امامزاده ي سرسبز ِ كوهستان هاي بلند را ، چه خبر از ماهي ِ سياه ِ بركه هاي دور ...
امامزاده ي سرسبز ِ كوهستان هاي بلند را ، چه خبر از ماهي ِ سياه ِ بركه هاي دور ...
خوشا بی صبری عشق درون سوز -- همه درد از درون و از برون سوز
چو عشق اتش فروزد در نهادی --به خاصیت بر او بادست ابی
در ان هنگام که کاستیلای عشق است ---صبوری کمترین یغمای عشق است...
زندگی،
عکس ماهی نشان داد.
دست تقدیر،
هرکجا برکهای دید
سنگهایی شبیه مرا
دانهدانه
به بادِ فنا داد...
-مژگان عباسلو
سراغ جمعه را که میگیرم
نمیدانند "جمعه" چیست!
بعضی ها نمازش میخوانند
بعضی ها می خوابندش
بعضی زنده داری میکنندش
ولی من جمعه به زیارت چشمان 'تو' می آیم...
ای که چشمانت آسمانی ست
اجازه زیارت میدهی؟
- نــ ــ ــه!
چه وقت تعطیلی است نازنین
باید غروب با چشمان تو تماشا کنم...
من برای چشمانت خودم را نذر کرده ام
مثل ابراهیم و اسماعیل
من از خود میگذرم...
اما اینک
غروب جمعه
چشمهای تو و دیدگان خیس من و
ثانیه های خیالی و
باران اشک...
-
از سه شنبه که رفته ای
در جمعه چشمانت مانده ام
مگذار شب جمعه ام برسد
و من هم بخوابم جمعه را...
دلا در عشق تو صد دفترستم -- که صد دفتر ز کونین از برستم
منم ان بلبل گل ناشکفته --- که آذر در ته خاکسترستم...
تمرین نرنجیدن می کنم و صبوری را مشق!
اما ...
نسیم یاد تو که می وزد ...
هوای دلم بارانیست!
حالا باران هم بیاید!
گیرم بهار هم بیاید!
چه فرقی میکند اگر تو نباشی؟!
تازه دل بی تاب و دلتنگم که با توست!
دیگر من بی دل به چه کار می آیم؟!
منحنی لبخندت
نقطه ی عطفیست
در زندگی «خطی» من!
اجازهــــــــ می خواهم؛
سـنجاق كنم،
خودم را، به دلواپسـی هایتـــــــ...
.
.
.
اجازه؟! . .
شبي به دست من از شوق سيب دادي تو
نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو
تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف
و درد را به دل اين غريب دادي تو.
باور کن ضربان قلبم را...
روي خنده هاي تو تنظيم کرده ام
بخنــــــــــد تا هميشه زنده بمونم...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)