نوشد لب صدیقش ز اکواب و اباریقش
در خم تقی یابی آن باده نابی را
هشیار کجا داند بیهوشی مستان را
بوجهل کجا داند احوال صحابی را
استاد خدا آمد بیواسطه صوفی را
استاد کتاب آمد صابی و کتابی را
چون محرم حق گشتی وز واسطه بگذشتی
بربای نقاب از رخ خوبان نقابی را
منکر که ز نومیدی گوید که نیابی این
بنده ره او سازد آن گفت نیابی را