البته من خیلی اطلاعات شعری و وزنی ندارم، اما همین طور که خوندم این شعر زیبا رو به نظرم اومد که یک جاهای وزن ها و حروف نیاز به یک کمی ریزه کاری هایی دارند.
ممنون از این شعر زیبا
اللهم صل علی محمد و آل محمد، و عجل فرجنا بهم
البته من خیلی اطلاعات شعری و وزنی ندارم، اما همین طور که خوندم این شعر زیبا رو به نظرم اومد که یک جاهای وزن ها و حروف نیاز به یک کمی ریزه کاری هایی دارند.
ممنون از این شعر زیبا
اللهم صل علی محمد و آل محمد، و عجل فرجنا بهم
سر چه باشد که پای تو گذارم آن را
جان چه قابل که تو ازمن بپذیری جان را
با گل روی تو کس رو نکند سوی بهشت
بگشا رخ که ببندند در رضوان را
یوسف مصر ولایت چه شود بار دگر
بوی پیراهن تو زنده کند کنعان را
ای مسیحای حیات بشریت بشتاب
که ببخشی به وجود بشریت جان را
تو ز گمگشته سادات خبر داری و بس
چه شود آیی و برما بنمایی آن را
اگر به چشم من آیی سپیده خواهد شد
سحر به یمن تو ، ای نور ! دیده خواهد شد
فضای باور من درهوای آمدنت
پراز طراوت سیب رسیده خواهد شد
من آنچه با تو نگفتم زتشنه کامیها
به وقت بارش باران شنیده خواهد شد
کنار پرسش امید خویش می مانم
طلوع مهرتوفردا دمیده خواهد شد؟
حجاب چهره ی خورشید با حضور شما
به تیغ صاعقه یک شب دریده خواهد شد
گل سپید اجابت زفیض آمدنت
زباغ سبز مناجات چیده خواهد شد
کدام جمعه بگو از میان این ایام
برای آمدنت برگزیده خواهد شد؟
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی / من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیاییخاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری / در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی . . .
کدام گوشه ی دنیا نهفته روی چو ماهت
اله من ز که پرسم نشان یوسف چاهت
چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید
تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت
به کوچه های عبورت چقدر اب بپاشیم
یواشکی من و این چشم های مانده به راهت
هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم
صدای ندبه و زاری ز جمعه های پگاهت
چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت
نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر اهت
چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت
چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت
چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت
به وقت گفتن این شعر و یا رکاب سپاهت
شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی
خدا کند که نیفتم ز دیدگان سیاهت
تمام شهر و محل را سپرده ام که بگویند
به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت
دعاترین دعاها همین دعای نگار است
امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت
سراغ جمعه را که میگیرم
نمیدانند "جمعه" چیست!
بعضی ها نمازش میخوانند
بعضی ها می خوابندش
بعضی زنده داری میکنندش
ولی من جمعه به زیارت چشمان 'تو' می آیم...
ای که چشمانت آسمانی ست
اجازه زیارت میدهی؟
- نــ ــ ــه!
چه وقت تعطیلی است نازنین
باید غروب با چشمان تو تماشا کنم...
من برای چشمانت خودم را نذر کرده ام
مثل ابراهیم و اسماعیل
من از خود میگذرم...
اما اینک
غروب جمعه
چشمهای تو و دیدگان خیس من و
ثانیه های خیالی و
باران اشک...
-
از سه شنبه که رفته ای
در جمعه چشمانت مانده ام
مگذار شب جمعه ام برسد
و من هم بخوابم جمعه را...
شعر از :
- احسان رشیدی فرد doctorehsan
اگر عنایتی بر این گدا کنی چه می شود
مس وجود جان من طلا کنی چه می شود
غم فراق و دوریت گرفته سینه مرا
اگر که عقده دلم تو وا کنی چه می شود
به زخم های جان من بنه ز لطف مرهمی
به قلب زار من اگر شفا دهی چه می شود
هر آن طبیب کآمدم فزون نمود درد من
تو دردهای من اگر دوا کنی چه می شود
اي تو چشمت رنگ دنياي خيال
رنگين سبزينْ باغ و درياي زلال
من سراسرپرسشم ،آيا....؟؟؟ چرا؟؟؟
يك نگاهت پاسخ كوهي سوال
زادگاهت جان من! قلبت كجاست؟؟
دركجاي آسمان گسترده بال؟؟
تو طلوعي ،روشنا بخشي،ولي
من غروبم، آه ...آغاز زوال
اقا امام زمان تسلیت میگم شهادت پدر بزرگوارتان امام حسن را دلم تنگ شده برای سامرا
سامرا اى شاهد شبهاى منخوشه چین خرمن غمهاى منمرغ دل از خاک تو پر مىکشدجام کوچ سرخ را سر مىکشداینهمه غم که دلم را پر نمودقامت خورشید را خم کرده بودگاه رنجور از اسارت مىشدمشاهد صدها جسارت مىشدمگاه مىشد از جفاى ناکسانمىشدم همخانه با درّندگانمانده خورشید توانم در شفقنیست در عُمق نگاه من رمقچار ساله کودکم با چشم زارمىکشد در سجده هایش انتظاراو پرا ز احساس درد بى کسى استاشک چشم او پراز دلواپسى استساقى یک جرعه آب زمزم استزخم تشنه بودنم را مرهم استمثل من که خواندهام او را به برفاطمه خوانده است او را پشت دربر غریبى على مؤمن شدهشاهد جان دادن محسن شدهاو کتاب پر ز درد فاطمه استیوسف صحرا نوردِ فاطمه استانتقام فاطمه در خشم اوستذوالفقار مرتضا در چشم اوستاو بود احیاگر قرآن و حجشیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج
چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)