سلام
ممنون از محمود عزیز
ولی یه قسمت خنده دار رو که محمود یادش رفت بگه و حتما باید بگیم من تعریف می کنم
آقا توی ماجرای هل دادن اون وانته
بعد از اینکه بنده خدا تونست از مسیری که یخ زده بود عبور کنه ما رو سوار کرد و یه مسیری ما رو برد ولی خیلی زود راه افتاد و امین جونماز ماشین جا موند و طفلک یه مسیر دویست سیصد متری رو دنبال ماشین دوید تا تونتیم به صاحب ماشن حالی کنیم که یکی از دوستامون سوار نشده و از همه قشنگتر دویدن امین جونم بود که ما هم تشویقش می کردیم
توی دلمون هم بهش می خندیدیم
![]()
![]()
منم که اینقدر خسته شدم مجبور شدم از رفتن به بیرجند منصرف بشم و فردا شب برم بیرجند![]()




از ماشین جا موند و طفلک یه مسیر دویست سیصد متری رو دنبال ماشین دوید تا تونتیم به صاحب ماشن حالی کنیم که یکی از دوستامون سوار نشده و از همه قشنگتر دویدن امین جونم بود که ما هم تشویقش می کردیم
توی دلمون هم بهش می خندیدیم


.

تنها چيزي كه الان مي تونم بگم اينه كه خيلي جاي من خالي بوده 
