اگر آن داغ جگر سوز که بر جان من است
بر دل کوه نهی، سنگ به آواز آید
اگر آن داغ جگر سوز که بر جان من است
بر دل کوه نهی، سنگ به آواز آید
هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
پر کن پیاله را
که این جام آتشی
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها ــ که در پی هم می شود تهی ــ
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد!
من با سمند سر کش جادویی شراب
تا بی کران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها ...
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!
هان ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل :که آب ... آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را ...
فریدون مشیری
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
دنياي اين روزاي من همقد تنپوشم شده/انقدر دور از تو كه دنيا فراموشم شده
این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرند از یادت
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش***معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
الا ای دولتی طالع که قدر وقت می دانی***گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
خب انگار اوضاع شما حسابی رو به راهه شکر خداها!
ای مدعی که میگذری بر کنار آب
ما را که غرقه ایم ندانی چه حالتست...
ممنون اخویخب انگار اوضاع شما حسابی رو به راهه شکر خداها!
ای مدعی که میگذری بر کنار آب
ما را که غرقه ایم ندانی چه حالتست...انشالله برای شوما هم روبه راه بشه...
ولیکن
درد هجری کشیده ام که مپــــــــــــــــــــرس !
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
خوش عروسی است جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)