تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 6 از 61 اولاول ... 23456789101656 ... آخرآخر
نمايش نتايج 51 به 60 از 610

نام تاپيک: .:: رضــا یزدانــی ::.

  1. #51
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض مصاحبه با کافه خبر

    یه مصاحبه‌ی خیلی خوب از برو بچه‌های کافه خبر (روزنامه‌ی خبر، سایت خبرآنلاین)، پر از نکات خوندنی ...






    رضا یزدانی که هم تجربه بازیگری سینما و تئاتر را دارد و هم خوانندگی و آهنگسازی، شدیدا نسبت به وقایع پیرامونی جامعه حساس است و موسیقی خود را نیز در جهت اعتراض به ناراستی‌ها و کاستی‌های جامعه عنوان می‌‌کند.

    شادی رفاهی: رضا یزدانی این روزها تقریبا به یک موزیسین جدی تبدیل شده است و از محبوبیت برای بخش اقلیت جامعه خارج شده و با آلبوم «ساعت 25 شب» اثبات کرده صدا و موسیقی‌اش برای جامعه ایرانی اهمیت ویژه‌ای دارد و این موضوع را استقبال از آلبوم آخرش به اثبات می‌رساند.

    صدا و موسیقی رضا یزدانی تصویری از جامعه شهری و مسائل اجتماعی پیرامون ما را ارائه می‌کند و علی‌رغم اینکه بارها درباره آن مسائل حرف می‌زنیم، به آن خوب فکر نمی‌کنیم و موسیقی او این فرصت را به مخاطب می‌دهد که گاهی در روز می‌توان به جامعه و حتی احساسات فردی نگاه و فکری عمیق‌تر از آنچه که هست، داشت.به بهانه انتشار آلبوم جدیدش «ساعت 25 شب» او مهمان کافه خبر بود تا به سئوالات ما پاسخ دهد.


      محتوای مخفی: متن کامل مصاحبه 
    دراواخر دهه 40 مفهوم موسیقی اعتراضی با خواننده‌هایی مثل فرهاد و فریدون فروغی شکل گرفت که سال‌‌ها بعد، عده‌ای آمدند با کپی‌برداری از نوع موسیقی و صدای این دو خواننده کار کردند. در این میان خواننده‌ای به نام رضا یزدانی پیدا می‌شود که آن مفهوم را با تعریفی از شرایط امروزش ارائه می‌کند. درباره پروسه این هویت فردی که هم به لحاظ موسیقی و هم صدا به آن نزدیک شدید، توضیح می‌دهید؟
    واقعیت این است که از همان ابتدای فعالیت موسیقایی‌ام نیز دوست داشتم مهر و امضای خودم و در واقع سبک خودم را داشته باشم. سعی کردم از کسی تقلید نکنم و در گذر این سال‌ها این ذهنیت پخته‌تر شد تا به خواسته‌ام نزدیک‌تر شوم. در آلبوم‌های «شهر دل» و «پرنده بی‌پرنده» من هنوز خودم را پیدا نکرده بودم، ولی در «هیس!» و به خصوص «ساعت 25 شب» خودم هستم و می‌دانم چه می‌خواهم و چه کاری می‌خواهم انجام دهم و این خیلی سخت بود که در جریان موسیقی فعلی، کاری را بخواهی انجام دهی که دیگران به سمت آن نمی‌روند؛ و باید پذیرفت که در شرایط فعلی بسیاری برای رسیدن به پله‌های بالاتر راحت‌ترین مسیر را انتخاب می‌کنند.

    تلاش من این بود که موسیقی‌ای را کار کنم که مردم خیلی با آن آشنایی ندارند، آن را دوست ندارند و بالطبع درکی از آن هم ندارند؛ این مسیر سختی است و برای اینکه به مخاطب بگویی که این موسیقی حرف دارد و داستان دیگری است، باید ترفندهای متفاوتی را تجربه کنی تا آن را برای مخاطب تعریف کنی و او هم این موسیقی را بپذیرد.

    یافته‌هایی که برای رسیدن به این هویت موسیقایی داشته‌اید از کجا آمده و ریشه‌اش در کجاست؟

    این موضوع از سابقه شنیداری یک سبک از موسیقی پیشرفته دنیاست؛ البته سابقه‌ای طولانی مدت. از دبستان به بعد این موسیقی را گوش می‌کردم و دوستانم در مدرسه با این موضوع کنار نمی‌آمدند و مرا مسخره می‌کردند.

    از کدام خواننده‌ها یا آثار بیشتر انتخاب می‌کردید؟

    موسیقی رایج خوب در آن مقطع میان هم‌سن و سال‌های من موسیقی «مدرن تاکینگ» و «کریس دی برگ» بود، خیلی دوره «پینک فلوید» نبود و من برعکس آن را خیلی دوست داشتم، به غیر از آن هم کارهای راک خوب را دنبال می‌کردم. از میان آثار کلاسیک، به آثار موتزارت بسیار علاقه داشتم ... به هر حال منظورم این است که این موارد از یک سابقه طولانی مدت شنیداری می‌آید که در ذهنم رسوب کرده و ته‌نشین شده است و در شرایط فعلی به این شکل خودش را نشان داده است.

    به نظر می‌رسد آثار خواننده‌هایی چون «الویس پریسلی» نیز در این مسیر اهمیت دارد ...

    آثار دورز (The Doors) یا جیمز موریسون و جیمی هندریکس ... خیلی‌ها بوده‌اند که کارهایشان را دنبال می‌کردم. «فرهاد» هم در دوره‌ای که انگلیسی می‌خوانده، آثار همین خواننده‌ها را اجرا می‌کرده است. او خواننده‌ای بود که در ابتدای کارش فقط انگلیسی می‌خواند و بعد قصه و ماجرای معروف پیدا کردن او توسط منفردزاده و کیمیایی در کوچینی برای خواندن تیتراژ فیلم «رضا موتوری» که در ابتدا برای خواندن قطعه با کلام فارسی راضی نمی‌شده است.

    به قول شما این تفاوت‌ها ریشه‌ای تاریخی دارد، ولی ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که شکل موسیقی اساساً تغییر کرده است؛ حتی در حوزه موسیقی کلاسیک می‌بینیم که امروزه مثلاً قطعات آهنگسازانی چون باخ با سنتی سایزر اجرا می‌شود. آیا به لحاظ درونی و حتی اجرا پلی میان آن گذشته و این شکل جدید موسیقی برقرار کرده‌اید؟

    به نظر پلی نبوده است؛ همانطور که گفتم ته‌نشین یک دوره طولانی مدت از شنیدن آثاری است که به آنها هم اشاره کردم و من ترانه‌ای را جلویم گذاشته‌ام و به خودم گفته‌ام که برای این ترانه موسیقی می‌سازم یا برعکس ایده‌ای موسیقایی به ذهنم رسیده، سعی کردم کاملش کنم. این فرآیند چیزی نیست که بگویم یک معادله از پیش تعیین شده داشته تا من هم بخواهم پلی بزنم یا رابطه‌ای برقرار کنم. این فرآیند کاملاً‌درونی‌ است و بخشی از آن با ناخودآگاه فرد مرتبط است.

    یکی از شاخصه‌هایی که در موسیقی شما می‌توان درباره آن بحث کرد، وجه کلام یا ترانه است. تا چه اندازه اهل مطالعه کردن هستید؟

    صادقانه بگویم که خیلی اهل کتاب خواندن و مطالعه نبوده‌ام و به اندازه افراد معمولی که نیاز به مطالعه کردن دارند، مطالعه‌های خودم را دنبال می‌کنم. زمانی که می‌خواستم «شهر دل» را کار کنم، «دیوان شمس» را یک دور کامل خواندم و بعد شروع به انتخاب کردم. برخی از شعرهای «شهر دل» شعرهایی است که از چندین شعر مولانا انتخاب شده است. نمی‌خواهم بگویم من اشراف داشته‌ام که توانستم این شعرها را کنار هم قرار دهم، ولی سعی کردم به بهترین شکل ممکن کارم را انجام دهم.

    در جایی خواندم که گفته بودید به واژه‌هایی که سخت ادا می‌شوند، علاقه دارید. البته به نظرم می‌رسد که بیش از آن به سمت انتخاب آثاری می‌روید که ترکیب‌بندهای جدید در آنها بیشتر استفاده شده است و این سمت و سو برای یک آدم معمولی نیست. مثلاً‌ در ترانه «کارتون» یا «محاکمه در خیابان» و برخی ترانه‌های «ساعت 25 شب» گرایش به سمت ادبیاتی است که نمی‌توان گفت که موزیسین بگوید چون می‌خواهم متفاوت باشم، بروم سراغ این ترکیب‌بندهای عجیب در موسیقی ...

    وقتی که کار بر روی آلبوم «شهر دل» به اتمام رسید، تصمیم گرفتم روی ترانه‌ها کار کنم. نخستین قدمی که برداشتیم، کار بر روی ترانه‌های «یغما گلرویی» بود که در «پرنده بی پرنده» و «هیس» اتفاق افتاد. کتاب‌های یغما گلرویی را خواندم و ترانه‌ها انتخاب شد. شاید باورتان نشود که من شبی 200 تا 300 ترانه از بچه‌هایی که از سراسر ایران کارهایشان را برایم ایمیل می‌کنند، می‌خوانم. ساعت 3 صبح هم که باشد، باید شبی یک ساعت این ایمیل‌ها را چک کنم و ترانه‌ها را بخوانم. ترانه‌های «ساعت 25 شب» از آثار بچه‌هایی انتخاب شده که اسم و رسم ندارند. یکی از انزلی است؛ یکی از بوشهر، دیگری از اهواز و آبادان، شاید فقط دو نفر آنها از تهران باشند و همه جزو کسانی هستند که اثر منتشر شده‌ای ندارند ولی ترانه‌های خوبی هستند که از طریق همین ایمیل‌ها برایم ارسال شده است.

    بیشتر منظورم این است که در حال حاضر اگر کسی سراغ خوانندگی می‌آید، معمولاً سراغ 2 یا 3 ترانه‌سرای شاخص مثل بابک صحرایی، افشین یداللهی یا عبدالجبار کاکایی می‌رود. حتی یغما گلرویی هم جزو ترانه‌سراهایی است که این شکل از ترانه‌هایش را با شما عرضه کرد ...

    به دلیل این که هیچ خواننده‌ای در ایران این ترانه‌ها را نمی‌خواند؛ در همان ابتدا که کار با یغما گلرویی را آغاز کردیم، برای انتخاب ترانه هر آلبوم هدف‌گذاری کردیم. یکی از ویژگی‌های ترانه‌ها این بود که از ترانه‌های نوستالژیک استفاده کنیم چرا که مردم با خاطرات‌شان زندگی می‌کنند و همیشه حسی نوستالژیک در آنها وجود دارد و همین موضوع می‌تواند برای مردم جذاب و شنیدنی باشد و در عین حال کمک کند تا تاریخ مصرف پیدا نکند.

    به عنوان مثال در آلبوم «پرنده بی پرنده» ترانه‌های «لاله‌زار»، «کافه نادری»، در آلبوم «هیس» ترانه‌های «هیس» و «کارتون» و در آلبوم «ساعت 25 شب» ترانه‌های «کوچه ملی» و «پیکان» دارای این خصوصیت هستند. این هدفی بود که به آن رسیدیم و موفقیت‌آمیز هم بود، چرا که «شمال» هیچ‌وقت از بین نمی‌رود و همیشه درباره آن می‌توان حرف زد و موسیقی شنید، یا لاله‌زار و کافه نادری.

