من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
برآی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک میبینم شب هجر
من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
برآی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک میبینم شب هجر
رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد بر افراز که از سرو کنی ازادم///
مایهی خوشدلی آنجاست که دلـدار آنجاست
میکـنـم جـهـد که خود را مگـر آنجا فـکـنـم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدارا ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
ما ازموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش///
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنیم؟
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم خانه ز بنیاد ببر///
The post reedited by NOKIA_n95
Last edited by Help118; 02-10-2010 at 16:54.
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند
مظهرش آینه طلعت درویشان است
تا بو که یابم آگهی از سایه ی سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می زنم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)