در اون اتاق تصویر خیلی بزرگی از یه جایی مثل کارخونه بود که پدرش هم اونجا بود. این تصویر تمام حرکات خون آشامها رو از یه زاویه برای گرگینه ها نمایش میداد!
جیکوب داشت از تعجب میمرد چون پدرشو دید که داره با یه دستگاه عجیب غریب کار میکنه و خوب که دقت کرد، دید داره روی تصویری که چند دقیقه پیش جیکوب از آرتور دیده بود و اون دروغ رو شنیده بود، کار میکنه. جیکوب جا خورده بود اما از طرفی احساس خوشحالی میکرد چون فهمیده بود که جهتی که انتخاب کرده درسته!
آرتور بهش گفت: "دستگاه اونا توی این زمینه از ما پیشرفته تره، برای همین اونها در هر جایی که بخوان، میتونن هرکسی رو که بخوان رو فریب بدن! مثل اتفاقی که برات افتاد! همیشه باید مراقب همچین اتفاقهای متضادی باشی!"
جیکوب پرسید: "حب پس چجوری باید بفهمم که کدوم کار شماس و کدوم نیست؟"
آرتور گفت: "اگه دقت کرده باشی، کارهای ما چون مسیر کمتری رو طی میکنه، پررنگ تره! این بهترین راه تشخیصشه! حالا بیا بریم به کارمون برسیم که کلی دیر شده..."