    در حال حاضر هم در تلویزیون می‌بینیم که دوباره کارتون‌های قدیمی را بازپخش می‌کنند. یک خاطره جالب هم پس از اینکه ترانه «پیکان» آماده شده بود، برایم اتفاق افتاد. یک روز بعد از جلسه نقد و بررسی «تهران - طهران» آژانس گرفتم تا به منزل برگردم. اتفاقاً‌ سی‌دی قطعه «پیکان» که تازه از استودیو تحویل گرفته بودم، در کیفم بود. سوار ماشین که شدم، راننده شروع به نالیدن کرد که این ماشین جدیدها به درد نمی‌خورد و قدیم یک پیکان استیشن داشته که هم کم‌خرج بوده و هم مسافرت با آن صفایی داشته است. من را نمی‌شناخت. سی‌دی را بهش دادم. با تعجب گفت: تو خوندی؟! ... بعد که گوش کرد، برگشت نگاهی به من انداخت و بدون اینکه ملاحظه‌ای کند، زد زیر گریه. من دیدم که این هدف جواب داده است،‌ چرا که خیلی از ما پدرمان یا فامیل‌‌هایمان پیکان داشته‌اند و ما هم پشت ماشین پدرمان نشسته‌ایم ...

    آیا موضوعات یا جنبه‌های دیگر را هم هدف‌گذاری کرده بودید؟

    یکی دیگر از هدف‌گذاری‌هایمان این بود که نخستین قطعه هر آلبوم، یک قطعه فان راک (Fun Rock) باشد یا اینکه دوست داشتم کارهای اجتماعی بخوانم که خواننده‌های دیگر سراغ آن نمی‌روند. آثاری درباره آدم‌هایی که اطراف‌مان زندگی می‌کنند. مثل «مش رمضون» یا «برج»‌ها که این روزها نور آفتاب را از ما گرفته‌اند. این موضوع را همیشه گفته‌ام که شهرداری چرا اجازه می‌دهد که تا این اندازه ناهمگونی در شهر ایجاد شود؟ در همه جای دنیا به عنوان مثال 14 طبقه‌ها در یک منطقه، 5 طبقه ها در یک منطقه و ویلایی‌ها در منطقه دیگری هستند. این چه شهرسازی مدرنی است؟ آنها اجازه ندارند نور آفتاب که حق مسلم هر آدمی هست را به خاطر برج‌شان از ما بگیرند.

    بسیاری معتقدند آثار شما جنبه سینمایی دارد ولی من معتقدم که بیش از هر هنر دیگر به تئاتر نزدیک‌تر است، چون در شرایط امروز که تلاش می‌شود خاطره‌ای برای افراد شکل نگیرد، ترانه‌های شما علاوه بر جنبه‌های نوستالژیک که بیشتر در کلام رخ می‌دهد، به لحاظ موسیقایی یک هدف‌گیری دیگری هم دارد که آن هم خاطره‌سازی است. آیا این موضوع را قبول دارید؟

    بله. بیشتر ترانه‌هایی که انتخاب کردیم، جنبه‌های تصویرسازی دارند، البته شاید به سابقه فعالیت تئاتری‌ام نیز بازگردد، چرا که قبل از اینکه «شهر دل» منتشر شود، 3 سال متوالی تئاتر کار کردم و 2 سال هم در جشنواره تئاتر فجر حضور داشتم. بالاخره همه این اتفاق‌ها زمینه‌هایی است که در جایی بروز پیدا می‌کند.

    به نظر می‌رسد که از چشم‌تان به عنوان نخستین نقطه تأثیرگذار بصری در بدن انسان خوب استفاده می‌کنید و به اصطلاح خوب نگاه می‌کنید.

    عشق من سینماست و شاید بتوانم بگویم زندگی‌ام هم سینماست.


    پس چرا موسیقی؟

    سینما را برای دیدن دوست دارم، ولی همیشه تصورم خواندن بر روی صحنه بود، هیچ وقت هم فکر نمی‌کردم بروم بازیگر شوم و وارد سینما شوم.

    فیلم‌بین حرفه‌ای هم هستید؟

    بله، آرشیو خیلی خوبی هم دارم.

    کدام دوره سینمایی را بیشتر دوست دارید؟

    من عاشق سینمای نوآر هستم، به همین علت است که به مسعود کیمیایی و «سرب» و «گوزن‌ها» علاقه زیادی دارم. در بین کارگردان‌های خارجی هم مارتین اسکورسیزی، الیور استون و فرانسیس فورد کاپولا را بیشتر دوست دارم.

    مسعود کیمیایی در سال‌های اخیر به غیر از شما و پولاد کیمیایی همکارهای مشترک چندانی نداشته است ...

    اتفاقاً جوک هم درست کرده‌اند که در فلان صحنه پولاد کیمیایی می‌آید و می‌رود، بعد تیتراژ را هم رضا یزدانی می‌خواند. این شاید به خاطر رابطه من و «مسعود کیمیایی» است که بیشتر شبیه رابطه یک پدر و پسر است.

    فکر می‌کنید ذهنیت مسعود کیمیایی درباره شما ریشه در رابطه‌های گذشته‌اش با افرادی مثل اسفندیار منفردزاده و فرهاد و غیره دارد؟

    تنها جایی که این موضوع را از ایشان شنیدم، هنگام ضبط تیتراژ فیلم حکم بود که به استودیو آمدند و گفتند؛ یاد فرهاد و منفردزاده افتادم و «رضا موتوری». دیگر از ایشان نشنیدم که یاد قدیم کنند.

