و روان
در پی هم ،همی آغاز شدند
-------------------
راجع به کارایی که می تونی بکنی حرف بزن جوجه
الان می زنم سوکست می کنماااااا![]()
دلم از دست بشد دوش چو حافظ میگفت
کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
ساقيا عشرت امروز به فردا مفکن
يا ز ديوان قضا خط امانی به من آر
---------------
استغفرالله... هی میگم دست رو ضعیفه بلند نکنما ...
![]()
راه در بقعه فانوس شهادت خواهد برد ؟
يا چه آوار شفق ها در حاشيه مشتعل شب
كه فروخواهد ريخت
روي قايق هاي غافل صيادان
چه فلق هاي كبوتر
چه كبوترهاي پاك فلق ها
نتكانده پر
از غبار رخوت كاريز سياهي
كه به خون خواهند آغشت در آفاق سحرگاهي
شب شكاك ساحل
گويي اشباحي موذي را با امواج به خشكي مي ريخت
باد مصروع جنوبي
سگ بي صاحب آبادي ديگر
به نيازي شوم
شن نمناك كپر هاي پوشالي بومي ها را
بو مي كرد
دست خونين خسوفي آرام
ماه را
رخ و كبود
از كرن اسكله مي آيخت
----------------
نه تو رو خدا فقط ببینم چی کار می خوای بکنی طفل؟![]()
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام
شمهای از نفحات نفس يار بيار
به وفای تو که خاک ره آن يار عزيز
بی غباری که پديد آيد از اغيار بيار
----------------------------
خودت خواستی ...... جرات داری وایسا ...
![]()
ره بر گريوه افتادست
اين كاروان بي سالار
يابوي پير دكه روغن كشي
با چشم هاي بسته
گر مدار گمشدگي مي چرخد
اي روح غار
اي شعله تلاوت ياري كن
تا قوچ تشنه را كه از آبشخوار
از حس كيد كچه رميده
از پشته هاي سوخته خستگي
و تشنگان قافله هاي كوير را
به چشمه سار عافيتي راهبر شوم
اي آفتاب! گفتارم را
بلاغتي الهام كن
و شيوه فريفتني از سراب
تا خستگان نوميد را
گامي دگر به پيش برانم
اي خوابناك بيشه تاريك
اي روح آب
يك شب مرا صدا كن از بيشه هاي باد
يك شب مرا صدا كن از قعر باغ خواب
--------------
نگو ترسیدم
چی می گی پیره مرد![]()
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)