تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
Last edited by من منم; 28-01-2007 at 19:32. دليل: اشتباه
د بده بیاد
دل من چون پرستوی بهاری ست
ازین صحرا به آن صحرا فراری ست
شکیب او همه در بی شکیبی ست
قرار او همه در بی قراری ست
ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
دوست خوبم باید با " د " می دادی
تا به دامان تو ما دست تمنا زده ایم
به تمنای تو بر هر دو جهان پا زده ایم
همه شب از طرب گریه مینا من و جام
خنده بر گردش این گنبد مینا زده ایم
مهربانی ، ساده ای
یاور تنهای من
یک ستون از صبر من
پشت این شب های من
ای نخستین تکیه گاه
من کنون محتاجتم
تو مرا با خود ببر
ای همیشه حاجتم
ماهي شده بود باورش تور اگه بندازند سرش
ميشه عروس ماهيها شاه ماهي ميشه همسرش
ماهي باورش نبود تور اگه بندازش سرش
نگاه گرم ماهي گير ميشه نگاه اخرش
شرابی از لبت در جام کردی
مرا با بوسه شیرین کام کردی
دلم آهوی وحشی بود و او را
ندانم با چه افسون رام کردی
این رهگذر منم که همه عمر با امید
رفتم به بام دهر برایم به صد غرور
اما چه سود زین همه کوشش که دست مرگ
خوش می کشد مرا به سراشیب تنگ گور
ای رهنورد خسته چه نالی ز سرنوشت
دیگر ترا به منزل راحت رسانده است
دروازه طلایی آن را نگاه کن
تا شهر مرگ راه درازی نمانده است
در خیابانهای شب جایی برای گردشمن نمانده است چشمان تو همه مساحت شب راازآن خود کرده است
تو می روی و دیدۀ من مانده به راهت
ای ماهِ سفر کرده خدا پشت و پناهت
ای روشنی دیده سفر کردی و دارم
از اشکِ روان اینه ای بر سر راهت
باز آی که بخشودم اگر چند فزون بود
دربارگهِ سلطنتِ عشق ، گناهت
آیینۀ بختِ سیهِ من شد و دیدم
آیندۀ خود در نگهِ چشمِ سیاهت
آن شبنمِ افتاده به خاکم که ندارم
بال و پرِ پرواز به خورشیدِ نگاهت
بر خرمنِ این سوختۀ دشتِ محبت
ای برق ! کجا شد نگهِ گاه به گاهت؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)