تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 62 از 145 اولاول ... 125258596061626364656672112 ... آخرآخر
نمايش نتايج 611 به 620 از 1443

نام تاپيک: سریال مختارنامه

  1. #611
    آخر فروم باز Greedy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    محل سكونت
    ؟?
    پست ها
    4,006

    پيش فرض


    جلد شماره جدید همشهری جوان



  2. #612
    داره خودمونی میشه guzga's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2010
    محل سكونت
    back street
    پست ها
    178

    پيش فرض

    میتونستن صحنه جنگو بهتر از این درست کنن

  3. #613
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض

    میتونستن صحنه جنگو بهتر از این درست کنن
    تائید میشه
    خوب میتونستن چند تا مشاوره برای صحنه های جنگ بیارن خیلی ساده کار شده بود
    من حتی یاد سریال جومونگ هم افتادم

  4. #614
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    ░░░░░░
    پست ها
    5,803

    پيش فرض

    نکات مثبت سریال :

    سکانس‌های تحرک عرب‌نیا، خصوصاً بدل‌کاری‌ها موقع حرکت چهار نعل اسب

    نشون دادن جزبه‌ی حسین

    طراحی دکور و فضای خوب

    نمایش فراتر از انتظار نقش‌های منفی، انتخاب بازیگرهای منفی و دیالوگ‌هاشون ( اصلانی، فخیم‌زاده، کیانیان و شمر ( اسم بازیگرشو نمی‌دونم ))

    تیتراژها و انتخاب موسیقی عالی

    نکات منفی سریال :

    بدعت گذاری و تحریف تا سر حد خرافه و جنون

    سکانس‌های زد و خورد ( که بیشتر شبیه ژانگولر بودن ) - دلیلشم می‌تونه پایین بودن جلوه‌‌های ویژه‌ی کامپیوتری و آماده نبودن بازیگرها، یا به قول دوستمون، سنگینی بیش از حد لباس‌ها باشه

    صدای عرب نیا وقتی دیالگ هارو زمزمه می‌کنه

    احترام نذاشتن به ایران و ایرانی، فرهنگ غنی و یک چشم نگاه کردن عرب و عجم ( تو قسمت‌های اول )

  5. 5 کاربر از huti_421 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #615
    پروفشنال D,Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    خونه.
    پست ها
    791

    پيش فرض

    من حتی یاد سریال جومونگ هم افتادم
    همون لحضه ای که اتفاقا مبارزات شروع شد اینو گفتم...مخصوصا اون صحنه هائی که نیزه هارو با دستش نگه می داشت وبا مشت یا لقد به دشمنا ضربه می زد...کلا هرچه قدر رو صحنه های اکشن ضعیف عمل کردن ولی تو صحنه های احساسی اشک آدمو در میارن!!!

  7. #616
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mohsen121's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2004
    پست ها
    380

    پيش فرض

    معرفی 40 نفر از اصحاب شهید حضرت سيد‌الشهدا عليه‌السلام ( شهدایی که از خانواده و بستگان امام حسین یعنی از هاشیمیان نبودند) . نفر 20 و 40 نحوه شهادتشون رو دیروز دیدید.
    1.. سلام بر سليمان‌بن‌رزين، نخستين سفير و شهيد نهضت حسين‌(ع)

    رشيد بود و مبارز، چالاك بود و آگاه، رازدار بود و سخنور كه امام (ع) او را به سفارت و مأموريت انتقال پيام به بزرگان بصره برگزيد. مأموريتش به توفيق تمام شد و مكر دشمن او را به دربار عبيدالله كشاند. در پاسخ به سيلي كينه‌توزانه عبيدالله‌ا‌بن‌زياد فرياد برآورد كه حسين (ع) چراغ هدايت و كشتي نجات است. پاي چوبه‌‌ي‌دار به همسرش لبخندي زد و فرياد زد كه از مرگ فراري نيست و پاسخ شنيد كه بهشت گوارايت اي سليمان. عبيدالله‌ تاب نياورد و دستور داد سر از تنش جدا كردند. گفته‌اند 35 سال بيشتر نداشت.



    2. سلام بر مسلم‌بن‌عقيل، سفير حقيقت در شهر هزار چهره‌ي كوفه

    پس از تولد، عقيل او را به حسين (ع) سپرد تا در گوشش اذان عشق بگويد. عقيل و مادرش علّيه قرار گذاشتند او را همچون عباس، فدائي حسين (ع) تربيت كنند. امام (ع) او را برگزيد كه از حقيقت نامه‌هاي كوفه خبر دهد. ترس يزيد از حضور تأثيرگذار مسلم، عبيدالله را به كوفه روانه كرد. دستور داد سر از تنش جدا كردند و از بالاي دارالاماره به پائين انداختند و اينگونه حقيقت نامه‌ها بر امام (ع) افشا شد. رشيد مرد هاشميان در آن زمان حدوداً 48 ساله بود.



    3. سلام بر هاني‌ابن‌عروه، كهن سال‌ترين شهيد قيام حسين (ع)

    از اصحاب خاص و محبوب پيامبر (ص)، قهرمان نبردهاي جمل، صفين و نهروان، مفسرقرآن، روايت‌گر حديث و محبوب ميان مردم. بي‌واسطه از پيامبر شنيده بود كه علي (ع) با حق است حق با علي (ع) است و تا عمر داشت بر مدار علي (ع)، چرخيد. مسلم، سفير حسين بن‌علي (ع) را او در خانه خود پناه داد. به دستور ابن زياد او را در بازار كوفه سر بريدند و وارونه به دار آويختند. موي و محاسن سپيد اين شير مرد 90 ساله با خونش خضاب شد.



    4. سلام بر عبدالأعلي‌بن‌يزيد‌كلبي، جوان‌ترين شهيد عاشورائي كوفه

    قاري قرآن مسجد كوفه، همو كه شبانگاهان با لحن خوش‌آوايش، كلام وحي را آميخته به عشق اهل‌بيت (ع) در كام جوانان و نوجوانان مي‌ريخت. سواركار بود و نبردآزموده. صادق بود و بصير. رهبري شبكه‌ي اطلاعاتي مسلم و هوادارانش با اين جوان 25 ساله بود. او را با محاصره‌ي همه جانبه دست‌گير كردند. جلاد ابن‌زياد آخرين كسي بود كه لحن خوش‌آواي يا اباعبدالله او را در گورستان كوفه شنيد، پيش از آن كه سر از تنش جدا كند



    5. سلام بر عبيدالله بن‌يَقطُر، پاسدار حقيقت

    مادرش دايه‌ي حسين (ع) بود اگر چه حسين جز از فاطمه (س) شير نخورده بود. 57 ساله بود و هم سن و سال اباعبدالله (ع). از كوفه بيرون آمد تا نامه‌ي مسلم را كه حاوي حقيقت كوفه بود به امام برساند. در راه به دام افتاد. ابن‌زياد از او خواست كه بر منبر رود و اهل بيت (ع)‌ را دشنام دهد. بافراست پذيرفت و بر منبر به مدح اهل بيت (ع) نشست. با گرزي بر سر او كوفتند و از بالاي دارالاماره به پائين انداختند و سر از تنش جدا كردند.



    6. سلام بر قيس بن‌ مسهرَّ صيداوي، سفير امام (ع) و مسلم بن عقيل

    شجاع بود و خوش‌سيما، چالاك بود و با تدبير. چند باري پيام‌هاي مسلم و امام (ع)‌ را به ايشان رسانده بود. آخرين بار نامه‌ي مهم امام (ع) را براي مسلم مي‌آورد كه در محاصره‌اي سخت به دام افتاد. بافراست نامه‌ي حسين (ع) را بلعيد تا به دست دشمن نيفتد. به بهانه‌ي لعن اهل بيت (ع) بر منبر مسجد كوفه رفت و لعن آل اميه گفت و مدح اهل‌بيت (ع). او را نيز از بالاي دارالاماره به پائين انداختند و سر از تنش جدا كردند. گفته‌اند 35 ساله بود.



    7. سلام بر عبيدالله بن‌عمروبن‌عزيز كندي، شير مرد روزهاي ناجوانمردي كوفيان

    رشيد مرد 45 ساله، همراه علي (ع) در نبردهاي جمل و صفين و نهروان، مدير و بصير. در روزهاي تنهايي مسلم بن‌عقيل، با رشادت و پايمردي براي او بيعت مي‌گرفت. در خانه اسير شد. لحظه‌ي ورود به دارالاماره به امير سلام نكرد و گفت كه سلام نام خداست و تنها شايسته‌ي دوستان خدا. دست و پاي بسته و پيش چشم كوفيان سر از تنش جدا كردند.



    8. سلام بر عبيدالله بن حارث نوفلي، سرخ جامه‌ي عاشورائيان

    به دنيا كه آمد، قنداغه‌اش را به پيامبر دادند تا نغمه‌ي توحيد در گوش جانش بسرايد. در روزهاي كودكي ميهمان خانه‌ي علي بود و در بزرگسالي همدم او در جنگ جمل. در مدينه او را به نام فقيه قابل اطمينان مي‌شناختند و معارف نبوي را از او مي‌شنيدند. روزگاري قاضي مدينه شد كه مروان عدالتش را برنتابيد و او را عزل كرد. شير مرد 52 ساله با لباس و پرچم سرخ به دفاع از مسلم بن‌عقيل برخاست. عبيدالله دستور داد تا سر او را پيش چشم قبيله‌اش از تن جدا كنند.



    9. سلام بر عُماره بن صَلْخَب اَزدي، پيش مرگ نهضت حسن (ع)

    30 سال بيشتر نداشت. به حمايت از مسلم بن‌عقيل هوشيارانه در همه جا سرك مي‌كشيد تا نيرنگ‌هاي ابن‌زياد را در هم شكند. پيش چشم خويشاوندانش او را به بلندي برده و گردن زدند. آخرين آوايش اين بود كه جسم و خونم فداي تو يا اباعبدالله (ع)



    10. سلام بر حنظله بن مروه هَمْداني، غيور مرد جوان كوفه

    25 ساله بود. شيعه و دوستدار علي (ع)، شمشير زن و رزم آزموده. ديد كه سفير حسين (ع) را پاي بسته و بي‌سر بر خاك مي‌كشند و هلهله مي‌كنند. طوفان به پا كرد و بر سر كوفيان بي‌غيرت نعره كشيد. او را به سخره گرفتند تاب نياورد و شمشير كشيد و 14 كوفي منافق را از تيغ گذراند. تير بارانش كردند و پس از شهادت پاي بسته همراه مسلم او را بر روي خاك مي‌كشيدند.



    11. سلام بر عبدالله بن كلبي، تازه داماد رشيد عاشورا

    كمتر از يك ماه از ازدواج عبدالله 30 ساله و هانيه 20 ساله گذشته بود. پيغام حسين (ع) طوفاني در دلشان به پا كرد كه تا كربلا آرام نشد. حاصل جنگ نمايان او 24 كشته از سپاه دشمن بود. عاقبت با يك دست و يك پاي قطع شده بر زمين افتاد. هانيه را نيز كه ضجه‌كنان بر بالاي سر عبدالله نشسته بود با نيزه‌اي شهيد كردند تا خون اين دو عروس و داماد عاشورا درهم آميزد و شاهدي بر عشق الهي باشد.



