گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر/چون ماه شبی میکنم از پنجره سر/اندوه که خورشید شدی تنگ غروب/افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر/چون ماه شبی میکنم از پنجره سر/اندوه که خورشید شدی تنگ غروب/افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
شيخي فاحشه اي را گفت مستي
هر شب به كنار ديگري بنشستي
گفت شيخا هر انچه گفتي هستم
آيا تو آنچه مي نمايي هستي
من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام
تو در تمـــــام غَـــزلهای من تـَـنفُس کُــن
و مَــن به خاطِــره های تو می شَومــــــ ــ ـ پیوستـــــــ ـــ ـ ..
از مدیرا می خوام که اجازه بدن پستم پاک نشه!!!!!!!!
چون بعضی از اشعار یا نوشته های دوستان فراتر از یه تشکر خشک و خالی!!!!!!!!!!
بازی با حروف و کلمات می دونین چی می شه!!!
بازی با روح و فکر خواننده است .
من به این ذوق و شور دوستانم تبریک می گم
و صمیمانه از همه تشکر می کنم
تمام امشب را
مثل هر شب
به تو فكر خواهم كرد
ميان سكوت كوچه ها
و پاييزي كه بر زمين نشسته
و به تصوير تو
خيره خواهم شد
و آرام آرام
چكه خواهم كرد
روي همه خاطراتم
این عقل لعنتی !!
همیشه مرا از تو دور می کند ..!!
برای با تو بودن ...
باید دور عاقل بودن را خط قرمزکشید !!....
ما را سر سودای کسی دیگر نیست
در عشق تو پروای کس دیگر نیست
جز تو دگری جای نگیرد در دل
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
ایینه شکسته شد ،حقیقت سفری
سر نامه ی سرنوشت ما در به دری
تا چشم به خواب مانده را بگشودیم
از هر جهت آغاز شد آشوبگری
این چِــشمهای توستــــ ـــ ـ که قافیه بازَنـــــد ؛
والّا دلــــــ ـــ ـ ِ مَــن ردیفـــــِ ردیف استـــــــ ـــ ـ . .
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)