نمیخواستم وارد این بحث بشم اما چون گفتید دیدگاه شما بهترین مبنای ممکنه مجبورم مختصر راجع به جایگزین صحبت کنم چون تا جایگزین مطرح نشه بحث ناقصه و شما میتونید ادعا کنید که بهترین مبنارو دارید، مقایسه بین این دو دیدگاه و مبنا بر عهده خواننده:
اونچه که من بهش رسیدم اینه که حضور ما در این دنیا مرحله و آزمونیه برای تعیین مکان بعدیمون، قراره به ما قدرت و امکانات فراوانی داده بشه و شرطش اینه که ما جوری خودمون رو بار آورده باشیم که بتونیم بر خودمون غلبه کنیم و احساسات منفی، خشم، نفرت، برتری طلبی و تمام صفات منفی خودمون رو باید کنار بذاریم تا شایسته دریافت اون قدرت بشیم و ازش سوء استفاده نکنیم، همونطور که یه راننده که وسیله رانندگیش چشمشه باید امتحان چشم بده و بعد بهش گواهی نامه میدن، ما اینجا باید خصوصیات بد خودمون رو تا جایی که میتونیم از خودمون دور کنیم و خصوصیات مثبت مثل (مهربانی و خوش اخلاقی)، (دوستی همنوع)، (زور نگفتن به دیگران حتی زمانی که قدرتش رو داریم)، (اولویت دادن به اصلاح خود به جای تلاش برای اصلاح دیگران)، (کنترل خشم)، (صبر) و بسیاری خصوصیات دیگه رو در حد توانمون به دست بیاریم تا نشون بدیم میتونیم حتی در صورت داشتن قدرت ازش استفاده منفی نکنیم. در این دنیا که هیچ قدرتی نداریم ببینید چه بلایی سر هم میاریم چه برسه که قرار باشه قدرتی داشته باشیم، تا علمی رو کشف میکنیم به جای استفاده اون به نفع بشریت به دنبال استفاده منفی ازش هستیم برای تولید اسلحه و...
این بخش از صحبت های وزیر دفاع سابق کانادا از قول فرازمینی ها رو بخونید، دقیقا همین رو داره میگه و این حرفها مال 1400 سال پیش و قبلترش نیست، نیاز مبرم همه زمان هاست:
محتوای مخفی: بخشی از مصاحبه
در حالی که هزاران شخص در طول تاریخ (پیامبران) اومدن و همه بدون اختلاف همین حرف رو زدند و از این حرفاشون نه تنها نفع و سودی به دست نیاورند بلکه بیشترین سختی و رنج ها رو کشیدند و زندگی دنیاییشون نابود شده، آیا جز این میتونه باشه که مدیریتی بالاتر در کار بوده و این اشخاص به دنبال هدفی بالاتر و برتر بودند که حاضر بودند در راهش هر سختی رو تحمل کنند و می دیدند ارزشش رو داره؟ بگذریم بیشتر وارد جزئیات نشیم.
حکایت انسان و مرگ حکایت این تمثیل زیره، اگه کسی بخواد طبق شرایط فعلی و موجود قضاوت کنه میشه مثل "اولی" در متن زیر:
گفتگوی دو جنین در شکم مادر:
اولی: تو به زندگی بعد از تولد اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم...شاید بتونیم با دهان چیزی بخوریم.
اولی: امکان نداره. ما از طریق ناف تغذیه می شیم. طنابش هم انقدر کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم.
اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش.
دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دور ماست.
اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی.