دیگر در این سرا از من سراغی مگیر
در یاد خود پنهان دیگر به سخره مگیر
تو که خسوف این سرای منی
دیگر شمع بر این خاموشیم مگیر
آب و جارو را بهل بگذار و برو
گرد و غبار را دیگر از این مکان مگیر
شعر از خودمه ( اگه بشه بهش شعر گفت)
دیگر در این سرا از من سراغی مگیر
در یاد خود پنهان دیگر به سخره مگیر
تو که خسوف این سرای منی
دیگر شمع بر این خاموشیم مگیر
آب و جارو را بهل بگذار و برو
گرد و غبار را دیگر از این مکان مگیر
شعر از خودمه ( اگه بشه بهش شعر گفت)
Last edited by M O B I N; 16-05-2011 at 16:06.
بالش خاطراتتـــــ ـــ زیر ســـرم سنگینی میکنـــد ..
شایــــد دلیل بی خوابی هایم همین استــــــ ـــ ..
چقدر تلخ است بعد از سال ها انتظار نیمه گم شده ات را کامل بیابی....
دست به صورتـــــــم نزن!
می ترسم بیوفتد نقابِ خندانــــی که بر چهره دارم!
و بعــــ ــــ ـد ..
سیل ِ اشک هایــــــ ــــ ـم
تو را با خود ببرد!!
باز من بمانـــــمُ و
تنهایــــ ـــ ـی ..
گــــا هــے وقــَتــ ــهـآ ...
دنبــالـــِ کلیــدـِ Shift مے گـــَردَمـ ! .. ؛
بــرآے دیــدنــِ آنــ رویــ آدمـ ـها ... !
![]()
قرارمان این نبود
قرار بود برای برقراری هم بکوشیم
نه برای
بی قراری هم..
اگه می دونستم كی سر نوشته آدما رو می بافه ...
بهش می گفتم ماله من و بشكافه ..
اینکه چقدر از آن روزها گذشته
یا اینکه چقدر هر دومان عوض شدیم
یا اینکه هرکداممان کجای دنیا افتاده ایم
اصلا مهم نیست ...
باران که ببارد
...
هر وقتی که می خواهد باشد
دل هایمان هوای هم را می کند ...
دلی دارم دلی در خون تپیده
دلی کو روی شا دی را ندیده
سحر گرچه که عا لمگیر گشته
نزد سر در دیا ر ما سپیده
عشق یعنی پاک ماندن در فساد
آب ماندن در دمای انجماد
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری افتادگی
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)