تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 6 از 35 اولاول ... 234567891016 ... آخرآخر
نمايش نتايج 51 به 60 از 344

نام تاپيک: شل سیلوراستاین

  1. #51
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض زنبور

    «جورج» رو زنبور نیش زد ؛ اون هم داد زد که
    « اگه توی رختخواب مونده بودم ، زنبور نیشم نمی زد .»
    « فرد » رو زنبور نیش زد ، جوری که بعدش صدای نعره ش می اومد که می گفت :
    « آخه من چیکار کردم که این بلا سرم اومد ؟ »
    « لو » رو هم زنبور نیش زد ؛ و ما شنیدیم که بر خلاف اون دوتا گفت ،
    « امروز یه چیزی یاد گرفتم درباره ی زنبور ها .»
    Last edited by karin; 06-04-2007 at 11:46.

  2. این کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #52
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض سرزمین شاد

    شما تا حالا رفتید به سرزمین شاد ،
    همون جایی که همه کس هر روز شادن و آزاد
    همه لطیفه می گن و آواز می خونن
    آواز های شاد می خونن
    و همه چیز سر زنده س و پر نشاط ؟
    توی سرزمین شاد هیچ کس ناشاد نیست
    صدای خنده و شادی فراوون از همه جا میاد
    من قبلا رفتم به سرزمین شاد
    وای چه کسل کننده بود !

  4. #53
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض از دید ِ دیگری

    ضیافت ِ شکر گزاری غمگین و ناشُکر می شه ،
    شام شب کرسیمس ، سیاه و دلگیر می شه
    اگه آدم یه امتحانی بکنه
    و از دید ِ بوقلمون ببینه .
    غذای روز تعطیل ، اونقدرها هم شاد نیست
    جشن روز عید پاک ، خوش یُمن و دلشاد نیست
    اگه ادم بخواد که ، از چشم مرغ و اردک
    این چیزا رو ببینه .
    آخ که من یه زمانی ، خیلی ماهی دوست داشتم
    برای میگو و گوشت بره می مُردم ؛
    تا اینکه یه بار از خوردن دست کشیدم ، به شام نگاه کردم
    از دید ِ خود شام البته .

  5. #54
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض وقتی به سن تو بودم

    عموم گفت : « چطوری می ری مدرسه ؟ »
    گفتم : « با اتوبوس »
    عموم لبخند زد و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، ده کیلومتر رو با پای پیاده می رفتم »

    عموم گفت : « چقدر بار می تونی بلند کنی ؟ »
    گفتم : « قد ِ گونی گندم »
    عموم خندید و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، می تونستم یه گاری رو به حرکت درآرم - یه گوساله رو هم بلند کنم . »

    عموم گفت : « تا حالا چند بار دعوا کردی ؟ »
    گفتم : « دو بار - هر دو بار هم کتک خورده م »
    عموم خندید و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ، هر روز دعوا می کردم - هیچ وقت هم نمی خوردم .»

    عموم گفت : « چند سالته ؟ »
    گفتم : « نه سال و نیم »
    عموم بادی به غبغب انداخت زود
    و گفت : « هه ، وقتی من به سن تو بودم ... ده سالم بود .»

  6. این کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #55
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    ببخشید که وسط تاپیکت پریدم!
    اگه صفحه اول یه فهرست می ذاشتی خیلی عالی می شد
    به هر حال ممنون

  8. #56
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    ببخشید که وسط تاپیکت پریدم!
    اگه صفحه اول یه فهرست می ذاشتی خیلی عالی می شد
    به هر حال ممنون
    اتفاقا تو فکرش بودم
    ممنون که گفتی
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رو یه نگاه بنداز

  9. #57
    آخر فروم باز AaVaA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ...
    پست ها
    1,213

