باشه .
پس به این ترتیب خودم شدم ، میلاد ، طرقه ( مهدی ) ، نوید ، بهنام ، امیر و شاید امین و محمود .
برنامه اجرا میشه . به همون ترتیبی که گفتم .
باشه .
پس به این ترتیب خودم شدم ، میلاد ، طرقه ( مهدی ) ، نوید ، بهنام ، امیر و شاید امین و محمود .
برنامه اجرا میشه . به همون ترتیبی که گفتم .
Last edited by EhsanHF; 23-11-2006 at 07:54.
باشه .
پس به این ترتیب خودم شدم ، میلاد ، طرقه ( مهدی ) ، نوید ، بهنام ، امیر و شاید امین و محمود .
برنامه اجرا میشه . به همون ترتیبی که گفتم .
Last edited by EhsanHF; 23-11-2006 at 07:43.
آقا با وجود اینکه خودم پیشنهاد کوه دادم و احسان و میلاد هم برنامه ریزی هاشو کردن
ولی متاسفانه باید بگم جمعه رو نمی تونم بیام
آخه بابام از مسافرت بر میگرده
میگین نه از میلاد بپرسین
بازم تا 5 شنبه شب خبر قطعی رو میدم
Last edited by torgheh; 23-11-2006 at 00:45.
یک خبر مهم !
با صحبتهایی که با میلاد کردیم و برآورد هزینه ها ، قرار شد نظر سنجی راه بندازیم !!!
اگه قراره کوه رو پایه اید باید یکم از هزینه ها کم کنیم . وگرنه به همه فشار میاد . طبق برآورد هزینه هر نفر برای صبحونه ، ناهار و کرایه ماشین ( فقط رفت ) میشه چیزی حدود 3 هزار تومن . هر چند 3 تومن زیاد نیست ، اما برای یک برنامه نصفه روزه کمی بدجوره . البته بگم که ناهارمون خیلی توپه ! ( بچه هایی که باغ اومدن میدونن چیه ! )
حالا اگه کسی بتونه ماشین بیاره که چه بهتر ، کمی از خرج کم میشه .
بازم نظراتتون رو زود اعلام کنید که اگه قرار به رفتن شد ، زود برم وسایل رو بگیرم .
Last edited by EhsanHF; 23-11-2006 at 09:03.
آقا من اومدنم قطعی شد !
حالا بگو ماشین داری یا نه !
اگه نداری نظرت رو در مورد تغییر برنامه یا ادامه اون هم بگو .
آقا سلام
من ماشین بابام را ازش برا جمعه گرفته بودم ، که یهو دیدم شنبه امتحان میان ترم ریاضی کاربردی دارم![]()
واقعا شرمنده من این هفته نمیتونم بیامایشالا خوش بگذره
با تشکر شیردل![]()
HI
it seems if every thing is going well
سلام
اي بابا ما خودمونو كشتيم كه جمعه عصر باشه كه نشد
بهر حال به همه خوش بگذره
منم نميتونم بيام
جاي مارو هم خالي كنيد
عكس يادتون نره
مثل داستان باغ نكنيد ها عكس ها رو -س-ا-ن-س-و-ر- كنيد
خوب براي اولين بار اين دفعه هم من ميخوام گزارش قرار ملاقات رو بنويسم
زمان: روز جمعه 03/09/1385
مكان: زشك ( يكي از مناطق ييلاقي مشهد)
حاضرين : محمود ،ميلاد ، نويد ، مهدي ، احسان و امين
بهتره اول از نحوه هماهنگي بگم ؛ من خودم كه درست روز پنج شنبه به من اعلام شد كه اين دفعه ميخوان قرار ملاقات بيشتر جنبه تفريحي داشته باشه و بريم بيرون شهر . اقا بهنام هم كه به علت بيماري نتونستن بيان و جناب امير هم كه امتحان رياضي داشتن.
يكي از شاهكارهاي آقا ميلاد رو بگم كه تازه ساعت 11 شب با من تماس گرفتن و تازه يادشون افتاده كه بگن قرار بوده با من تماس بگيرن كه تدارك نهار فردا رو آماده كنيم كه آقا امين زحمت كشيدن و مواد غذايي رو آماده كردند.
فقط همين رو بگم آلان كه دارم اين متن رو تايپ ميكنم فقط دلم ميخواست يه بالش بذارم و همين جا بخوابم ، اين قدر كه اين احسان ما رو توي كوه و دره پياده راه برد. طبق محاسبه اي كه كرديم فقط چيزي حدود 6 ساعت پياده راه رفتيم اونم توي مسيرهايي كه يا برف نشسته بود يا يخ زده بودن و منم با كفشاي معمولي اومده بودم و فقط انگار دارم روي يخها رقص تكنو ميرم و در نهايت هم زمين خوردم.
صبح ساعت 7 طبق معمول هميشه قرار ما ميدون پارك ملت بود وقتي من رسيدم مهدي اومده بود بعد ار 10 دقيقه هم ميلاد اومد و رفتيم به طرف امين و نويد و احسان و از اونجا به محل مورد نظر رسيديم.
خوشبختانه چون احسان به مسير مسلط بود پيش بيني همه چيز رو كرده بود و يه كوله پر از وسايل آورده بود.
خلاصه بعد از تقريبا يه ساعت پياده روي و تو سر و كله هم زدن بچه ها كنار يه چشمه براي صبحانه توقف كرديم. خواستيم برا چايي آتيش روشن كنيم كه با نهايت شرمندگي تمام چون همه چوبها خيس شده بودند موفق نشديم و آب رو روي آتيش يكي از همسايه ها جوش اوديم و خلاصه صبحونه رو جاتون خالي نوش جون كرديم. توي راه هم كه اين بچه ها از اينترنت و چت و وبلاگ و فروم اينقدر گفتن كه من يكي ديگه حو صلم سر رفته بود.
نمي دونستم كه تازه اول راهيم و بايد چند ساعت ديگه هم راهيپمايي داشته باشيم . دقيقا نمي دونم چقدر تو راه بوديم كه يه جاي مناسب براي اتراق پيدا كرديم ، ( تازه تو راه هم كلي ماشين يه بنده خدايي رو هل داديم كه توي يخها گير كرده بود اميدوارم كه احسان عكسش رو بذاره يخورده بخنديد، يه سگه هم عاشق لواشكهاي مهدي شده بود و نبالش مي اومد كه بهش لواشك بده)
بعد از تمام اين ماجراها شروع كرديم به پخت و پز ، و آماده كردن ناهار ظهر . بعد از كلي آتيش بازي و دود خوردن تقريبا ساعات 3 بعد از ظهر بود كه ناهار خورديم ولي همون آتيش بازي كلي حال داد.
ديگه وقت برگشتن رسيده بود و بايد كلي راه رو كه امده بوديم بر گرديم . خدايي برگشتن خيلي سخت بود چون هم زمين يخ زده بود و راه رفتن راحت نبود و هم تقريبا به تاريكي خورده بوديم. من يكي كه خودم حال نداشتم اون همه راه كه اومده بودم رو برگردم. فقط تقريبا اخراي مسير بود كه يه ماشين ما رو تا يه مسيري برگردوند و گرنه بايد نيم ساعت بيشتر پياده روي ميكرديم كه من از حال ميرفتم . همين الان هم هنوز پاهام يخ زده و نميتونم راحت راه برم و تمام ماهيچه هاي پام گرفته.
در نهايت بگم كه خيلي خيلي خوش گذشت جاي همتون خالي و هر كي هم كه نيومد كلي ضرر كرد.
احسان هم عكسها رو بذاره تا همه حال كنن
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)