    12. سلام بر حربن‌يزيد رياحي، آزاده مرد كربلا

    به فرماندهي سپاهي از دشمنان حسين (ع) به كربلا آمده بود و نخستين كسي بود كه راه بر امام (ع) بست. ترديد لحظه‌اي آرامش نمي‌گذاشت. استاد قرآنش به او گفته بود كه هر گاه ميان حق و باطل معلق شدي آنرا برگزين كه دنيايي نباشد و سرانجام در 50 سالگي‌اش درست انتخاب كرد. در خون خود غلتيده بود كه سر خود را بر زانوي حسين (ع) يافت. پرسيد كه آيا بخشيده شدم و امام (ع) فرمود، آري. تو آزادي آنگونه كه مادرت تو را آزاده ناميد.



    13. سلام بر جوين‌بن مالك، پيروز وادي حيرت

    50 ساله و اهل كوفه بود. به تهديد عبيدالله همراه سپاه عمر سعد به كربلا آمد. اما دلش آرام و قرار نداشت. عربده‌هاي مستانه سربازان عبيدالله آزارش مي‌داد. ملاحظه‌ي شرارت شمر بن ذي الجوشن او را از وادي حيرت رهانيد تا به سپاه حسين (ع) پناه برد. با فرياد يا محمد به ميدان رفت و شهد شهادت در ركاب فرزند پيامبر را با افتخار نوشيد.



    14. سلام بر مَنحَج ‌بن ‌ملسم، دلداده‌ي آستان حسين‌(ع)

    مادرش كنيز آزاد شده‌ي امام (ع) بود و خدمتكار منزل امام سجاد (ع). او و مادرش حُسنيه، از مكه تا كربلا همراه امام (ع) بودند. جوان 35 ساله‌ي با وقار و جنگجوي عرب آنچنان مي‌جنگيد كه تحسين همگان را برانگيخت. شجاعانه و برق‌آسا. خبر شهادتش كه به مادر رسيد، گفت: اي كاش هزار منهج داشتم و قرباني حسين (ع) مي‌كردم.



    15. سلام بر يزيد بن حصين الهمداني المشرفي، قاري قرآن كربلا

    قاري 50 ساله‌ي قرآن . قهرمان نبردهاي جمل و نهروان و صفين در ركاب علي (ع)، يار امام مجتبي (ع)، و ياريگر مسلم در كوفه. همه‌ي ثروت و شهرتش را خرج نهضت حسين (ع) كرد. در ميدان، چشمش به نامه‌نگاران فريب‌خورده‌ي كوفي سپاه دشمن مي‌افتاد و بيشتر مصمم مي‌شد. حنجره‌ي داوودي‌اش لحظه‌هاي شب عاشورا را عطرآگين مي‌كرد. لحن حماسي قرآنش ميدان را مي‌لرزاند تا آنكه در خون خود غلتيد.



    16. سلام بر سعد بن حنظله، ميدان‌دار ميدان كربلا

    مردي 45 ساله، بلند قامت، با بازوان ستبر و سيمايي آفتاب خورده. شب عاشورا با نمايش شيوه‌ي سواركاران ورزيده و گاه مزاح و خنده بر اطمينان قلب ياران مي‌افزود. همگان ميدان داري‌اش را انتظار مي‌كشيدند كه سرانجام اتفاق افتاد. از هر طرف موجي در سپاه دشمن مي‌افكند تا آن كه با محاصره‌اي سنگين و سخت،‌تكبيرگويان بر زمين افتاد. سرخود را كه برزانوي امام (ع) ديد، از ايشان خواست نزديكتر شود تا مشامش بوي بهشت را پيشاپيش حس كند.







    17. سلام بر نافع ابن هلال، هلال شب عاشورا

    قاري و كاتب و حافظ قرآن بود. از كوچه‌هاي كوفه كه مي‌گذشت زيبايي چهره و ملاحت و فصاحتش، چشمها را خيره مي‌كرد. تيراندازي را از علي (ع) آموخته بود و همراه او بود در جمل و نهروان و صفين. شامگاه كربلا همچون ماه بني هاشم، نگاهبان ديگر سوي خيمه‌گاه حسين (ع) بود. كماني با هفتاد تير همراه داشت و بر روي همه‌ي تيرها اسمش را نوشته بود. به تيرهاي خود عده‌اي را به جهنم فرستاد تا انبوه لشگر محاصره‌اش كردند و هر دو بازويش را شكستند. عاقبت شمر با خنجر شيطاني خود پيش از حسين (ع) سر از تن او جدا كرد.



    18. سلام بر مسلم بن اوسجه، تاريخ مجسم نبرد حق و باطل

    80 بهار از عمر پر بركت او مي‌گذشت و محاسنش به تجربه جنگ احد، حنين، آذربايجان، جمل، صفين و نهروان سپيد بود. آنقدر شيرين كلام بود كه او را ابو جمل يعني مهتر زنبوران مي‌خواندند. پنج بار قرآن را با تلاوت علي (ع) شنيده بود و بيش از ديگران از ظرائف قرآن مي‌دانست. آنقدر شجاعانه مي‌جنگيد كه علي (ع)‌ او را برادر خوانده بود. يار مسلم بن عقيل در تنهايي كوفه بود و با زن و فرزند شبانه به كربلا شتافته بود. هفت معصوم و پنج امام را درك كرده بود و حسين (ع) او را استوارتر از كوه خوانده بود. سپاه عمر سعد با شهادت او جشن گرفتند.



    19. سلام بر حبيب بن مظاهر، گزيده مرد حماسه عاشورا

    80 ساله و پيرترين يارحسين (ع) در كربلا. از حواريون علي (ع) و مجاهد جنگ‌هاي جمل و صفين و نهروان. يك شبه قرآن ختم مي‌كرد و سيد القراء كوفه لقب گرفته بود. ميثم تمار شهادتش را پيشگويي كرده بود. آنقدر صاحب نفوذ و شهرت بود كه معاويه نيز جرات كشتن او را نداشت. فرمانده چپ سپاه حسين (ع) مي‌گفت تا ما هستيم بني هاشم نبايد به ميدان بروند. او بود كه در شب عاشورا با بلاغت و فصاحت خيال زينب (س) را از همراهي ياران راحت كرد. زير باراني از سنگ و نيزه و خنجر سر خويش را فداي محبوب كرد. حسين(ع) بر بالينش آمد و گفت چه گزيده مردي بود حبيب.



    20. سلام بر سعيد بن عبدالله حنفي، شهيد نماز عشق

    50 ساله، شجاع و تيرانداز، عاشق و دلباخته‌ي اهل بيت(ع)‌و از ياران امام مجتبي (ع)، جزء سومين گروه نامه‌رسانان كوفه بود كه در مكه به ايشان پيوست. اذان علي‌اكبر دل از او ربود و هجوم تيرهاي نامردمان لشكر عمر سعد را تاب نياورد. مقابل امام ايستاد و 13 تير را به جان خريد تا امام (ع) نماز بگزارد. غرق خون و سر بر زانوي امام (ع) پرسيد كه به عهدم وفا كردم و حسين (ع) فرمود تو در بهشت نيز مقابل من خواهي ايستاد.



    21. سلام بر يزيد بن مغفل بن جُعف، شاعر مجاهد كربلا

    دلاور و شجاع، شاعر و سخنور، هم‌ركاب مولايش علي (ع) در جنگ صفين. سروده‌هاي حماسي صفين او را هم رزمان با تحسين بازمي‌گفتند.مي‌گفتند معلوم نيست تيغ او برنده‌تر است يا زبانش. نبرد او با رهبر خوارج در اهواز، نامش را بر سرزبان‌ها انداخته بود. وقتي امام (ع) نام كربلا را شنيد و اشك ريخت او اينگونه سرود كه: اي خارستان داغ گمنام، فردا خون شهيدان تو را به گلزار شاداب و معطر تبديل مي‌كند و نام تو زمزمه‌ي عاشقان جهان خواهد شد. سرانجام شاعر 57 ساله‌ي كربلا رجزخوان شهد نوشين شهادت را نوشيد.



    22. سلام بر يزيد بن شُبيط عبدي بصري، دلاور رشيد بصره

    50 ساله، شيعه‌ي معتقد، اديب و مسلط به زبان عرب. منزل ماريه، دختر منقذ عبدي، كانون مبارزه با امويان در بصره، همانجايي بود كه پايان سرخ يزيد بن شبيط را رقم زد. دعوتنامه‌ي حسين (ع) را همانجا شنيد. همانجا بود كه فريادهايشان گرم ورساي يزيد بن شبيط بر سكوت اهالي بصره فرود مي‌آمد كه هر كس لبيك‌گوي دعوت حسين (ع) نباشد، جز خسران و شرمساري نخواهد ديد. عبدالله و عبيدالله دو فرزند دلبندش پيشاهنگ‌ شهادت شدند تا او با افتخاري مضاعف جان خود را به راه معشوق هديه كند.



    23. سلام بر شبيب بن عبدالله نهشلي، بهانه‌ي لبخند‌هاي حسين (ع)

    شير مرد 50 ساله‌ي بصره،‌قهرمان نبردهاي جمل،‌صفين و نهروان، يار امام مجتبي (ع)،‌از تابعين و راوي احاديث. شيوه جنگيدنش دوست و دشمن را حيرت‌زده كرده بود. دور حسين (ع) مي‌چرخيد،‌شعر مي‌خواند، امامش را به خنده وامي‌داشت، به ميدان مي‌رفت و خونين‌تر از قبل بازمي‌گشت و دوباره اين غزل حماسه تكرار مي‌شد. آخرين بار هفت مرتبه دور حسين (ع) چرخيد و به ميدان رفت. اشك حسين (ع) بدرقه‌ي حماسه‌اش بود. او كه سعي و طواف را به جا آورده بود، در آخرين مرحله سر سپرد تا حاجي حج عشق شود، حج خون.



    24. سلام بر حنظله بن اسعد شبامي، پيك هدايت حسين (ع) در كربلا

    سخنوري توانا، چيره‌دست در تفسير و زبردست در شمشير، 40ساله و از اهالي يمن. چند بار براي روشنگري به ميدان رفت و از آيات قرآن بهره گرفت. اما دريغ كه پاسخ ايشان خنده بود و تمسخر و هلهله. يأس امام (ع) را كه از هدايت دشمن ديد، اذن گرفت و به ميدان رفت. رجز‌خوان، زخم شمشيرها و نيزه‌ها را به جان خريد و بر خاك افتاد. آخرين سرودش يا اباعبدالله (ع) بود كه در دفتر عاشورا ثبت.



    25. سلام بر سيف بن حرث و مالك بن عبدالله، دو روح هم پرواز

    هر دو خوش سيما بودند و بلند قامت، شمشيرزن و تيرانداز، سخنور و شاعر، اگر چه سيف 32 ساله بود و مالك 24 ساله. از سوي مادر، برادر بودند و از سوي پدر، پسرعمو. فراز و فرود شمشيرها كاسته شد تا بدن بي‌تاب دو كبوتر با انبوه زخم‌هاي كينه و عداوت يزيديان هويدا شود. امام (ع) بود و دستانش كه بر پيشاني اين دو كبوتر نشسته بود. دو بوسه بر دو دست امام آخرين مصرع غزل عاشقانه‌ي سيف و مالك بود تا برادري‌شان را به سيد جوانان اهل بهشت اثبات كنند.



    26. سلام بر يزيد بن مهاجر بُهدلي،‌موي آشفته‌ي كربلا

    محدث، قاري قرآن، دلير و اهل خطر، بلند قامت و صاحِب نگاهي نافذ. او را ابوشعثاء يعني موي آشفته مي‌گفتند. در تيراندازي كم نظير بود. 40 سالگي‌اش زمان تصميم بود و انتخاب، كه سرانجام راه حقيقت را برگزيد. در همان منزلي كه حُر، راه را بر امام بست به ايشان پيوست. از امام (ع) خواست دعا كند تا تيرهايش به هدف بنشيند و ايشان دعا كردند. از صد تير، نود و پنج تايش به هدف نشست. تيرهايش كه تمام شد. شمشيرزنان به سپاه دشمن زد. امام (ع) شمشير زنان خط حمله‌اش را پي‌گرفت و صدايش كرد. برزمين افتاده بود. امام (ع) بود و نوازش مو‌هاي آشفته‌ي يزيد و نويد سعادت كه، يزيد بن مهاجر: تو پيش از ما به بهشت رسيدي.



    27. سلام بر جُون بن حُوَيّ، شهيد سپيدروي و خوش بوي كربلا

    از اهالي سودان، سياه پوست و بدبو. نخست مسيحي بود و بعدها به اسلام گرويده بود. زجر ديده بود و بيداد كشيده. اسلحه شناس بود و به همين خاطر شمشير سپاهيان حسين (ع) را او آماده مي‌كرد. تا آخرين لحظه‌ي حيات ابوذر، غلام او بود. پس از آن سايه به سايه همراه و همقدم علي (ع) بود و با شهادت ايشان در ركاب امام مجتبي (ع). در پي نبردي افتخارآميز به زمين افتاد. حسين (ع) دعا كرد كه رويش سپيد و بويش خوش شود. ده روز بعد جسد او را يافتند كه سپيد و عطرآگين شده بود و تا امروز مزارش نوازشگر مشام عاشقان حسين (ع) است.



    28. سلام بر عبدالله و عبدالرحمن عروه، برادران شهيد كربلا

    هر دو جوان بودند. عبدالله 25 و عبدالرحمن 23 سال داشت. اشراف‌زاده بودند و سواركار. محبوب و دوست‌داشتني در كوفه، فرزندان عُروه، قهرمان صفين و نهروان. مي‌خواستند با هم بجنگند. اجازه كه گرفتند، گريه امانشان نداد. نوازش امام (ع) و دعاي ايشان كه اجرِ تقواي متقين ارزاني‌تان باد، آرامشان كرد. فرار دشمن از جنگ با اين دو دلاور ديدني بود. باران تيغ و تير و سنگ و چوب برزمينشان انداخت. سر دو برادر در لحظه‌ي پرواز بر زانوي دو برادر بود،‌حسين (ع) و عباس (ع).



    29. سلام بر مَحمج بن عبدالله و عائِذ بن مَجمع، پدر و پسر شهيد عاشورا

    پدر، 50 ساله و پسر، 25 ساله. پدر، از صحابه‌ي پيامبر (ص) و حافظ آيات و روايات و پسر، عاشق اهل بيت (ع)، سواركار ماهر و تيرانداز زبردست. روزهاي اول زندگي عاشقانه اش با راحله بود كه تنهايش گذاشته بود و با قافله‌ي عشق حسين (ع) همراه شده بود، اگر چه اشك‌هاي راحله در هنگام وداع دلش را مي‌لرزاند. پدر و پسر همراه با پنج همسفر كوفي‌شان به ميدان زدند و عاشقانه جنگيدند. غبار كه فرو نشست ديدند دو تا از دلاوران بر زمين خفته، چشم به هم دوخته‌اند. در آستانه‌ي بهشت سر پدر به زانوي حسين (ع) بود و سر پسر به زانوي عباس (ع).



    30. سلام بر جناده بن كعب بن حارث، مرد يادها و خاطره‌ها

    70 ساله، اهل كوفه، رزمنده‌ي حنين و صفين، يار پيامبر (ص)، علي (ع) و امام مجتبي (ع). همراه بحري، همسر و پسر يازده ساله‌اش عمرو، از مكه هم سفر قافله‌ي حسين (ع) شد. در خيمه‌ي كوچك كربلائيشان، پدر براي خانواده، از خاطرات دوران پيامبر (ص) مي‌گفت و پسر را توصيه مي‌كرد كه به علي‌اكبر بنگرد. مي‌گفت او شبيه‌ترين فرد است به پيامبر در خَلق و خُلق و سيرت. جناده با طنين اذان علي‌اكبر مي‌گريست و پيامبر (ص) را در ذهن مرور مي‌كرد. شب عاشورا بحريه را خطاب كرد كه آيا اسارت را تاب مي‌آوري؟ و او پاسخ داد كه حسبنا الله و نعم الوكيل. جناده در زير باران تير نقش زمين شده بود كه سر خود را بر بالين پسرش يافت. آخرين سخنش اين بود كه عمرو؛ مولايم حسين (ع) را درياب.

    31. سلام بر عبدالرحمن‌ارحبي، يار و همراه سفير عشق

    اهل كوفه و فرزند يكي از صحابه‌ي پيامبر(ص). راوي حديث، قاري قرآن. كاردان و مدير. 12 رمضان بود كه به مكه رسيد. دو سه روزي بيشتر از آمدنش نمي‌گذشت كه امام (ع) او را همراه با مسلم‌بن‌عقيل به كوفه فرستاد در كنار قيس و اماره. صد روز جدائي دردناك را تحمل كرد و دوباره به سپاه مولايش پيوست. عكس‌العمل عباس (ع) را كه در مقابل امان‌نامه‌‌ي شمر ديد، بر ركابش بوسه زد و دست به زانويش كشيد و به چشم نهاد. پيش از شهادتش، به جاي زمزمه با دشمن، با خود زمزمه‌ مي‌كرد كه اي نفس، به پاس ورود در بهشت در هجوم نيزه‌ها و شمشيرها شكيبا باش.