    پيش فرض بدبين

    همه مي گويند من بدبينم
    همه فكر مي كنند من ديوانه ام
    ظاهراً به من لبخند مي زنند
    اما از ته دل مي خواهند كه سر به تنم نباشد .
    آنها در قهوه ام سم مي ريزند .
    و در سوپ جو من خرده شيشه .
    در كفش هاي تنيسم عنكبوت مي اندازند
    و توي شيريني گردويي ا م كثافت كاري مي كنند .
    سر درآوردن از همه اينها
    كار مشكلي است .
    ببين ، پدرم يك دختر كوچولو مي خواست
    و مادرم دو قلو .
    و پدربزرگم از هيتلر خوشش مي آمد ،
    پس هر كاري كه من كرده ام اشتباه بوده .
    اما حالا ديگر مي خواهم كار را تمام كنم ،
    با اينكه لبخند مي زني ،
    اما مي دانم از اين شعر بدت مي آيد .
    آره ... مي دانم كه فقط گوش مي دهي
    چون نمي خواهي احساساتم را جريحه دار كني
    اما به محض اينكه رفتم
    به زيپ شلوارم كه باز است ، مي خندي .
    تو در قهوه ام سم مي ريزي.
    و در سوپ جو من خرده شيشه .
    تو در كفش هاي تنيسم عنكبوت مي اندازي ،
    و توي شيريني گردويي ا م كثافت كاري مي كني
    مي دانم !
    خودت را به آن راه نزن .
    مي دانم ...
    مي دانم !
    مي دانم .


  10. این کاربر از AaVaA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #58
    آخر فروم باز AaVaA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ...
    پست ها
    1,213

    12 پاهاي كثيف

    با تشکر از راهنمایی دوست خوبمmagmagf جان
    ادامه ی مطالب را در این تاپیک ادامه میدم:
    در خواست لطفا شما تاپیک اول و فهرست را ویرایش کنید..چون من به ویرایش پست اول دسترسی ندارم.
    ممنون.
    آوا
    ----

    پاهاي كثيف

    آه ، پاهاي كثيفي دارم
    نمي توانمتميزشان كنم.
    پاهاي كثيفي دارم
    براي اينكه
    مدت زيادي
    در خيابان هاي كثيف« با اين و آن » دست به يقه مي شدم
    من با پاهايكثيف از آنجا مي آيم .
    پاهايكثيفي دارم
    كه به آنها افتخارنمي كنم .
    پاهايم كثيف اند
    ولي نمي توانم از آنها جدا شوم .
    شايد كثيف كنم
    ملافه هاي تميز و قشنگت را،عزيزكم
    با پاهاي كثيفم .
    در زنگيم ، در اين دنيا
    تنها پاهاي كثيفي دارم .
    از ميان تمامي آنچه مي توانستمبه دست آورم
    تنها پاهاي كثيفيدارم .
    شما افكار لطيف و مطبوعداريد
    پاهاي كثيفي دارم ،
    كه ديگر خيلي دير شده است آنهارا تميز كنم .
    پاهاي كثيف
    كثيف ، به نحوي كه نمي توان آنهارا سوهان كرد .
    اما عزيزم ، ميداني چيزي كم خواهي داشت
    بدونپاهاي كثيف من .
    پاهاي كثيفيدارم
    كه نمي توان آنها را به شكلاول در آورد .
    پاهاي كثيفي دارم
    كه از خود رد كثيفش به جا ميگذارند ،
    به همين دليل ، در پيجايي هستم
    كه برافروخته نشوم
    بخاطر پاهاي كثيفم .
    پاهاي بزرگ كثيفي دارم
    كه همچنان بزرگ مي شوند
    پاهاي كثيفي دارم
    آنها هستند كه مرا راه مي برند
    اكر زمين قلبي داشت ، مي توانستماحساس كنم
    ضربانش را با كف پاهايكثيفم.
    Last edited by AaVaA; 08-07-2007 at 14:29.

  12. #59
    آخر فروم باز AaVaA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ...
    پست ها
    1,213

    پيش فرض صد هزار دلار پول خرد

    يكشنبه بانك رو زدم ،
    بايد پول هايي كه نصيبم شده ببينين .
    تا دوشنبه نتونستم اونا رو به خونه بيارم ،
    خب ، معلومه ، براي اينكه وزنشون خيلي زياد بود .
    بالاخره نشستم تا اونا رو بشمرم ،
    برام خيلي عجيب بود ،
    اون همه سكه كرد كوچولوي قهوه اي ،
    جلو چشمام قل مي خوردن .
    صد هزار دلار پول خرد دارم
    دريغ از يك اسكناس يا پول درشت ،
    فكر نمي كنم هيچ آدم پول داري ،
    مشكل منو داشته باشه .
    فكر نمي كنم كه اين
    پايان خوبي براي دزدي باشه .
    صد هزار دلار پول خرد دارم ،
    و هر بار بايد يكي از اين پول خرد ها را خرج كنم !
    استيك بايد خيلي خوشمزه باشه ،
    طعم آبجو يادم رفته ،
    چه كنم ، شايد به من شك كنن ،
    وقتي كه هشتصد تا سكه براي غذا بپردازم .
    انگار بايد دوباره اين پا و اون پا كنم ،
    و يك بسته آدامس ديگه برا خودم بخرم ،
    خدايا! صد هزار دلار پول خرد دارم ،
    اما مثل بي پول هاي ولگرد زندگي مي كنم !
    صد هزار دلار پول خرد دارم ،
    دريغ از يك اسكناس يا پول درشت ،
    فكر نمي كنم هيچ آدم پول داري ،
    مشكل منو داشته باشه .



  13. این کاربر از AaVaA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #60
    آخر فروم باز AaVaA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ...
    پست ها
    1,213

    12 دستم به خورشيد نمي رسد

    نمي توانم به ابرها دست بزنم، به خورشيد نرسيده ام.
    هيچ گاه كاري را كه تو مي خواستي انجام نداده ام.
    دستم را تا جايي كه مي توانستم دراز كردم شايد بتوانم آنچه تو مي خواستي به دست آورم.
    انگار من آن نيستم كه تو مي خواهي.
    براي اينكه نمي توانم به ابرها دست بزنم يا به خورشيد برسم.
    نه ، نمي توانم ابرها را لمس كنم يا به خورشيد برسم.
    نمي توانم به عمق افكارت راه يابم وخواست هاي تو را حدس بزنم.
    براي يافتن آنچه تو در پي آني ، كاري از من بر نمي آيد.
    مي گويي آغوشت باز است ،
    اما خدا مي داند براي چه كسي.
    نمي توانم فكرت را بخوانم يا با روياهاي تو باشم.
    نمي توانم روياهايت را پي گيرم يا به افكارت پي ببرم.
    دلم مي خواهد كسي را بيابي تا بتواند كارهاي ناتمام مرا به انجام برساند
    راهي را كه من نيافتم ، او بيابد و براي تو دنياي بهتري بسازد.
    كاش كسي را بيابي ، كسي كه بي پروا باشد و بر تو غلبه كند
    انديشه هايت را كه همواره در تغير است ، به سمتي هدايت كند
    و روح تو را كه همواره در پرواز است ، آزاد سازد.
    اما من نمي توانم ... نمي توانم.
    نمي توانم زمان را به عقب برگردانم تا دوباره به شانزده سالگي پا بگذاري.
    نمي توانم زمينهاي بي حاصلت را دوباره سبز كنم.
    نمي توانم بار ديگر درباره آنچه قرار بود چنان باشد و اكنون نيست ، حرف بزنم.
    نمي توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را به روزگار جوانيت.
    نمي توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را جوان كنم.
    پس با من وداع كن و به پشت سرت نگاه نكن ،
    هر چند در كنار تو روزهاي خوشي را پشت سر گذاشتم.
    افسوس! من آن نيستم كه بتواند با تو سر كند.
    اگر كسي از حال و روز من پرسيد بگو، زماني با من بود.
    اما هيچ گاه دستش به ابرها و خورشيد نرسيد.
    نمي توانم به ابرها دست بزنم يا به خورشيد برسم.


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •