برای عشق تو من بی جواب می مانم
همیشه روی همین انتخاب می مانم
قسم به زیبایی چشمت که تا نفس دارم
برای تو به زلالی آب می مانم
برای عشق تو من بی جواب می مانم
همیشه روی همین انتخاب می مانم
قسم به زیبایی چشمت که تا نفس دارم
برای تو به زلالی آب می مانم
مرا نمیخواهی دیگر میدانم
حتی اگر مرا ببینی هم نمیشناسی مرا دیگر میدانم
اینک همان نامه ای که برایم نوشتی را میخوانم
چه عاشقانه نوشته ای همیشه با تو میمانم
یک قطره اشک بر روی نامه میریزد،
چند لحظه میگذرد و نامه خیس خیس میشود
بدجور دلم را شکستی ، مدتیست که با من سرد سرد هستی
نمیدانم دیگر چه بگویم ، فراموشت کنم یا در غم نبودنت بسوزم
شبها را تا سحر بیدار بمانم ، یا شعر غمگینی که سروده ام را برای چندمین بار بخوانم
دلت از سنگ شده بی وفا ، چگونه دلت آمد بازی کنی با این دل تنها
مرا نمیخواهی دیگر میدانم ، احساس میکنم در آغوش کسی دیگر خوابیده ای میدانم
عطر و بوی تو پیچیده فضای غمگین قلبم را ، چیزی نگو دیگر نمیخواهم بشنوم بهانه های رفتنت را …
مقصر قلب من بود که عاشق شد ، به عشق بودنت بدجور به تو وابسته شد
امروز که آمده نه تو را میبینم و نه عشقی از تو را ، تنها میشنوم صدای هق هق گریه هایم را
بی خیال دیگر نه من نه تو ، ببین یک قلب ساده از آنجا عبور میکند به دنبالش برو
بدجور دلم را شکستی بی وفا ، حرفهای تو کجا و تنهایی غمگین من کجا
از همان اول هم نباید به تو دل می بستم ، میپذیرم سادگی دلم را…
تو سكوت شب تنها شدم
اسير قفس غم ها شدم
امروز هم بي تو گذشت
باز منتظر فردا شدم..................
پرسیدنت ز هر کسی اشک تو چشمام می بینم
دلمو نا کام می بینم در ره عشق تو دیگه
خودمو گمنام می بینم
لا به لای ســــاز نفـس هایـــAــت پنهان میشـAــوم ،
اشكــــ ــ می شوم
تا بمانـــAــم .... تا نرانی مرا..
مَـن "آه" می كشم تو "انگــــ ـ " میزنی
و این غـَم انگیزتریــIـن "آهنگــــ ـــ ـ" دُنیاستــــ ـــ ..!
کاش همــــه می دانستنـــــد
زندگی شادی نیستــــــــ ــــ ـــ
شــــاد کـــردن استــــ ..
زندگــــی قهقهه نیستـــــــ ــــ ــــ
لبخنــــــد استــــــ ..
سرود عشق او گویم شب و روز
ترانه خوان باغ یار شـــــــــدم
چه کنم جانم خار و زار شـــــدم
بلبلم عاشق گلذار شــــــــــــدم
انگـــار
آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم
همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..
پارسال با او زير باران راه مي رفتم...امسال راه رفتن او را با ديگري در زير باران اشکهايم ديدم...
شايد باران پارسال اشکهاي فرد ديگري بود...
![]()
تقصیـــIـر تو نیستـــ ـ !
تقصیر مـAـن بود !
آن روز که عشق را در چــEـشمانتــــ ـ خوانــدم
فرامـOـوش کردم کـــِــ
" این نیـIــز بگــــ ـــ ـذرد"
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)