    تعبیر خودتان چیست؟

    مسعود کیمیایی به من می‌گوید صدایت یونیک و منحصربه‌فرد است و این یونیک بودن در نوع گویش، خوانش و نوع تأکیدها بر کلمات که انگار ضربه می‌زنی، وجود دارد و در مجموع صدای من را دوست دارد.

    آیا برای رسیدن به همین نقطه یونیک و نامتعارف بودن، صداسازی کردید؟

    من صدایم را عوض نکرده‌ام، در واقع با صدا بازی کردم.

    به نظرم در آلبوم «شهر دل» تحت تأثیر فریدون فروغی بودید.

    «شهر دل» تحت تأثیر فریدون فروغی نیست، ولی یک کار خام است که یک جوان 20 ساله آن را انجام داده و اگر الان بخواهم همان آلبوم را دوباره بخوانم، با همان ملودی و تنظیم و شعر، یک آلبوم دیگر می‌شود. این مجموعه زمانی ضبط شد که تازه موسیقی پاپ شروع شده بود و وقتی رفتم استودیو حتی نمی‌دانستم استودیو چه‌جور جایی است. در صورتی که در حال حاضر بچه‌ها حتی می‌دانند چگونه باید صدابرداری کنند. آن زمان دوره ریل و ضبط آنالوگ و میکس دستی بود ... در حال حاضر با امکانات جدید، خواننده شدن زیاد سخت نیست.

    چند قطعه شاخص و مهم شما در تیتراژ فیلم‌ها و سریال‌ها شکل گرفت و در واقع سینما و تلویزیون را به کار گرفته‌اید تا موسیقی خودتان را برای جامعه تعریف کنید. تا چه اندازه بر مسئله تبلیغات و رسانه‌های وابسته به موسیقی اشراف دارید؟

    به اندازه‌ای که کار کردیم و در جاهای دیگر با آن برخورد کرده‌ایم و دیدیم و در عین حال سعی می‌کنیم از باتجربه‌ها کمک بگیریم، ولی واقعیت ماجرا این است که ما در حال حاضر جایی برای تبلیغات نداریم؛ تنها برخی از مطبوعات می‌توانند درباره موسیقی بنویسند و اگر فرصتی ایجاد شود، در تیتراژ فیلم‌های سینمایی یا تلویزیونی کار کنیم. واقعاً هیچ چیز دیگری وجود ندارد.

    پخش‌های اینترنتی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ این پخش‌ها چقدر مضر است و چقدر می‌تواند سود داشته باشد؟

    این نکته که یک جاهایی به ما دسترسی ندارند و از این طریق به صدا و آثار ما دستری پیدا می‌کنند، خوب است ولی در مجموع فقط ضرر است چرا که در پایین آوردن فروش آلبوم بسیار مؤثر است. هم موزیسین ضربه می‌خورد و هم تولید کننده ولی متأسفانه روی این دانلودها نظارتی وجود ندارد.

    به دلیل اینکه در حال حاضر ابزاری برای تبلیغ یک اثر موسیقایی وجود ندارد، صرفاً ترانه تیتراژ اجرا می‌کنید یا این موضوع برایتان مفهومی جدی‌تر دارد؟

    به خاطر علاقه به سینما، خواندن ترانه تیتراژ را هم دوست دارم ولی در عین حال چند فیلم هم پیشنهاد شد و وقتی آن فیلم‌ها را دیدم، آن را نپذیرفتم و گفتم کلام فیلم را خراب می‌کند.

    به هر حال این سنتی است که از دهه 30 در سینمای ایران باب شده است ...

    بله، ولی چه استفاده‌ای و با چه هدفی؟ شما وقتی «رضا موتوری» را می‌بینید، ترانه مفهومی جدی در آن دارد یا «محاکمه در خیابان» و «حکم». من با کارگردان‌های متفاوتی کار کردم؛ مسعود کیمیایی، مهدی کرم‌پور، حسن فتحی، فریدون جیرانی و ...

    این کارگردان‌ها در مفهوم ترانه‌ها و انتخاب‌ها چقدر تأثیرگذار بودند؟

    به هر حال کارگردان خوب با سابقه کاری خوب تأثیرگذار است.

    به عنون مثال ترانه تیتراژ «مرگ تدریجی رویا» که بسیار هم طرفدار پیدا کرد، فریدون جیرانی بر روی موسیقی و ترانه اظهارنظری داشت؟

    خیر، این ترانه هم در ملودی وهم در تنظیم دست‌پخت کارن همایونفر بود و برای فیلم «تهران، طهران» مهدی کرم‌پور با کارن همایونفر و اندیشه فولادوند همفکری داشتند و من در این مثلث نبودم. ولی برای فیلم‌های «مسعود کیمیایی»، ایشان در تمامی کارها اظهارنظر می‌کردند.

    تغییر هم می‌دادند؟

    برای تیتراژ فیلم «رئیس» چیزی نگفتند، فقط گفت: خسته نباشید. اما در «محاکمه درخیابان» چرا؛ با دقت زیر نظر ایشان انجام شد.

    در «ساعت 25 شب» به نظر می‌رسد به لحاظ پلات ترانه‌ها به فضای موسیقی «محاکمه درخیابان» گرایش پیدا کردید ...

    در این آلبوم دو قطعه «کوچه ملی» و «پیکان» را فرزین قره‌گوزلو ساخته که در همان سبک و سیاق است ولی بقیه قطعات را خودم ساخته‌ام که شبیه آنها نیست، ولی در مجموع باید بگویم پیرامون هنرمندان در زندگی‌شان تأثیرگذار است، یعنی اجتماع‌شان، زندگی شخصی‌شان، عشق‌شان و ارتباط‌های آنها به طور مسلم در هنر آنها نیز این تأثیرگذاری نمود دارد.

    تمام این رابطه هنرمند با پیرامون او زندگی‌ست. یعنی وقتی از خانه‌تان بیرون می‌آیید و برج‌های سر به فلک کشیده را بی‌دلیل روبه‌رویتان می‌بینید، تأثیر می‌گیرید تا ترانه «برج» شکل گیرد. فکر می‌کنید چقدر زندگی کرده‌اید و چقدر با کیفیت بوده است؟

    نمی‌توانم بگویم چقدر زندگی کرده‌ام، اما از زندگی‌ای که پشت سر گذاشته‌ام، راضی‌ام و هنوز با آن کار دارم.

    در رنگ‌بندی سازهای ترانه‌های شما استفاده از سازهایی غیر از گیتار کمتر دیده می‌شود. مثلاً در «محاکمه در خیابان» تک مضراب‌های سنتور که در ترانه «کوچه ملی» هم وجود دارد یا تک‌نوازی ویولن در قطعه «شمال» چرا این تأکید وجود دارد؟

    چون این جنس از موسیقی را دوست دارم.

    یعنی ساز دیگری را دوست ندارید، در صورتی که تجربه‌های صورت گرفته تبدیل به آثار موفقی شده‌اند؟

    البته که دوست دارم، ولی باید در قطعه مورد نظر و ترانه بستر آن را دید. در قطعه‌هایی که اشاره کردید، امتحان کردیم و دیدیم جواب داد و برای آلبوم آینده که مشغول کار بر روی آن هستم، تلاش کردم تا نقاط مثبت گذشته را تقویت کنم. در تنظیم اگر موزیسین بتواند افراد خوش‌فکر پیدا کند در نهایت مؤثر خواهد بود. در آلبوم «ساعت 25 شب» قطعه «اتاق یخ‌زده» را آرش زمانیان تنظیم کرد، 2 قطعه را که به راک نزدیک است میلاد و 2 قطعه را هم فرزین قره‌گوزلو کار کرده که کارهای خاص‌تری هستند و شبیه آثار منفردزاده است. تنظیم دیگر قطعات را هم بهروز شایگان انجام داده است و این تنوع در خلاقیت و ذهن‌های مختلف به نظرم به این مجموعه خیلی کمک کرده است.
    البته این نکته را اضافه کنم که من خیلی سعی کردم تمامی قطعاتم علی‌رغم مدلاسیون غربی‌ای که دارد، ایرانیزه شود تا به حافظه شنیداری مردم هم نزدیک شود. در حال حاضر من در آثارم از گام‌های مینور استفاده می‌کنم که گام‌های شرقی است. فقط قطعه «نت آخر» در آلبوم «پرنده بی پرنده» ماژور است یا ابتدای قطعه «میعادگاه» از آلبوم «ساعت 25 شب» ماژور است و بعد مینور می‌شود.

    سعی دارید این مسیر را پررنگ‌تر ببینید، مثلاً در رنگ‌بندی سازها؟

    دغدغه این روزهای من آلبوم بعدی‌ام است و خیلی نگرانش هستم که چه کار می‌خواهم انجام دهم و چه اتفاقی می‌افتد. تاکنون هم 9 ملودی ساخته‌ام که در حال تنظیم است ولی هنوز چیزی مشخص نیست. معتقدم یک خواننده خوب، خواننده‌ای است که آلبوم جدیدش از آلبوم قبلی‌اش بهتر باشد؛ هم به لحاظ ترانه و هم موسیقی.

    راستی چرا انتشار آلبوم «ساعت 25 شب» اینقدر زمان برد؟

    ساخت این آلبوم 3 سال زمان برد؛ چون همزمان بر روی 2 آلبوم دیگر کار می‌کردیم ولی یکی دیگر از علت‌ها هم این بود که درگیر کارهای سینمایی و تیتراژها بودم. دیگر اینکه بسیار وسواس دارم و بارها شده قطعه‌ای که مسترینگ آن هم آماده شده، بعد از چند بار گوش دادن و دقت کردن، به این نتیجه رسیده‌ام که باید دوباره تنظیم شود.

    چرا حامد بهداد را به عنوان خواننده دو صدایی برای قطعه «میعادگاه» انتخاب کردید؟

    در جشن دنیای تصویر که هم من تندیس گرفتم و هم حامد، روی صحنه که داشتیم جایزه می‌گرفتیم، حامد کنارم گفت: رضا بیا و یک قطعه دوصدایی با هم بخوانیم. من هم گفتم؛ بخونیم! خلاصه کلی در این باره با هم صحبت کردیم. بعد از ضبط قطعه «میعادگاه» هنگام مسترینگ شدن آن، به این نتیجه رسیدم که به دلیل طولانی بودن ترانه، قطعه یکنواخت شده است و نیاز به صدای دیگری دارد و بعد آن قرار را اجرایی کردیم و آن لهجه آبادانی در «میعادگاه» خیلی خوب شد، چون این کاری بود که من از پس آن برنمی‌آمدم.

    نظرتان درباره حامد بهداد به عنوان خواننده چیست؟

    حامد خواننده خوبی است و من قبولش دارم و اگر بخواهد آلبوم مستقل بدهد، حتماً با او همکاری می‌کنم، ولی دوست دارم یک همکاری سینمایی را در یک آلبوم به صورت همخوانی ادامه بدهم.


  2. این کاربر از Kurosh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #52
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض




    یه خبر خوب هم واسه ایرانسلیا ...


    مشتركين ايرانسل مي‌توانند براي دريافت آهنگهای پيشواز
    "آلبوم ساعت 25 شب" كدهای زیر را به شماره 7575 اس‌ام‌اس نمايند.



    اتاق يخ زده:
    3312615

    ساعت 25:
    3312616

    حس تاريخ:
    3312617

    پيكان:
    3312618

    ترسوترين مسافر:
    3312619

    هفت شنبه هاي بيمار:
    3312620

    مشق خواستن:
    3312621

    داغ:
    3312622


    یغما گلرویی تو مصاحبه‌اش از رضا انتقاد کرده بود و گفته بود که قطعه‌ی «مرگ تدریجی رؤیا» فروخته شده به ایرانسل و آن موسیقی و اجرای درخشان را در حد زنگ موبایل نزول داده‌اند !
    نمی‌دونم، واقعاً فروختن آثار به ایرانسل واسه استفاده به این شکل، پایین آوردن اثره ... چه می‌دونم، به قول امروزیا خز کردن اونه! یا فراهم کردن امکانی برای هواداراست؟!‌

  4. 2 کاربر از Kurosh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #53
    داور انجمن موسیقی powerslave's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    The Endless River
    پست ها
    2,259

    پيش فرض

    یادم اومد یه مطلبی خوندم که کارخونۀ شورلت در 1985 میخواست برای تبلیغ از یکی از آهنگ های The Doors استفاده کنه. که الان یادم نمیاد کی به کی بود ولی فکر کنم گیتاریسته نگذاشت و برای توجیه این تصمیمش یه سری جمله گفته بود که اینجا نمیتونم بگم ولی خیلی تکان دهنده بود. البته اونجا اونیکی ناراحت شده بود و میگفت اگه موریسون زنده بود میخواست اهنگش شنیده بشه. پیشنهاد شورلت 15 ملیون دلار بود!!!!!!!!!!

  6. 3 کاربر از powerslave بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #54
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    به پاور جان گفتم این موضوع رو ...
    نقدی که برای آلبوم ساعت 25 نوشته بود رو برای رضای عزیز ارسال کردم ...
    واقعاً فکرش رو نمی‌کردم پاسخ بده، اما امروز بعد از گذشت 4 روز، و در ساعت 4:15 صبح جوابش رو برام فرستاد !
    شنیده بودم تو مصاحبه‌اش که تا دم‌دمای صبح می‌شینه ایمیل‌های مردم رو پاسخ میده، اما باور نمی‌کردم ...

    من عین نامه‌ی خودم، و عین نامه‌ی رضا یزدانی رو اینجا بدون سانسور، و فقط با چشم‌پوشی از مقدمه‌چینی‌هایی که در ابتدا مجبور بودم برای ضمیمه کردن نقد پاور بیارم، قرار میدم ...
    نظری داشتین بگید ...


    ××

    سلام رضای عزیز

    آشنایی من با تو و موسیقی‌ات به برادرم بازمی‌گردد که مدتی نزد تو گیتار می‌آموخت، و هم‌چنان آن پیک سفیدی را که منقش به لوگوی زیبایت هست و از برادرم با هزار خواهش و تمنا گرفتم، در کنار گیتارم نگه داشته‌ام و سال‌ها به این و آن پزش را داده‌ام! ...

    خوشحالم که همچون تویی در موسیقی‌مان هست، و خوشحال‌تر از اینکه من ناچیز، عاشق صدا و موسیقی و سخنت ...
    به سلیقه‌ی خودم غبطه می‌خورم که رضا یزدانی‌ای را دوست دارم که در این آشفته بازار پاپ‌ها و رپ‌های پیش پا افتاده و سطحی، بی‌شک غنیمتی است ...
    رضا یزدانی‌ای که حرفش با دیگران تفاوت دارد؛ حرفی را می‌زند که دیگران بلد نیستند بزنند یا جرات ابراز آن را ندارند ...
    آری! رضایی که از «می‌میرم برات‌ها» و «دوستم نداشتی‌ها» و ... نمی‌خواند!
    او حرف دل من و نسل من را می‌زند ...

    بهانه‌ام برای این نامه‌ی اینترنتی، علاقه‌ام به آلبوم آخرت، و متعاقب آن درخواستم از دوستی فرهیخته و موسیقی‌دان بود برای شنیدن دقیق آلبوم ساعت 25 و نقد و نظر درباره‌ی این آلبوم ...

    بی‌تردید جایگاه تو در موسیقی ما فراتر از حدی است که هر کسی بخواهد آن را زیر سوال ببرد؛ کسی شکی ندارد که موسیقی و صدای تو در راک ایران بی‌نظیر است! اما غرض من از این درخواست از این دوست فرهیخته، مقایسه‌ی آن، نه با موسیقی داخل، که با راک دنیا بود ...

    متن نقد را در ادامه می‌آورم، اگه قابل دونستی و جوابی دادی، حتماً حتماً منتقل می‌کنم و پاسخش رو می‌گیرم ...
    نظرات را به عنوان نظرات یک مخاطب خاص در نظر بگیر!


    1. میعادگاه:
    آهنگش نسبتاً شاداب هست. ریتم ساده و سر راستی داره. ایدۀ و موضوعش برام جالب بود. یکم زیادی ساختار پاپ داره ( کوروس - ورس). درام ترک قابل قبولی داره. گیتارها خوب نواخته شدن ولی مینیمال هستن. اون تم اصلیش که هی تکرار میشه در 4:10 به بعد یکم تو ذوقم زد. نسبتاً خوب تموم شد. به عنوان یک آهنگ Opener به گونه ای در نظر گرفته شده بود که شنونده رو نگه داره. سبک این آهنگ یه جورایی راک اند رول هست.

    2. اتاق یخ زده:
    شروع آهنگ آدم رو یاد موسیقی چند تا فیلم معروف وسترن و .. میندازه. روزی روزگاری در غرب!
    پس از مدتی که میگذره متوجه میشی که این کار همچین بی هدف هم نیست! متن ترانه یه جورایی مثل یک سناریوی شخصی برای راوی میمونه. این نظر منه. ساختار فیلم گونۀ جالبی داره که پسندیدم. اون قسمت بین 4:30 تا 4:43 که بیس میاد رو رو خیلی پسندیدم. نکتۀ مثبتی که تو این آهنگ و یکی دو تای دیگه شنیده میشه تکستچر کیبرد هست. با اینکه سوت هاش مود رو تنظیم کرد ولی کلیشه بود.

    3. کوچه ملی:
    این آهنگ هم یه جورایی داستان شخصی که در خاطرات گیر کرده هست. کراس اور راک هست. ولی یه جاهاییش که 2:08 تموم میشه خیلی شبیه موسیقی فیلم Love Story هست. خوشمان نیامد.

    4. ساعت 25 شب:
    شروع عالی که تو موسیقی ما کمه. گیتارها تن مناسبی ندارن. (تو قصر) تا اینجا. آمپ خوبی نبود. بعدش یکم مود تغییر میکنه. مو.د قسمت اول جالب بود. وقتی سولوش شروع میشه به جای اینکه ریتم رو سنگین تر کنن تا به اوج برسه، ریتم تقریباً نداریم! عجیبه. بعدش دوباره قسمتهای موسیقی قبلی تکرار میشه با یکم گیتار اضافی. کلام متفاوت هست. این صدای فرشته گونه که توش گذاشتن واقعاً با فضای تیرۀ آهنگ هماهنگ نیست. خوب هم تموم شد ولی از اینکه موقع سولو ها ریتم ساکت تر میشد ناراحت شدم. متنش جالب بود.

    5. حس تاریخ:
    اینترو پیانو و بیس درام خیلی خوب. یهو حس خوبی ایجاد میکنه با اوج گیریش. دوباره همون نکته. موقع سولوی گیتار تقریباً ریتم ساکته. خیلی خیلی نکته منفی ای هست. سولوی به این خوبی. به راحتی میتونستن یه گیتار ریتم دیستورشن یا حد اقل یه کیبرد زیرش بندازن. درام هم که تقریباً نداره ین قسمتش. متن زیباست. آها این قسمت سولوی دومش که 4:45 شروه میشه خیلی خوب بود. باز میتونست ریتم سنگین تری داشته باشه. ایکاش یکم طولانی تر بود.

    6. کی فکرشو میکرد:
    یک نکته داره که پائین با *** میگم. دیگه حرفی ندارم. خوشم نیومد. دلیل اینکه خوشم نیومد هم اون نکته هست.

    7. پیکان:
    اینترو خوب. ورودیه سنگین و ملودیک. آهنگ تا 00:55 چند لایه و راک بود. الان سنتور (یا شایدم سینت باشه) باهاش مخلوط شد. در فرود بعدی گیتار خوب ایفای نقش میکنه. صدای خواننده رو اهنگ قشنگ نشسته. از این حالت تلفیقی و به اصطلاح کراس اوورش که هی میره و میاد خوشم نمیاد. فکر میکنم که متن استعاره به خیلی چیزها میتونه باشه. چند سطح داره. خوب تموم شد.

    8. ترسوترین مسافر:
    به نظرم شروعش با ادامش اصلاً هماهنگ نیست. از اون گیتار شروعش خوشم نیومد. ادامش بد نیست. میتونست سنگین تر باشه. یا اگه معذورات دارن برای یک گیتار ریتم سنگین، میتونستن بیس رو به صورت غیر منقطع استفاده کنن. این بیس که هی سکوت بین نت هاش داره برای گیتار ریتم دیستورشن هست. گیتار لید خوبه. 2:25 به بعد یه گیتار میوت خوب به آهنگ اضافه میشه. لید به خوبی اوج و فرود داره. بند ها جالب هستن.3:20 سکوتهاش رو نپسندیدم. 4:00 یه اوج 7-8 ثانیه ای داشت که بد نبود. میتونست خیلی بهتر باشه.

    9. هفت شنبه های بیمار:
    خوب شروع شد. دیگه جا برای شروع آروم نبود. به نظرم میاد ملودی و ریتم اصلیش رو تو یه آهنگ دیگه شنیدم؟؟!! بعضی جاهای آهنگ یه جورایی خالیه. اگه صدای وکال رو برداری، چیز خاصی نداری. 2:22 لید شروع میشه. خوبه. ایکاش یه کیبرد در سطح ناخودآگاه زیر این لید بود. ** اه. 3:50 کیبرد خیلی camel گونه بود. ریتم آخر و Outro آهنگ .... بیش از حد کلیشه هست. ایکاش حد اقل یکم دیستورشن بیشتری داشت. درام خوبه. لید هم خوبه. اونجاش که ساکت میشه گیتار کلین خیلی حال داد.

    10. مشق خواستن:

    ها ها. خیلی کلاپتون گونه شروع میشه. اینجا هم ** وجود داره. جالبه. بکینگ وکال ها مرد بودن که خیلی با فضای آهنگ جور بود. 2:08 یه ساز داره سولو میاد که شبیه سازهای بادی هست. شاید هم سینت باشه. شاید هم ملوترون. خیلی به جا بود!! تاثیر Jazz و Blues تو این آهنگ کاملاً مشهوده. عالی بود.

    11. داغ:
    خیلی حببب گونه هست این اهنگ. از لحاظ موسیقی. باز هم تاثیر ساز های سنتی. دف. من از این کار خوشم نیومد. تاثیر Adagio in G minor از آلبیونی رو توی لید میشنوم. همون آهنگی که گروه The Doors هم ازش استفاده کرده. بیس لاین آهنگ قابل توجه هست. این دف رو اعصاب داره راه میره. درام رو کم به کار برده! اون لیک کیبرد که هی تکرار میشه منو یاد هیپ هاپ میندازه.


    خوب! تموم شد. میتونم بگم جالب توجه بود. هنوز ایده های کاوه رو بیشتر میپسندم. اما این آلبوم نشون داد میتونست بهتر باشه. اون قسمت هاییش که تلفیقی کار کردن به نظرم برای رد شدن از ممیزی هست. اون جاهایی که گفتم ریتم نداره و میتونست داشته باشه هم برای رد شدن از ممیزی هست. احتمالاً ورژن های بهتری از این آهنگ ها رو به صورت اجرای زنده خواهیم شنید.

    چند تا نکنه به ذهنم میرسه:

    * من زیاد با فریدون فروغی آشنایی ندارم و یا حتی فرهاد. اما احساس میکنم خواننده قصد تقلید از خوندن این دو رو داشت.

    **این ملتورونی که تو آلبوم استفاده میشه از نوادر موسیقی ایرانه!!!! جای تقدیر داره.

    *** یکی نیست بگه آخه عزیز دلم، اینجا مگه آمریکای جنوبیه؟ اینجا مگه هووایی یا سواحل کارائیبه؟!!! تو مگه کارلوس سانتانایی؟؟؟!!!!! آخه چرا ریتم آلبوم رو بهم میریزی؟ نکته منفی ای بود. همینجا دو تا چراغش خاموش شد.

    خوب نکاتی که به ذهنم میرسید رو به صورت موردی گفتم. از وکال خوشم نیومد. البته تو سه تا آهنگ شماره 4 و 7 و 10 خوب بود. ولی در کل اجرای وکالش رو به هیچ وجه نپسندیدم. موسیقی دارای ایده های خوبی بود. یه جاهایی ایده ها رو سوزونده بودن. یه جاهایی هنوز جای کار داشت. به عنوان یک آلبوم که توی ایران تولید شده، پروداکشن خیلی خوب، تمیز و واضحی داشت که جای تقدیر داره. نکتۀ منفی ای که الان به ذهنم رسید محدودیت در تنظیم های آمپ برای گیتار لید بود. خیلی مشابه هم بودن.

    اگه بخوام به سختگیری نمره بدم، باید با دو تا استاندارد نمره بدم:

    - با استاندارد کارهای هنرمندان ایرانی (داخلی و خارجی) و نسبت به شاهکار های تکرار نشدنی مثل آلبوم های بزن باران و کویر باور حبیب و آلبوم روزهای ترانه و تردید فرامرز اصلانی: 7.5 از 10. با اندکی ارفاغ.
    - با استاندارد هنرمندان خارجی: ممم... چی بگم که ناراحتی به بار نیاد؟؟!! 5 تا 5.5 از 10.

    من سه بار و با فاصلۀ چند روز این آلبوم رو گوش کردم. سعی کردم انصاف رو رعایت کنم. شاید خود رضا یزدانی و یا یکی که بهش نزدیکه این رو بخونه. شاید. امیدوارم بیشتر تلاش کنن.

    ارادتمندم رضا جان ...
    امیدوارم خوانده باشی‌اش.

    قربانت، کوروش ./



    ××


    و حال پاسخ رضای عزیز به این نامه ... :


    سلام کوروش جان


    ممنون از اظهار لطف و محبتت و انرژی‌ای که میدی
    نقد رو خوندم، ای ...
    می‌دونی؟ کل داستان اینه که نمی‌دونم چرا دوستانی مثل دوست عزیز تو خودشون سعی نمی‌کنن برن یه کار با مجوز ارشاد تولید کنن تا ببینن خروجیش چی از آب درمیاد ...
    من تنها کاری که کلاً نمی‌کنم تقلید از فرهاد و فروغیه، چون گروه مورد علاقه‌ام و موزیکی که می‌شنوم Iron Maiden، Judas، Ozzy، Pink و ... است.
    در هر حال خیلی ممنون
    همیشه سبز و پر از ترانه باشی ...
    Last edited by Kurosh; 09-07-2011 at 03:30.

  8. 10 کاربر از Kurosh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #55
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    روی مرکز زمیــن
    پست ها
    3,410

    پيش فرض

    WTF?!

    رضا یزدانی Pink گوش میده؟!
    جوداس رو حال کردم ولی ...

  10. این کاربر از Behsood بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #56
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    WTF?!

    رضا یزدانی Pink گوش میده؟!
    جوداس رو حال کردم ولی ...
    یاسر چی داری میگی؟!
    دلت خوشه‌ها !!

    Pink کجا بود بابا؟! Pink Floyd رو میگه دیگه !!

  12. 7 کاربر از Kurosh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #57
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    روی مرکز زمیــن
    پست ها
    3,410

    پيش فرض

    خانواده ای رو از نگرانی در آوردی
    خو من فکر کردم اون یکی پینک رو میگه !!

    راستی کی اینجا کارای جوداس پریست رو گوش کرده؟

  14. این کاربر از Behsood بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #58
    آخر فروم باز Muradin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    محل سکونتم
    پست ها
    1,256

    پيش فرض

    با اینکه اینجا تاپیک جوداس پریست نیست ولی مننن

  16. #59
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    روی مرکز زمیــن
    پست ها
    3,410

    پيش فرض

    خب میخواستم به یه چیزی برسم که به تاپیک مربوطه!
    الان شما فکر میکنی چقدر از کارای یزدانی از جوداس الهام گرفته؟
    اگه مشخصا بگی کدوم آهنگ با کدوم آهنگ که خیلی بهتر!!

  17. این کاربر از Behsood بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #60
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    خب لزوماً کسی که جوداس رو گوش داده، کارای رضا رو گوش نداده که ... : دی
    بعید می‌دونم پارسا رضا یزدانی گوش داده باشه : دی

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •