میشه بگین قسمت آخر چی شد یعنی سرنوشت هر کی من به تلوزیون دسترسی ندارم
میشه بگین قسمت آخر چی شد یعنی سرنوشت هر کی من به تلوزیون دسترسی ندارم
متوجه نشدم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!11![]()
اقرار به قتل مادر تحت تاثير سريال دلنوازان!
اعتماد: اعتراف مرموز مردي جوان به يک معماي تازه جنايي تبديل شد. در حالي که اين مرد مدعي است چهار سال قبل مادرش را کشته، خانواده او ادعا مي کنند چنين موضوعي صحت ندارد و متهم به خاطر شرايط نابسامان خانوادگي چنين اعترافي را مطرح کرده است.
جوان 22 ساله که منصور نام دارد، بعدازظهر دوشنبه به پليس آگاهي تهران رفت و ادعا کرد چهار سال قبل مادرش را کشته است. ماموران بعد از شنيدن حرف هاي اين جوان او را بازداشت کرده و ديروز به دادسراي جنايي منتقل کردند. منصور صبح ديروز در برابر منصور شهرياري بازپرس شعبه 7 دادسرا، بار ديگر ادعايش را مبني بر کشتن مادر تکرار کرد و گفت؛ «اوايل سال 84 عاشق يک دختر شدم اما مادرم با رفتن به خواستگاري مخالفت مي کرد و مي گفت من هنوز بچه ام و چيزي از زندگي نمي فهمم. مخالفت هاي مادرم ادامه داشت و اين در حالي بود که من هر روز علاقه ام به آن دختر بيشتر مي شد.»
وي ادامه داد؛ حدود ساعت 5 صبح 31 مرداد سال 84 بود. آن روزها معمولاً تا دير وقت بيرون بودم و نزديک صبح به خانه مي رفتم. آن روز هم تا ساعت چهار با دوستانم مشروب زيادي مصرف کرده بودم و تعادل نداشتم. وقتي به خانه رسيدم، ديدم مادرم در آشپزخانه خوابيده است. در يک لحظه به ياد مخالفت هاي او با ازدواجم افتادم و از خود بيخود شدم. يک بالش برداشتم و خيلي آرام روي صورت مادرم گذاشتم و فشار دادم و او را کشتم. صبح روز بعد پدرم جسد مادرم را ديد و پزشکان سکته قلبي را علت فوت او اعلام کردند و کسي متوجه عمل من نشد.
منصور ادامه داد؛ از زمان قتل تا وقتي به اداره آگاهي رفتم، هر شب کابوس مي ديدم و ديگر زندگي برايم غيرقابل تحمل شده بود.
اعترافات منصور به همين جا ختم نشد و او در ادامه ادعاي ديگري نيز مطرح کرد و گفت؛ «مدتي قبل، دو نفر از دوستانم با پيشنهاد مبلغ دو ميليون تومان خواستند خاله شان را به قتل برسانم. من هم قبول کردم و با آن دختر رابطه برقرار کردم و براي عملي کردن نقشه ام به وي پيشنهاد ازدواج دادم و به عقد هم درآمديم. پس از مدتي تصميم گرفتم نقشه ام را عملي کنم اما ديگر عاشق زنم شده بودم و نمي توانستم اين کار را بکنم. به همين خاطر زندگي مان به تنش کشيده شد و در نهايت همسرم قهر کرد و به خانه دايي اش در تبريز رفت.»
در حالي که اعترافات اين جوان مرموز به نظر مي رسيد، بازپرس شهرياري احتمال داد وي دچار بيماري رواني است. براي همين از او سوالاتي درباره شرايط عمومي جامعه و برنامه هاي تلويزيوني پرسيد که منصور به اين پرسش ها جواب هاي منطقي داد اما وقتي گفت سريال دلنوازان را دنبال مي کرده، ظن بازپرس نسبت به اينکه او تحت تاثير داستان اين سريال به بيان چنين اعترافاتي پرداخته باشد، برانگيخته شد ولي منصور توضيح داد چهار قسمت آخر اين سريال را نديده است.
تحقيقات از منصور ادامه داشت تا اينکه خانواده اين جريان به دادسرا رفتند و مدعي شدند چون همسر منصور وي را آزار داده و تحمل زندگي را از وي سلب کرده است، او به دروغ چنين اعترافاتي را بيان مي کند.
بنا بر اين گزارش بازپرس پرونده در پايان جلسه بازجويي از پزشکي قانوني خواست سلامت رواني منصور را مورد بررسي قرار دهد.
آخرش حيف شد جهان مرد . اينكه مرد خوبي بود چرا تو نمايش پشت صحنش گفت : فقط همينو ميگم كه جهان نقش منفي داره .
سريالش براي وقت گذروني و وقت تلف كردن بد نبود اما چرا آخرش اينقدر سريع جمع و جورش كردن و اينقدر مزخرف به پايان رسوندنش ، مگه تو ساختش عجله اي بود كه ارزش خراب كردن فيلم رو داشت ؟
«آن زن در باران آمد!»
نقد هوشنگ صدفي بر مجموعه تلويزيوني «دلنوازان»
هوشنگ صدفي در يادداشتي كه با عنوان «آن زن در باران آمد!» به سرويس تلويزيون ايسنا ارائه داد، به نقد سريال «دل نوازان» و ساخت سريالهايي از اين دست در سيما پرداخت.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، متن اين منتقد و روزنامهنگار به شرح زير است:
«اين سنت درست يا غلط ما ايرانيها ست كه دوست داريم خوشيها را در آخرين لحظههاي زندگي قطره قطره به كام نوشندگان و به روايتي بينندگان تلويزيوني بچكانيم.
قصه آدم هاي مجموعه 50 قسمتي «دلنوازان» نيز از اين قاعده مستثني نيست و چه بسا كه آسمان و ريسمان قصههاي اصلي و فرعي مجموعه داستاني « دلنوازان» دست به دست هم ميدهند تا جوان اول قصه به مراد دل خود برسد،بماند كه در اين 30 و چند قسمت پخش برنامه، مشاوران و كارشناسان اجتماعي، روانشناسي و فيلمنگاران تلاش كردهاند كه تعادل زندگي زوج هاي جوان و نيمه جوان را به هم بريزند تا مخاطبان تلويزيوني مدتي سرگرم شوند و اما وقتي قصه پشت صحنه مجموعه به رغم تكذيب و تاكيد دست اندركاران برنامه در هم ميريزد ناگهان قصه از حالت منطقي خارج شده و مجموعه بلند مدت تلويزيوني دو شبه با سرهم بندي سكانسها به پايان ميرسد، آن وقت شماي بيننده ميمانيد با پرسشهاي پنهان و آشكاري كه هيچ پاسخي بدان داده نميشود. از اتهامات حقوقي اتابك به جهان تا نقش ناگشوده سيروس و منصور در گشودن رازهاي سر به مهر فيلم بگير تا مرگ شتابزده جهان خان!
تجربه ماههاي گذشته در حوزههاي مختلف نشان داده كه دروغ گفتن آدمها خناق نميآورد و حالا در حوزه رسانهاي، طرح مطالبي درباره پايان شتابناك مجموعه «دلنوازان» نيز به همان سياق دچار شده است، مي ماند مخاطب سرگردان كه قصههاي فرعي رها شده برنامه را باكمك علاقهمندان رسانهاي سرهم بندي كند تا به داستان اصلي شگفت آور پايان برنامه برسد.
قرار بود كه حسين سهيليزاده، كارگردان«دلنوازان» را در 50 قسمت 30 دقيقهاي براي مخاطبان تلويزيوني بسازد اما قهر و آشتي هاي پي در پي روي صحنه برنامه ، گريبانگير پشت صحنه شد و نطق داستان نوازان برنامه را كوركرد.
گذشته از حاشيههاي مجموعه تلويزيوني «دلنوازان» ، به تصوير كشيدن زندگي سه جوان ايراني در نقشهاي بهزاد، رامين و مهتاب با چاشني ناکامي، تحقير جنسيتي و تحقير انساني توانست خيل زيادي از مخاطبان را پاي تلويزيون بكشاند هرچند كه دست اندركاران اين برنامه نتوانستند مخاطبان را تا پايان برنامه راضي نگه دارند.
آشفتگي در پردازش داستاني بخشهاي پاياني مجموعه، به كليت برنامه نيز ضربه زد، به رغم شتابزدگي در پايان قصه، شخصيتپردازيهاي اوليه و طرح چالشهاي موجود در زندگي داستاني اتابك ، جهان ، بهزاد ،منصور و مهتاب كم كم مردم را به اين برنامه عامه پسند جذب كرده بود.
تعليقهاي داستان در طول بخشهاي اوليه قصه، چه اصلي و فرعي، حساب شده پيش ميرفت هرچند كه مقدمهسازي براي حضور شخصيتهاي الهام و منصور تاحدودي ناپخته مينمود اما توانسته بود گام به گام مخاطبان را با لايه هاي دروني قصه برنامه درگير كند، اما با وجود حضور بازيگران حرفهيي در برنامه، به جز چند بازي گيراي جوان پسند، انتظارمطلوب مخاطبان از بازيگران حرفهيي آن چنان برآوره نشد.
شايد يك دليل موفق بودن مجموعه تلويزيوني «دلنوازان» در جذب مخاطب به پخش هر روزه آن ازشبكه سوم سيما برمي گردد. علاوه بر آن زمان پخش را نبايد كتمان كرد كه بخودي خود عامل موثري در كشاندن مخاطبان به پاي تلويزيون دارد.
اين برنامه داستاني سلسه وار به روايت شكست و پيروزي جوانان امروزي ميپرداخت، جواناني كه در قامت شخصيتهاي لجباز و يك دنده امروزي دوست دارند بدون دست ياري از تجربه بزرگان خود زندگي را تجربه كنند. يلدا و بهزاد، نماينده اين طيف از جوانان امروزي سرزمين ما هستند ، جواناني كه هيچ گاه تجربه بزرگان را قبول ندارند و در نهايت با رنج و ناكامي زندگي را سپري مي كنند وشايد سرانجام زندگي آنان به پايان خوش يلدايي نيز ختم نمي شود.
« دلنوازان» به روايتي زندگي يك بعدي جوانان اين سرزمين است با ته مايه هاي نشانه فيلم هاي هندي و پايان خوش تحميلي مميزان تلويزيوني .
شايد اين گونه آثار در طبقه بندي فيلم شناسي مخاطبان عام و خاص، نه فيلم فارسي است و نه فيلم هندي ، و گرنه چه لزومي داشت كه شخصيت يلدا در هنگامه بارش باران به آشتي با زندگي بينديشد و بهزاد ، مرد شكاك قصه دلنوازان ، از جلد ضد قهرمان قبلي خارج و در قامت پدري مهربان غم از چهره بزدايد!
با وجود گيرايي عامه پسند انه قصه تلخ و شيرين «دلنوازان» بايد افزود كه شخصيت پردازي هاي اتابك ، رعنا ، مهتاب ، روشنك ، يلدا و رامين به رغم كش و قوس ها در قصه بدرستي انجام نشده است ، كنار هم گذاردن شخصيت هاي خاكستري و سياه بدون تغيير در مقابل رفتارهاي ديگران ، كلكسيوني از شخصيت هاي منفي بود ، در اين برنامه به چز سه نفر از شخصيت ها بقيه يا منفي بودند ويادرقاب شخصيت مثبت صرف عمل مي كردند كه به نوعي تعادل قصه اصلي را به هم زده بودند .
عدم شناخت مادر بهزاد از شيوه هاي رفتاري مناسب در مواجهه با فرزند سركش ، رفتارهاي پخته مهتاب در قالب عاقله زن و نه دختر جوان تا حد زيادي ، فيلم نامه را با تناقض هايي در پرداخت و شناخت روانشناسانه از شخصيت ها مواجه كرد كه تا حدودي از ديد مخاطبان خاص پنهان نماند.شايد گفت به رغم القاي اتابك ، جهان به خوبي توانسته بود در فضاي بي اعتمادي سه خانواده از نقش متعارف و متعادلي برخوردار شود ، نقش ماندگاري كه ناخواسته و برخلاف انتظار تماشا گرانش جوان مرگ شد.
اميدواريم سازندگان برنامه به برخي ازپرسش هاي مطرح مخاطبان ، پاسخ گويند هرچند كه قرار بود برنامه دلنوازان به اين پرسش ها در طول قصه گويي برنامه پاسخ دهد اما برنامه به دلايلي نامعلوم براي مخاطبان و معلوم براي سازندگان، ناخواسته در ميانه قصه پردازي جوان مرگ شد و از تب و تاب قصه گويي براي بينندگان افتاد.
بديهي است اگر وضعيت برنامه سازي در سيما در آينده در گير بازيگر سالاري و يا كنش و واكنش احتمالي دست اندركاران توليد شود مي تواند ضربه سختي را بر پيكره مخاطب شناسي تلويزيون داخلي داشته باشد و اين شليك نهايي به خواسته و انتظار مخاطبان وطني خواهد بود ، خواسته اي كه تاكنون برخلاف انتظار مقامات مسئول و مخاطبان هنوز برآورده نشده و ممكن است در صورت عدم توجه اساسي مرگ رسانه اي تلويزيون وطني را به دنبال داشته باشد ، برخلاف تلويزيونهاي ماهوارهيي كه با تنوع برنامه، جذب كارگردانان معتبر و ساخت برنامههاي چالشي تك تك مخاطبان ايراني را جذب خود ميكنند هنوز مديران و برنامهسازان ايراني در الفباي توليد برنامههاي كيفي دست و پا ميزنند، اميدواريم اين فضاي رسانهيي جذاب، اما خنثي وطني ، درگير كش وقوس مميزي تلويزيون ، رفتارهاي غيرحرفهيي سازندگان و ناتواني نگارش نويسندگان نشود.
و اما در خاتمه بايد گفت كه اغلب بينندگان آثار تلويزيوني مهران مهام دوست دارند آثار فاخري را از او به تماشا بنشينند ، چرا كه قبلا اين گونه برنامههاي فاخر را از او ديدهاند شايد با فقدان يار سفر كردهاش ، مسعود رسام، توليد آثار فاخر نيز از فضاي رسانه ملي رخت بربسته است. ياد كارگردان مخاطب شناس و خلاق تلويزيون، مسعود رسام گرامي باد.»
خودش گفت که اگه آنفلوانزا نمیگرفت و کنار نمیرفت، پایان شخصیت جهان یه طور دیگه ای نشون داده میشد؛ حتما قرار بود گندکاریهاش فاش بشه دیگه
عجله که معلومه بود، ولی پایانش با شروع و میانه سریال نسبتا هماهنگ بود و بجز جهان که ناگهانی رفت و آخرم خوبی و بدیش معلوم نشد بقیه شخصیتا سرانجامشون نتیجه طبیعی فعالیتهای گذشته شون بود، وقتی میگین آخرشو خراب کردن توضیح بدین چه مشکلی داره، تنها گفتن اینکه مزخرفه و آخرشو خراب کردن و... چه فایده ای داره آخه!
Last edited by H a m e e d; 18-11-2009 at 23:06.
ولی اون تیکه که مهتاب به بهزاد گفت که قبلاً به دکتر زند از طریق ستایش جواب مثبت داده، قیافه بهزاد خیلی دیدنی بود حال کردم![]()
اینم پایان بدی داشت...
جهان بیچاره این وسط چه گناهی داشت که از صفحه روزگار حذف شد...
بختکم که به زندگیش چسبید...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)