    32. سلام بر شوذب بن عبدالله هَمْداني، معلم رزم و حماسه

    70 ساله و نام‌آشناي كوفه. يار علي (ع) و قهرمان نبردهاي جمل، صفين و نهروان. معلم و سواركار و نيزه‌اندازي ماهر. سفير مسلم‌بن‌عقيل يود و در غربت بيابان به سوي امام (ع) مي‌شتافت، به سوي كعبه. آنقدر بر آيات و روايات مسلط بود كه حلقه‌ي گفتگويش همه را مجذوب مي‌كرد. شب عاشورا گروه 32 نفره براي تأمين آب را همراهي كرد. در كناره‌ي ميدان به سؤال يار قديمي‌اش كه مي‌پرسيد چه در سرداري؟ پاسخ داد: پيش روي مقتدايم حسين (ع)، آنقدر مي‌جنگم تا كشته شوم. شيرمرد عرب بر زمين افتاده بود كه دست حسين (ع) را در نوازش موهاي سپيد و پرپيچ و تابش يافت. حالا ديگر وقت پرواز بود.



    33. سلام بر عابس بن ابي شبيب شاكري، شيرشيران كربلا

    محبوب و سرشناس و راوي حديث در كوفه، صاحب سّرعلوي و از اصحاب امام (ع) در صفين. 75 ساله و از قبيله‌ي بني‌شاكر كه به فتيان‌الصباح يعني جوانمرد پارسا مشهور بودند. شب‌هاي كوفه، رسيدگي به محرومان و يتيمانش را به خاطر دارند. مديري توانا بود و امام (ع) در سفر مكه به كربلا، كارهاي مهم را به او مي‌سپردند. از تيرباران صبح عاشورا زحمي به پيشاني داشت. ربيع‌بن‌تميم از سپاه عمرسعد او را شناخت. فرياد برآورد كه هر كس به جنگ او رود، جان خود را باخته است. به هنگام حمله عمرسعد چاره را در سنگ باران ديد. شيرپير كربلا براي تحقير بيشتر دشمن زره و كلاه خودش را به گوشه‌اي انداخت. چشمه چشمه خون از بدنش جاري شد. لحظاتي بعد سر عابس در دست‌ةاي مي‌چرخيد و محاسن سپيد و خون‌رنگش به دست سپاه داران آلوده مي‌شد.



    34. سلام بر عبدالرحمن‌بن‌عبد‌الله يَزَني، آينه‌ي شكسته در پيش روي حسين (ع)

    از تيره‌ي رزن و از سرزمين يمن. تبار اين شير مرد 45 ساله‌ي آگاه و رزم‌ديده به ايران مي‌رسيد. همراه با نامه‌هاي كوفيان در مكه به محضر امام (ع) رسيد و تنها سه روز نگذشت كه به امر ايشان،‌ همراه با مسلم‌بن عقيل به كوفه بازگشت تا ياور و بازوي او باشد. دل‌نگراني‌اش از راستي گفتار و عقيده‌ي كوفيان درست بود كه عاقبت سرهاي مسلم و هاني را كوچه‌گرد كوفه ساخته بود. اين بار بايد شبانه وداع مي‌كرد و از كوفه مي‌گريخت تا به حسين‌ (ع) برسد. در تيرباران صبح، جراحتي بر پهلويش نشست كه خون مي‌جوشد و او بي‌اعتناست. اندوه امام و حبيب را در كنار پيكر مسلم‌بن‌عوسجه تاب نمي‌آورد و به قلب دشمن مي‌زند. حالا ديگر اين كربلا بود و پيكر قطعه‌قطعه‌ي عبدالرحمن.



    35. سلام بر بُريربن‌خَضير‌هَمْداني، معلم شهيد عاشورا

    معلم قرآن،‌نويسنده‌ي كتاب «قضايا و احكام»، همراه امير‌مؤمنان (ع) در صفين و راوي روايات ايشان و امام مجتبي (ع)، 60 ساله از اعراب يمن و سيدالقراء كوفه. كودكان يتيم شهر به او مي‌گفتند، بابا. قرآن كه مي‌خواند، جماعت حاضر با او دم مي‌گفتند، خبر حركت كاروان امام (ع) را كه در مسجد شنيد، با بدرقه‌ي اشك‌هاي حضار و بي‌درنگ به سوي حسين‌ (ع) شتافت. از مكه همراه كاروان امام (ع) شد. در ميانه‌ي راه فرزدق شاعر را ديده بود كه در پاسخ امام (ع) از بي‌وفايي كوفيان سخن مي‌گفت. چندباري از امام (ع) اذن گرفت تا عمرسعد و سپاهيانش را به حقيقت دعوت كند. به يزيدبن‌معقل پيشنهاد مباهله داد و با ضربتي سر او را به دونيم كرد و پيروز شد. نيزه‌ي خيانت دوبار به كمرش فرود آمد. سر بر زانوي حسين‌(ع) داشت. امام فَمِنهم مَن قَضي نَحبَه .... مي‌خواند و او انااليه راجعون.



    36. سلام بر أَنس‌بن‌حارث، پاسدار نبوت و امات

    80 سال زندگي‌اش، رنگ بوي پيامبر(ص) و اهل بيت (س) داشت. خود و پدرش از صحابه‌ي پيامبر (ص)‌ بودند. در بدر و حنين همراه ايشان بود و سپس يار علي (ع) و امام مجتبي (ع). بصير و قرآن‌شناس و محبوب و مشهور. در روزگار فقر پيامبر از همراهان و اصحاب صُفه بود. دويدن حسين (ع) را در مدينه ديده بود كه پامير (ص) و علي (ع) به دنبالش بودند و ناگاه و پيامبر سر وگلو و سينه‌اش را غرق بوسه مي‌كرد و به علي (ع) مي‌فرمود كه جاي نيزه‌ها و شمشيرها را مي‌بوسم. عمامه را از سر برداشته و به كمر بسته بود. با دستمالي سرخ نيز ابروان بلندش را بسته بود تا بهتر ببيند. امام حسين (ع) اين صحنه را ديد و قطره‌هاي اشكش آبي بود براي بدرقه‌اي أنس. لحظه‌هاي آخر، امام (ع)، خون از چشمان أنس مي‌گرفت تا آخرين بار حبيبش را نظاره كند.



    37. سلام بربشيربن‌عمر، پيروز تاسوعا و شهيد عاشورا

    50 ساله و ا اهالي يمن، به شجاعت، سخنوري، بصيرت در دين و علاقه‌ي به اهل بيت (ع) شهره بود. روز تاسوعا، خبر اسارت فرزند 20 ساله‌اش را آوردند. در ري اسير شده بود. امام (ع) از او خواست براي آزادي پسرش برگردد. اما بشير سوداي ماندن داشت و شهادت. دستان نوازش امام (ع) بر شانه‌هاي او بود و جريان اشك بر گونه‌هاي بشير. امام (ع) پارچه‌هايي گرانبها به محمد،‌ ديگر پسر بشير بخشيدند تا براي آزادي برادر تلاش كند. زخم تير و سنگ و نيزه از يك سو و ديدن انبوه كشتگان و جاري خونشان، بشير را به زمين انداخت تا شهيد عاشوراي حسين (ع)‌ باشد.



    38. سلام بر ضرغامه بن مالك تَغلِبي،‌ شير در زنجير كربلا

    ضرغام يعني شير و همينگونه بود. شير مرد جوان 30 ساله از قبيله‌ي پر افتخار بَني‌تَغلِب، همانها كه در آغاز بعثت 16 نماينده براي بيعت با رسول خدا (ص) فرستادند و در جمل دوشادوش علي (ع) جنگيدند و در كوفه به حمايت مسلم‌بن‌عقيل برخاستند. پس از شهادت مسلم از كوفه گريخته بود و چاره را در پيوستن نمايشي به سپاه عمرسعد يافت. به كربلا كه رسيد درنگ نكرد و به سپاه امام (ع) پيوست و اينك اشك ضرغامه بود كه به شانه‌هاي امام (ع) مي‌چكيد. در تيرباران صبح عاشورا زخمي شده بود و حالا پس از اقامه‌ي آخرين نماز عشق به امامت حسين (ع) به ميدان مي‌رفت. محاصره‌اش كردند. تير به بازو، گلو، چشم و بدن. مرگ شير در زنجير كربلا چه شكوهمند بود.



    39. سلام بر حجاج بن مسروق جعفي،‌ بِلال كاروان كربلا

    50 ساله، از اهالي يمن و ساكن كوفه. شيعه‌ي مخلص اميرمؤمنان (ع) و دشمن سرسخت بني‌اميه. سالهاي جواني‌‌اش را همراه علي (ع) در جمل و صفين و نهروان گذرانده بود. از مكه تا كربلا همراه و مؤذن امام (ع) بود و به اشارت ايشان ارتفاعي برمي‌گزيد و نغمه اذانش را مي‌سرود. ظهر عاشورا، به امر امام (ع) آخرين اذانش را گفت. پس از نماز، اذن گرفت و به ميدان رفت. با سري خونين به سوي حسين (ع)‌بازگشت تا يك بار ديگر سيماي محبوبش را بنگرد. او تنها كسي بود كه مقابل امام (ع) رجز خواند كه هستي‌ام فدايت يا حسين (ع) و .... . گره لبخند او و حسين (ع)‌ آخرين تصوير دنيايي‌اش بود.



    40. سلام برزهير بن قين، پيروز وادي تزلزل و ترديد

    سخنور و خطيب، صبور در شدائد و رشيد و دلاور. 60 ساله و از اهالي يمن. سايه‌به‌سايه‌ي كاروان امام (ع) همراه خانواده‌اش مي‌آمد و خيمه‌اي مجلل بر پا مي‌كرد اما ترديد داشت و تزلزل. به تشويق همسرش و پس از آمدن پيك امام (ع)، انتخاب كرد و حسيني شد. حالا ديگر شيريني روزهاي كودكي و بازي با حسين (ع)‌ در كوچه‌هاي مدينه را در ذهن مرور مي‌كرد. روز عاشورا به نصيحت سپاه عمرسعد پرداخت . شمر به سوي او تير انداخت و او نيز پاسخي شايسته داد. حمله‌ي شمر و يارانش را براي آتش زدن خيمه‌هاي حسين‌(ع) دفع كرد. ظهر عاشورا جان خود را سپر نماز امام ساخت و عصر عاشورا بر زانوان حسين (ع) آرام گرفت. امام (ع) دستي بر پيشاني‌اش كشيد و فرمود: خدا قاتلانت را لعنت كند، همان نسل‌هايي كه به شكل ميمون و خوك درآمدند.

  8. 6 کاربر از mohsen121 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #617
    اگه نباشه جاش خالی می مونه amir_ata_21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    پست ها
    447

    پيش فرض

    اینجا میتونی مجازات هر کسی رو ببینید
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    خیلی عالی بود
    مرسی

  10. #618
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    پست ها
    162

    پيش فرض

    یه چیز جالب
    دیشب مراسم عزاداری بعد از اینکه سریال مختارنامه بپایان رسید ، شروع شد
    این خیلی خوبه که بدونیم برای کی و چی داریم عزادازی میکنیم
    من قبلا کتاب لهوف را خونده بودم و با دیدن این فیلم ، نظرم در رابطه با شیعه و سنی و مظلومیت امام اصحابش روشن تر شد
    الان وقتی میخوام عزاداری کنم یه هدف دارام و (تقریبا) میدونم قصه عزا دار بودن ما چی هست

  11. این کاربر از mt_nik بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #619
    آخر فروم باز mahdy2021's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    Iran-Tehran
    پست ها
    1,581

    پيش فرض

    همون لحضه ای که اتفاقا مبارزات شروع شد اینو گفتم...مخصوصا اون صحنه هائی که نیزه هارو با دستش نگه می داشت وبا مشت یا لقد به دشمنا ضربه می زد...کلا هرچه قدر رو صحنه های اکشن ضعیف عمل کردن ولی تو صحنه های احساسی اشک آدمو در میارن!!!
    هیچی دیگه.یکمی کیفیت مبارزات بالاتر رفته بود دیدن سریال رو حرام میکردن . همین ساده و معمولش صدتا مخالف داره

  13. این کاربر از mahdy2021 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #620
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    پيش فرض

    تاريخ زير ميکروسکوپ

    پيش تر در همين نشريه نکته اي در باب آثار سينمايي و تلويزيوني تاريخي نوشته بودم که به محض پخش سريال مختارنامه احساس کردم عيوبي که براي آن آثار ذکر کرده بودم به کلي در اثر هنرمندانه ي ميرباقري جايي ندارند و اين سريال به زعم من نه يک سر و گردن، که چندين قامت بالاتر از آثار تاريخي اين سال ها ايستاده است. به ويژه ي اگر عمده ي مشکل آثار تاريخ را در فيلمنامه ي آنها رديابي کنيم، فيلمنامه ي مختارنامه داراي چگالي بالايي نسبت به مقوله ي درام و عناصر دراماتيک است.


    شخصيت پردازي در اين سريال به گونه اي است که اگر چه تاريخ در مقاطعي تکليفمان را با شخصيتي غيرمعصوم روشن کرده اما در بيان همان چيزي که مي دانيم، آن قدر ظرفيت هاي دراماتيک کشف يا نهاده مي شود که گويي داستان را از پيش نمي دانسته ايم؛ و اين به يک عنصر مهم باز مي گردد و آن داراي اختيار بودن شخصيت و مقوله ي انتخاب است. در تاريخ آمده که مختار سياستمداري پراگماتيست بوده و گاه زاويه هايي با حرکت امام معصوم داشته است و بيم آن مي رفت که در سريالي که درباره ي اين شخصيت ساخته مي شود، نکند آن قدر سپيدنمايي شده باشد که ظرفيت هاي واقع گرايانه ي زيست او مورد مداقه قرار نگرفته باشد. بيم که با شناختمان از ميرباقري و تعصب او روي عناصر دراماتيک و جذابيت هاي داستاني، بي مورد بود اما به هر حال انتظار براي ديدن محصول يک پروژه ي عظيم به طور طبيعي چنين ترس هايي ايجاد مي کرد و سريال که پخش شد، ديدم درست همين نکته ي شخصيتي مختار اساسا دستمايه ي شروع منحني دراماتيک داستان فيلم شده است.








    وقتي با يک شخصيت با تعريف درست دراماتيکش مواجهي،مي تواني آسوده باشي که اين شخصيت در موقيعت هاي دراماتيکي قرار خواهد گرفت که برخلاف آثاري مانند يوسف پيامبر(ع) در صدد است تصويري واقعي از يک موقعيت يا موقعيت هايي انساني نشانت دهد. در همين امتداد، در پرسوناژهاي منفي تاريخي هم رد درستي از تشريح وضعيت شخصيت مي يابي که در بازي ها هم بسيار خودش را نشان داده است. پرسوناژ درست در قابي ديده مي شود که پرسوناژهاي منفي آثار تاريخي کمتر سراغ آن رفته اند و آن باورپذيري پرسوناژ براي تماشاگر است. در عمده ي آثار تاريخي شخصيت هاي منفي؛ منفي نوشته مي شوند و منفي بازي مي شوند. حال آنکه پرسوناژ منفي ابتدا در نگارش و بعد در بازي بايد خودش را باور داشته باشد. اگر قرار باشد به تماشاگر تلنگر بزني که تو هم اگر بود و در اين موقعيت قرار مي گرفتي، اي بسا همين کاري را مي کردي که اين پرسوناژ انجام داده، آن وقت توانسته اي مقصود درستي از ساختن يک اثر تاريخي ايجاد کني. نه اين که به سياق بسياري آثار، پرسوناژ منفي را آن قدر دور از تماشاگر نشان دهي که خيالش راحت باشد ابداً شباهتي به او ندارد و اگر در چنان وضعيتي بود،حتما به راه صواب مي رفت. باورم اين است که تا پيش از مختارنامه، همين دورکردن پرسوناژ منفي از تماشاگر تاثير بسزايي در خودخواهي بسياري طيف هاي ظاهرا مذهبي داشته، زيرا هميشه آنان را مصون از تبديل شدن به آن پرسوناژ نشان داده و در نتيجه آب در هاون کوبيده است. حال آن که ميرباقري آن قدر تو را به واقعيت پرسوناژ نزديک مي کند که نگران مي شوي نکند تو هم در چنان موقعيتي، چنين کاري مي کردي و اين يعني تعيين درست هدف؛ اگر قرار به عبرت گرفتن از تاريخ باشد و نه صرف نمايشش.


    به همين سياق مهم ترين اتفاق مختارنامه، با همه ي اين که حول محور مختار است، تشريح يک وضعيت تاريخ با جريان شناسي آن مقطع است. انگار يک بستر زماني را زير ميکروسکوپ گذاشته اي و داري تک تک ياخته هايش را بررسي مي کني و به زعم من حتي شرح مظلوميت امام معصوم در چنين رويکردي بسيار ممکن تر است، زيرا قدرت سمپاشي يا آنتي پاتي مخاطب را با محمل اختيار و انتخاب پرسوناژ بالا مي بري و در ازاي آن عدم امام شناسي آدم هاي همان مقطع تاريخي را بهتر به باور مي نشاني.


    منبع: 24 همشهري ماه (شماره 61)

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •