با هر زبان ، که من بتوانم
شعری ، به دلفریبی نازِ نگاهِ تو
-شیرین و دلنشین-
بسرایم
وآن نغز ناب را
مثل تبسم تو
-که شعر نوازش است-
روزی هزار بار ، بخوانم
آنگاه
پیش رخت زبان بگشایم.
با هر زبان ، که من بتوانم
شعری ، به دلفریبی نازِ نگاهِ تو
-شیرین و دلنشین-
بسرایم
وآن نغز ناب را
مثل تبسم تو
-که شعر نوازش است-
روزی هزار بار ، بخوانم
آنگاه
پیش رخت زبان بگشایم.
من آن حامل مغموم هستم
که مرغان در خاستگاه شبانه ام ترانه ی میعاد سر می دهند
و در تشنج رویایی پاره پاره
از نگاه تو مژدگانی می طلبند؛
اما تحفت من بر ایشان غبار است
غباری که طی سفر در توشه ام،اندوخته ام،
من حامل هفده سال انباشتگی زمانم
ودر پی دستی که غبار دل را با مهر بزداید.
در نگاه من ، بهارانی هنوز
پاک تر از چشمه سارانی هنوز
روشنایی بخشِ چشم آرزو
خندۀ صبح بهارانی هنوز
در مشام جان به دشت ِ یاد ها
باد صبح و بوی بارانی هنوز
در تموز تشنه کامی های من
برف پاک کوه سارانی هنوز
در طلوع روشنِ صبحِ بهار
عطر پاکِ جو کنارانی هنوز
کشت زارِ آرزوهای مرا
برقِ سوزانی و بارانی هنوز.
زان يار دلنوازم شكريست با شكايت
گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت
بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم
يا رب مباد كس را مخدوم بي عنايت
تو که بالا بلند و نازنینی
تو که شیرین لب و عشق آفرینی
کنارم لحظه ای بنشین ، چه حاصل
که فردا بر سر خاکم نشینی.
یک نفر دارد فریاد زنان می گوید
در قفس طوطی مرد
و زبان سرخش
سر سبزش را بر باد سپرد
من که روزی یادم بی تشویش
می توانست جهانی را آتش بزند
در شب گیسوی تو
گم شد از وحشت خویش
شب ظلمت و بيابان به كجا توان رسيدن
مگر آن كه شمع رويت به رهم چراغ دارد
من و شمع صبحگاهي سزد ار به هم بگرييم
كه بسوختيم و از ما بت ما فراغ دارد
سزدم چو ابر بهمن كه بر اين چمن بگريم
طرب آشيان بلبل بنگر كه زاغ دارد
سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ
كه نه خاطر تماشا نه هواي باغ دارد
ديدی که غزل سرود عاشق شده بود
انگار خودش نبود عاشق شده بود
افتاد و شکست و زير باران پرسيد
آدم که نکشته بود ؟ عاشق شده بود
درخت و برگ بر آید ز خاک این گوید
که "خواجه، هرچه بکاری، ترا همان روید."
ترا اگر نفسی ماند، جز که عشق مکار
که چیست قیمت مردم؟- هر آنچه می جوید.
دلم به تنگ آمده
نگاه من به پشت سر
اگر نبودی تا کنون
نمانده بود ز من اثر
شکسته شد غرور من
به زیر دست و پای عشق
ببین چگونه می رسم
به نقطه نقطه های عشق
به جرم اینکه عاشقم
مرا به بند می کشی
مرا به مسلخ سکوت
سراب درد می کشی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)