بررسی دقیق تر فلسفهراستش این قسمتی از سوال هائی بود که بعضی افراد که کاملا علم گرا شده اند در مورد فلسفه مطرح می کردند این افراد تنها حقیقت موجود را علوم تجربی و تنها روش بررسی جهان خلقت را فقط از راه تجربه و آزمایش ( روش علمی محض) می دانند و حتی با نتیجه گیری های منطقی و استدلالی(همان ها که در علم منطق از آن استفاده می کنند) هم مخالفند البته من روش علوم را انکار نمی کنم البته که هر چیز باید حتما با آزمایش و تجربه جور در آید ولی مسائلی که به هیچ روش تجربی نتوانستیم اثبات کنیم با ایجاد پارادوکس هاو استدلال های منطقی می توانیم رد کنیم تا وقتی که با کمک تجربه و مشاهده ثابت شود درست است یا غلط به هر حال بعضی افراد فلسفه را دانش به حساب نمی آورند ( گفتیم دانش تا با علوم که برداشت علوم تجربی می شود اشتباه نگیرند ) بلکه شبه علم های مانده از قرون وسطی می دانند .
بنابر این با مطرح کردن بعضی از آنها خواستم جوابی به آن دسته از افراد داده باشم در هر حال از گفته های شما و عقائد خودم چنین نتیجه گیری می کنم .
1- فلسف یک دانش کاملا مشخص و طبقه بندی شده همانند فیزیک و شیمی و.... جغرافیا نیست که یک روند کاملا مشخص و همگانی داشته باشد و بنابر این اکثر علماء ( آن دانش ) روی آن اتفاق نظر داشته باشند و یک روش و کارکرد داشته باشد بلکه :
1) فلسفه مجموعه ای از دانش ها است که برای هر علمی ( مثلا فیزیک ) می تواند نه تنها یک روش بلکه بیهانیت روش در نظر بگیرد می تواند روشی که دانشمندان آن علم ( مثلا فیزیک) ثابت کرده و پذیرفته اند ( اصل علت و معلول یا روش مشاهده و آزمایش ) را بپذیرد و می تواند نپذیرد و آن به فلسفه و دیدگاه شخص بستگی دارد بنابراین اگر دیدگاه غلط است این تقصیر فلسفه نیست بلکه تقصیر آن شخص است که فلسفه غلطی را انتخاب کرده است .
2) بنابراین , این کل دانش فلسفه نیست که غلط یا درست است بلکه این نوع فلسفه است که دیدگاه درست یا غلط را تعیین می کند .
3) می توانیم با استفاده از هر علم دیدگاه و فلسفه درست مربوط به آن علم را پایه گزاری کنیم و هم می توانیم با استفاده از فلسفه درست دیدگاه درستی نسبت به آن علم داشته باشیم . و هم می توانیم ترکیبی از هر دو
2- این تنها دانش فلسفه نیست که دیدگاه های مختلفی در آن وجود دارد بسیاری از دانش ها همانند تاریخ هم که باید کاملا مشخص و واضح باشد تحت تاثیر عقائد سیاسی و مذهبی و... دیدگاه حکومت ها می تواند دیدگاه های کاملا متضاد را ارائه کند پس دیدگاه غلط ما تقصیر دانش تاریخ نیست بلکه صرفا دیدگاه غلط ماست . ( تاریخ را فقط مثال زدم وگرنه دانش های بسیاری هم می توان مثال زد که دیدگاه های کاملا متضاد بین صاحبنظرانش است )
3-منظور از اصول کلی کل اصولی است که کار آن بررسی کل جهان است فرضیات و نظریاتی هستند که می توانیم به کمک آنها حتی اصول اولیه علوم تجربی و ... را هم تبیین کنیم اصولی همانند :
قانون مداری جهان ( همان که در علوم به اصل علت و معلول می شناسیم ) , هدفمندی خلقت( این که جهان خلقت به سمت تکامل و کامل تر شدن پیش می رود ) ,....نظم در جهان خلقت که باید در حیطه فلسفه باشد .
و اصول جزئی : همانند قوانین فیزیک ( جاذبه عمومی و نسبیت و... ) که باید در حیطه علوم باشد .
4 - سوآل هائی در رابطه با اثبات خالق ( یا عدم اثبات ) و مسائلی در این رابطه خود می تواند به عنوان فلسفه جدا تعریف شود که از فلسفه علم جدا شود این قبیل سوالات به جهان بینی بر می گردد که بستگی به جهان بینی ما می تواند درست یا غلط باشد و نباید درگیر فلسفه علم (که مناقشات کمتری را به دنبال دارد و اکثرا هم روی آن اتفاق نظر بیشتری دارند) شود . بنابر این همچنان که فیزیک و شیمی و... را به عنوان دانش هائی که مربوط به توجیه خلقت جهان هستند تعریف کرده و برای هر کدام هم فلسفه ای می توانیم تعریف کنیم جهان بینی هم می توانیم دانشی جداگانه به حساب آورده که برای آن ( هر جهان بینی ) هم فلسفه مخصوص( آن جهان بینی) تعریف کنیم و بسته به جهان بینی مافلسفه مربوط به آن هم می تواند درست یا غلط باشد .
5- عدم شناخت بسیاری راجع به فلسفه باعث این توهم شده که دانش فلسفه فقط مربوط به توجیه نقطه نظرات غیر علمی مانند : طالع بینی و چشم زخم و... می باشد این توهم باید برداشته شود .
از کلیه دوستان هم تقاضا دارم نقطه نظرات خود را در جهت هرچه کامل شدن ابهامات مربوط به فلسفه ارائه دهند .
با تشکر حمید