گفتی كه بس است
بوییدم و آغوش كشیدم بدنت
گفتی هوس است
یك كام گرفتم ز لبت
گفتی كه در این خلوت دنج
زیر این سقف بلند
روح شب منتظر است
دست كشیدم به تنت
بوسیدم و یك بار دگر، آغوش گرفتم بدنت
اشك ز مژگان ترت
ریخت به روی بدنم
من دیوانه مست
آب شدم از سخنت
تو بگفتی كه اگر عشق دل است
پس چرا قامت من به هوس خم شده است؟
شعری از رضا مهرابی
سید میلاد :
من خودم این شعر آقای مهرابی رو خیلی خیلی دوست دارم ؛
برگفته از با تو ... اینم
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید