عشق
راه حل نیست
حل شدن در راه است.
عشق
راه حل نیست
حل شدن در راه است.
تنــــــها برنامه ای كهــــــــ
تكرارش آرزویـــــــــ من استــــــــــ
پخش زنده ی نگاه توستــــــــ ...
ی تاب
مرا بگذار و بگذر
تا به آواز درون پیله تاریک خود
شعری بخوانم
سکوتم مشکن امشب
که بی تابم
برای گریه کردن
باغ
تکه ای از باغ
در حصار سفالین یک گلدان
کافی است
تا تمام فصلها را
برایم معنا کند
باغ ها را
به باغداران بسپارید
تکیه
نیلوفر
اندام تردش را
به تنه تنومند افرا
تکیه داده بود
و در دلش می گذشت
که همه سهمگینی طوفان
های و هویی بیش نیست
عشق
و اما ...
در روز گار ما
آنان که درد را تنها نقابی
بر چهر داشتند
بر عشق راه نیافتند
گداییِ عشق رسم تازه کاران است
عاشق می بخشد
بدون هیچ حساب و کتاب.
گاه گاهی آرزو می کنم کاش بودی ، نه ! ، آروز می کنم کاش می دانستی مخاطب این همه اشک ، این همه انتظار ، این همه شعر و احساس تو بودی .
منتظر نباش
که شبی بشنوی
از این دلبستگی های ساده ، دل بریده ام !
که بارانی ام را
در جاده ای جا گذاشتم یا در آسمان
به ستاره ی دیگری سلام کردم
توقعی از تو ندارم
اگر دوست نداری
درهمان دامنه ی دور دریا بمان
هر جور تو راحتی ...
باران من
همین سو سوی تو از آن سوی پرده
برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست
من که این جا کاری نمی کنم
فقط گهگاهگان
دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم ...
همین این کار هم نور نمی خواهد
می دانم که به حرفهایم می خندی
حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم
باران می بارد
(این شعرا از خودم نیست،اما نمیدونم شاعرش کیه)
آري
درست مي گويي ...
بعد از من ، هميشه
تو مي آيي ...
تقصير من چيست ...
اين را ،
دستور زبان مي گويد
كه بعد از تو ،
او خواهد آمد ...
تقصير من نيست ...
برای خریدن عشق هرکس هرچه داشت آورد...
دیوانه هیچ نداشت و گریست...
گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید...
اما هیچکس ندانست بهای عشق "اشک" است...
در مهربانی نگاهت
ذوب میشود یخ احساسم
با تو
می توان آسود
در انتهای راهی که به بن بست رسیده است!!!
و بالا رفت
از دیوار روز مرگی ها
و نترسید
از آنچه پشت دیوار است...
من از هفت سنگ می ترسم
می ترسم آنقدر...سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد
بیا لی لی بازی کنیم
که در هر رفتنی...
دوباره برگردیم..
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)