از باده لعـــــــل نــاب شد گوهـــــــر ما***آمد به فغـــان زدست ما ســـــاغر ما
از بس که همی خوریم می بر سر می***ما در سر می شدیم و می در سر ما
از باده لعـــــــل نــاب شد گوهـــــــر ما***آمد به فغـــان زدست ما ســـــاغر ما
از بس که همی خوریم می بر سر می***ما در سر می شدیم و می در سر ما
اسب طلب کرد و تفنگ و فشنگ***تاخت به صحرا پی نخجیر و رنگ
رفت کند هرچه مرال است و میش***برخی بازوی توانای خویش
ایرج میرزا
شدستم پیرو برنایی نمانده***به تن توش و توانایی نمانده
بمو واجی برو آلاله ای چین***چرا چینم که بینــای نمانده
هم مظهر علم لایزالی ماییم
هم مظهر سرّ ذوالجلالی ماییم
هم آینه ی ذات کز او ظاهر شد
اوصاف جلالی و جمالی ماییم
من ھیچ ندانم كه مرا آنكه سرشت
از اھل بھشت كرد، یا دوزخ زشت
جامي و بتي و بربطي بر لب كشت
این ھر سه مرا نقد و ترا نسیه بھشت
تا می نشوی ز خویشتن واحد و فرد
تحصیل مراد خویش نتوانی کرد
دوران جھان بي مي و ساقي ھیچ است
بي زمزمة ناي عراقي ھیچ است
ھر چند در احوال جھان مينگرم
حاصل ھمه عشرت است و باقي ھیچ است
تا کی زنی لاف از عمل،بتخانه در زیر بغل
ای ساجد و عابد شده دائم،ولی اصنام را
بی آن قد همچون الف،لامی شد از غم قامتم
پیچیده کی بینم شبی با آن الف این لام را؟
نسیمی
این قافله عمــــر عجب میگــــــــذرد***دریاب دمی که با طــرب میگذرد
ساغی غم فردای حریفان چه خوری***پیش آر پیاله را که شب میگذرد
در خمارم ساقیا جام جمی می بایدم
محرم همدم ندارم،همدمی می بایدم
نفخه ی روح القدس دارد نسیمی در نفس
ای که میگویی مسیح مریمی می بایدم
نسیمی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)