نومید مشو جانا کاومید پدید آمد
اومید همه جانها از غیب رسید ، آمد
نومید مشو ، گرچه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید ، آمد
نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان
کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد
...
نومید مشو جانا کاومید پدید آمد
اومید همه جانها از غیب رسید ، آمد
نومید مشو ، گرچه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید ، آمد
نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان
کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد
...
چه قدر "د" فاصله داشت
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــ
دير کرده اي
من منتظرم
کي خواهي آمد؟
من در همان ميعادگاه نخستين
همان مطلع عشق
همان بهين مامن و مکانمان
تو را در انتظارم
گفتي خواهي آمد
و من همچون هميشه
منتظرم
دير کرده اي
کي خواهي آمد؟
درست شد ، فکر کنم حالا بشه این بیتم به غزل بالایی اضافه کرد:
نومید مشو ای میم در دوری آن دال
کان دالِ اسیرِ غم ،از بند رها شد ،آمد
___
دلبری و بیدلی اسرار ماست
کار کارِ ماست چون او یار ماست
نوبت کهنه فروشان در گذشت
نو فروشانیم و این بازار ماست
عقل اگر سلطان این اقلیم شد
همچو دزد آویخته بردار ماست
هرچه اول زهر بُد تریاق شد
هر چه آن غم بُد کنون غمخوار ماست
ترک خویش وترک خویشان می کنیم
هرچه خویش ما ، کنون اغیار ماست
خودپرستی نامبارک حالتی است
کاندر او ایمان ما انکار ماست
هر غزل کآن بی من آید خوش بود
کاین نوا بی فر زچنگ و تار ماست
شمس تبریزی به نور ذوالجلال
در دو عالم مایّ اقرار ماست
Last edited by amir.ara; 14-01-2007 at 22:33.
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست
از اين سکوت گريزان ؛از آن صدا بيزار !!!
روزی که چرخ از گِل ما کوزه ها کند
زنهار کاسۀ سر ما پر شراب کن
نام من رفته است روزي برلب جانان به سهو
اهل دل را بوي جانان مي آيد از نامم هنوز
زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
که نگاه من ، در ني ني چشمان تو خود را ويران ميسازد
و در اين حسي است
که من آن را با ادراک ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت
تو برون خبر نداری که چه میرود ز عشقت
به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت
تو درخت خوب منظر همه میوهای ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت...
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم،
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام، در آندم که بر جا مرده ماران خفتگانند،
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم ياد آوری يا نه، من از يادت نمی کاهم،
ترا من چشم در راهم.
( نيما یوشيج )
یزدان تکراری عزیزم یه بار دیگه یکی دیگه داده بود ولی به هر حال :
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)