آن هنگام که فرهنگ یک ملت بازیچه دست سیاست و سیاست پیشگان میشود، نتیجه همین است. سایتهای تابناک و برهان به بهانه برخورد با جریان موسوم به انحرافی! که جریانی سیاسی است، اقدام به چاپ مقالاتی از شخصی موهوم به نام فضل الله موحد کرده است که در آن ادعاهای نخ نمای ناصر پورپیرار که ۱۰ سال از ارائه آن میگذرد را به نام خود، بازنشر داده است.
فضل الله موحد که عنوان نه چندان با معنای کارشناس فرهنگی را دوش کشیده، در اینجا ظاهرا دست به کشف بزرگی! زده است. او در یک مقاله در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] کشف! کرده است، که باستانشناسان یهودی غربی زیر نام دانشگاه شیکاگو، تخت جمشید را تغییر هویت داده و آنرا به نام هخامنشیان زده اند. حال آنکه این یک بنای بابلی! و نیمه کاره است!. شگفت آنکه این نوشتار رونوشتی کامل از تئوری های ناصر پورپیرار است که سالها برای اثبات آن تلاشی نافرجام داشت. و همین عدم اشاره آقای موحد به پورپیرار ناشی از گریز ایشان از سابقه منفی پورپیرار و شکست او در زمینه اثبات تئوری هایش میباشد.
نویسنده همچنین در مقاله دیگری در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] یافته! است، که اساسا اثر باستانی به نام پاسارگاد که در فهرست آثار جهانی یونسکو ثبت شده است، وجود خارجی ندارد و آنچه امروز هست، ساخته یک یهودی به نام استروناخ میباشد.
در اینجا پاسخی که یکی از پژوهشگران فرهنگی کشور به نام آقای یاغش کاظمی داده اند را می آوریم که پاسخی نه کامل، ولی مستند و منطقی است. ایشان به بخشی از ادعاهای مطرح شده بالا در وبلاگ خویش، [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پاسخ داده و مشتی نمونه خروار از کج فهمی های سهوی و عمدی نویسندگان نام برده شده، را نمایش داده اند.
بهرام روشن ضمیر
نگارنده ی “از این اَوستا” را باز عزم بر این شد تا کلام و سخنی نسنجیده را به پیمانه ی نقد، وزن کشد: سخنی با عنوانِ «تاریخ سازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی به نام تخت جمشید» که توسط آقایِ “فضل الله موحد” در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] منتشر شده است.
آقای ِ “موحد” به زعم خود تلاش نموده «با استدلالهای کافی» نشان دهد «که چگونه متخصصان تاریخی ارسال شده از طرف دانشگاههای غرب (دانشگاه شیکاگو) با جعل و دروغ دربارهی تاریخ پیش از اسلام ایران و دست کاری و فریب در ابنیهی تخت جمشید و ساختن داستانهای خیالی دربارهی آن زمینههای فریب قسمتی از جامعه را فراهم آوردهاند تا با استفاده از آن زمینههای تفرقه افکنی بین مردم مسلمان ایران و سایر مسلمین منطقه را فراهم کنند.»!؟
یکی از کهن ترین و دقیق ترین گراورهایی که از محوطه ی “تخت جمشید” بین ۸ نوامبر ۱۷۰۴ و ۲۳ ژانویه ی ۱۷۰۵ میلادی بدست “کورنلیس دو بروین” ، نقاش و سیاح هلندی، کشیده شده است و وضعیت بنا را بسیار پیشتر از اقدامات مرمتی “مؤسسه ی شرقی دانشگاه شیکاگو” نشان میدهد.
مأخذ:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تأکیدِ نخستِ ایشان بر وجودِ یک زیگوراتِ عیلامی در محل “تخت جمشید” است که از قصد به دستِ متخصصین ِ (مؤسسه ی شرقی) دانشگاهِ شیکاگو تخریب شده است!؟ آقایِ “موحد” برای اثباتِ ادعایِ خود به سراغ ِ عکسی رفته که همین دانشگاه در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ِ خود با زیرنویس ِ روشن منتشر ساخته است؛ زیرنویسی که توضیح ِدیوارهای ِ خشتی ِ “خزانه”ی تختِ جمشید و “حرمسرای” مرمت شده در پس زمینه است.
آقای “موحد” ولی در توضیح این تصویر فرموده اند:
«چنانکه به وضوح مشخص است در حفاریهای دانشگاه شیکاگو یک بنای عظیم خشت و گلی نمایان شده است که نشان میدهد این محوطه یک بنای عیلامی است که پیش از آغاز به کار ساخت قسمتهای سنگی، قرنها فعال بوده و در زیگورات آن فعالیتهای مذهبی انجام میشده است.»
نگارنده در پاسخ از ایشان می خواهد که قدم رنجه فرمایند و به “تخت جمشید” بروند تا از نزدیک ببینند که این دیوارهایِ خشتی، کوتاه شده اند (و نه محو) و هدف از اینکار همانطور که در اجرای ِ کاهگل ِ رویه ی دیوارها دیده می شود، حفظِ پلانِ کلی ِ اثر بوده است. توضیح اینکه: دیوارهای خشتی ِ مزبور را از دل ِ خاک بیرون کشیده اند(سال ۱۹۳۵ م. گروه کاوش به سرپرستی “اریک ف. اشمیت“)، بعد دیده اند که هزینه ی مرمتی و راهکار لازم برای حفظ آنها را ندارند، پس یا باید به حال خود رهایشان میکردند، یا دوباره دفن میکردند، و یا این شیوه ی ضربتی و قاطع ِ اجرا شده را در پیش میگرفتند! و البته این شیوه ی مرمتی (در دهه ی ۱۹۳۰ میلادی) امروزه موردِ تأیید نمی باشد. حالا “زیگورات” در کجایِ این دیوارهایِ پیرامونی ست؟!
مأخذ عکس:
تصاویر ۲ و ۳ : وضعیتِ فعلی دیوارهای “خزانه”ی تخت جمشید، پس از کوتاه سازی (مرمت) دیوارهایِ خشتی و پوشاندنِ رویه ی دیوارها با اندودِ کاهگل
Irania Vista Ara
آقای “موحد” سپس یکسری عکس و البته گزارش “سازمان نظام مهندسی ساختمان استان تهران“ را آورده اند که دلالت بر تراش ِ کامل نخوردنِ برخی از نقوش و کامل نبودن ِ سایت پلانِ اثر دارد، و با تأکید بر تصویر سربازی که تراش ریش اش کامل نشده چنین نتیجه گرفته اند که «آیا این بنا با نواقصی این چنینی به مدت ۲۰۰ سال محل برگزاری جشنها بوده است؟»
نگارنده در پاسخ میگوید که ایشان از «لااله الا اللّه» فقط “لا اله“ را گفته اند!؟ تصویری -به مثال مشت نمونه ی خروار- از مرمّتهایِ دقیقِ هخامنشیان در نمای ِ پلکان ِ شرقیِ “آپادنا” طی زمان بهره برداریِ اثر ارائه میشود، که نشان میدهد چگونه بخش فرسوده و نقش ِ تحلیل رفته ی سنگی را از جای خود خارج کرده و اثر را با جاگذاریِ هنرمندانه ی قطعه سنگِ نو مرمّت کرده اند.
آقای “موحد” با قرار دادن دو تصویر زیر و توضیحاتِ ذیلشان :
«شال ستون سالم! و احتمالاً نوساز با ستون تراش نخورده و یک پایهی ستون با آسیبهای زمانه ترکیبی جعلی و مضحک را نشان میدهند.»«دانشگاه شیکاگو در تفسیرات صد ستون، اشارهای به این اسفنکس نکرده و مجموعهی مضحک و سرهم بندی شدهی زیر را در جای آن قرار دادهاند. این کوبیسم! عجیب الخلقه به جای گاو مزبور کاشته شده است تا هویت بابلی آن مخفی شود و جاعلان بتوانند برای کوروش و داریوش که هرگز در تخت جمشید نبودهاند، قصههای هزار و یک شب بسازند.»!؟
ایشان بی اطلاعی خود از قوانین و اصول ِ مرمّتی ِ پذیرفته شده ی جهانی را گواهی کرده اند. نگارنده پاسخگویی به این “ناآگاهی” را با دعوتِ ایشان به عذرخواهی ِ رسمی از متخصّصینی که بدانها تاخته است همراه میکند.
کار مرمتی ِ انجام شده در این راستا، نه توسط ِ یهودیانِ “دانشگاهِ شیکاگو“!؟ در دهه ی ۱۹۳۰ میلادی، بلکه توسطِ مرمتگرانِ “مؤسسه ی ایتالیایی خاور میانه و خاور دور” (ایزمئو) در دهه ی ۱۹۶۰ میلادی به انجام رسید؛ مجموعه اقداماتِ مرمتی که از آن تعبیر به “آناستیلوز” میشود. توضیحاتِ ماده ی ۴ قطعنامه ی جهانی مرمّت ابنیه ی تاریخی (مصوّب آتن – ۱۹۳۱ میلادی):
«”آناستیلوز” به معنی ِ قرار دادن مجدد تکه ها و یا عناصر بدست آمده از بناست. در جریان ِ ترکیب یا نصب مجدد عناصر ساختمانی ِ قسمتهای تخریب شده (عناصری که اغلب میتوانند در بناهای دیگر نیز به کار رفته باشند)، گاهی اتفاق می افتد که بین چند عنصر ساختمانی، فقدان یک بخش به چشم می آید. در اینصورت مرمتگر برای بازسازی ِ کلی و سرپا کردن اثر، به ساختن ِ آن اقدام می ورزد. امّا باید اینکار (بازسازی بخش مفقوده) را طوری انجام دهد که بیننده بتواند با یک نگاهِ ابتدایی، قسمتهای نو را از کهنه تشخیص و تمییز دهد. به عبارتی اگر عضوی به بنا اضافه میشود با مصالح و شیوه ی مشخصی اینکار عملی گردد تا از قسمتِ اصیل تفکیک شود.»
و این کلام ِ حکیم فردوسی که:
بزرگش نخوانند اهل خرد/ که نام بزرگان به زشتی برد
نگارنده در ادامه ی گفتار ِ پیشینِ خود در نقدِ نوشتار ِ «تاریخ سازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی به نام تخت جمشید»، نگاهی کوتاه به دیگر نوشته ی پرداخته ی آن کارگاه با عنوان ِ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به قلم “فضل الله موحد” دارد:
آقای “فضل الله موحد” در مقدمه ی این نوشتار ِ خود چنین آورده اند که: «… این جنایت فرهنگی به وسیلهی یک مورخ غربی یهودی به نام «دیوید آستروناخ» انجام شده است. آستروناخ در فاصلهی سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ در مجموعهی پاسارگاد کاخهایی ساخت و آنها را به کوروش هخامنشی در ۲۵۰۰ سال پیش نسبت داد تا به این شخصیت مورد علاقهی یهودیان هویت تاریخی مادی و قابل اثبات بخشد.»
“دیوید استروناخ” ، باستانشناس بریتانیایی، در سال ۱۳۴۰ (۱۹۶۱ م.) حفاری های گسترده ای را در “پاسارگاد” آغاز نمود. ولی پیش از او “ارنست هرتسفلد” ، باستانشناس آلمانی، به همراهِ دستیار معمار خود “فریدریش کرفتر” در سال ۱۳۰۷ (۱۹۲۸ م.) حفاری پاسارگاد را آغازیده بودند و با گمانه زنی های خود موفق شده بودند نقشه ی کفِ دو کاخ ِ اصلی و دروازه ی شرقی را تعیین کنند. آنها همچنین شماری ستون و نقش برجسته را از زیر خاک بیرون آوردند. در سال ۱۳۲۸ (۱۹۴۹ م.) “علی سامی” تحت نظر اداره کل باستانشناسی ِ ایران ادامه ی کار را در “پاسارگاد” بر عهده گرفت و دیوارهایی کنار کاخها جهت حفاظت بناها در برابر تجاوز کشاورزان و مردم کشید …
با این توضیحات، عنوانی که آقایِ “موحد” با تحکّم به “استروناخ” نسبت میدهد: «آستروناخ به عنوان کسی که کار پلید و گناه نابخشودنی ساخت جاعلانهی پاسارگاد را انجام داد…» عنوانی است که او به واقع کسب نکرده است.
آقایِ “موحد” سپس به سرزنش محقّقینی پرداخته اند که نقش ِ ساختمانِ “دروازه” ی پاسارگاد را تصویر ِ “کورُش” معرفی کرده اند. نگارنده نیز آهنگِ همراهی با این دسته محقّقین را ندارد، فقط توجه ایشان را به این نکته جلب میکند که هرچند در وضعیتِ فعلی هیچ نوشته ای معرّفِ این نقش نیست، ولی به گواهی ِ نگاره هایِ کهن، از جمله نگاره ی آبرنگِ “رابرت کرپورتر”، سیّاح و دیپلماتِ بریتانیایی، در سالِ ۱۸۱۸ میلادی، یکی از نبشته هایِ متعددِ سه زبانه (پارسی باستان، ایلامی، و بابلی) که در عهد “داریوش” در بناهای ِ “پاسارگاد” نویسانده شده بود، بالایِ این نقش بوده است؛ با این کلامِ استوار: «من، کورُش، شاه، هخامنشی»
نگاره ی دیگری که “کرپورتر” در همان زمان از آرامگاهِ “کورُش” در دشتِ “پاسارگاد” ارائه داده، بنایِ دیگری را در پس زمینه با یک ستون برافراشته و سه ستون ِ فرو ریخته نشان میدهد که به احتمال، تالار بار عام (کاخ S) می باشد. پس اینکه آقای “موحد” ذیل توضیحاتِ تصاویر۱۴ و ۱۷ نوشتارشان، فرموده اند: « این تصویر، کاخ موسوم به S را نشان میدهد که به کاخ بارعام معروف است. در اینجا نیز با ریختن تعدادی قلمه ستون برای کوروش کاخی دیگر ساختهاند.» «این تنها ستون باقی مانده که ذکر آن گذشت در رسامیهای قدیمی در نزدیکی تخت جمشید دیده میشود و آستروناخ در کاخ S به کار برده است.» اشتباه می باشد.
مأخذ تصویر:
تصویر بالا: طراحی “کرپورتر” از آرامگاه کورش در دشت پاسارگاد (سال ۱۸۱۸ م.) که در پس زمینه بقایای کاخ بارعام (کاخ S) هویداست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آقای “موحد” ذیلِ توضیحات ِ تصاویر ۱۵ و ۱۶ نوشتارشان مدعی شده اند که ستون ها و مصالح ِ یک بنایِ یونانی ِ مجاور ِ “تختِ جمشید” توسطِ “استروناخ” خرج ِ ساختِ کاخ هایِ “پاسارگاد” شده است؛ همینطور ذیل توضیحاتِ تصاویر ۶ تا ۱۱ ، نارضایتی خود را از برافراشته شدنِ ستونهای ِ کاخ ِ اختصاصی ِ کورُش (کاخ P) توسط ِ “استروناخ” ِ یهودی ابراز نموده اند!؟ نگارنده در پاسخ، به ایشان آگاهی میدهد که بنا به گزارشهایِ موجود، این ستون ها تحت نظر اداره کل باستانشناسی ِ ایران (توسط کارشناسان ِ مؤسسه ی ایتالیایی ِ شرق میانه و دور- ایزمئو ) نزدیک به سال ۱۹۷۱ میلادی (۱۳۵۰ شمسی) به مناسبت جشن هایِ ۲۵۰۰ ساله ی شاهنشاهی از همان محوطه ی “پاسارگاد” (اطراف آرامگاهِ کورُش) جمع آوری و برپا شده اند و “استروناخ” در این میان نقش ِ چندانی نداشته است. گزارش ِ “علی سامی” در اینخصوص خواندنی ست:
« در اطراف آرامگاه کوروش با فواصل نامنظمی (۱۰ و۱۱و۱۲ متر) به طور متفاوت و بدون رعایت جهات و نکات معماری و مهندسی در ادوار اسلامی ستونهایی گذارده و آنجا را بصورت مسجدی درآورده اند. این مسجد در زمان فرمانروایی اتابک سعد ابن زنگی (از اتابکان فارس یا سلغیان) در سده ی ۷ قمری برپا شد. سنگ های ستونی این مسجد را از دو قصر کوروش آورده اند بدین معنی که ستون های ایوان شرقی و غربی را با ستون های قطور “قصر بار” (کاخ S) وستون های ایوان شمالی را با ستون های باریک “قصر اختصاصی کوروش” (کاخ P) ساخته اند …» (برای آگاهی بیشتر، نک: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
تصویر بالا: طرحی از آرامگاه کورش در سال ۱۶۳۸ میلادی. و ستونهایی که از محل کاخ های دشت پاسارگاد برداشته و به دور آن چیده اند. اثر ” آلبرشت فون ماندلسو”
منبع : anjomanafraz
پ.ن:همونطور که پیش تر هم گفتم روحیه یهودی ستیزی منابع حکومتی اونا رو به این واداشته که برای موجه نشون دادن مدعیات خودشون و برانگیختن خشم کذایی ملت مسلمان و حزب الهی و فلسطین پرست از واژه هایی مثل یهود و صهیونیسم به وفور استفاده کنن تا به نوعی صحبت هاشون مقبولیت بیشتری بین عوام و توده مذهبی داشته باشه .
وگرنه اگر بخوایم بصورت بی طرفانه و بدون بغض و کینه به نژاد و دین و آیین بحثی رو به نقد بذاریم باید به خود مطلب و جزئیات اون پرداخت , نه اینکه خودمون رو درگیر حواشی کنیم تا بتونیم با تحریک احساسات توده مردم که خیلی هاشون هم اطلاعی از چیزی که به خوردشون داده شده (فلسطین اشغالی) سعی/زور زدن بر اثبات حرفمون داشته باشیم .
از طرف دیگه افرادی مثل پورپیراز و امثال ایشون مثل گاو پیشونی سفید در رابطه با اینجور مطالب هستن . مطالب اونا فقط در بین خبرگزاری های وابسطه داخلی و سایتهایی مثل تبیان و تابناک خریدار داره .
اگر مدعیات این افراد از نظر دستبرد تاریخی تا این حد معتبر هست میتونن مدارک و مستندات و شواهد رو به مراکز معتبر در حوزه بررسی تاریخی ارسال کنن تا به بررسی بنای مذکور بپردازن تا بهتر و بیشتر مورد بررسی قرار بگیره و ببینیم چه کسی این وسط دروغگوست .
پورپیرازی که مدعی است ایران پیش از اسلام وجود نداشته و تاریخی نداشته و هر چی داریم پس از اسلامه یا مدعیات تاریخ نویسان مطرح یونانی و عرب و ... که خلاف مدعیات پورپیراز هست.