امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وزبستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وزبستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
ای نسخه ي نامه ی الهی که تویی
وی آینه ی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
مرا جز تو به عالم هیچکس نیست
ولی جانا به وصلت دسترس نیست
منم آن طایر قدسی که بی تو
مرا فردوس اعلی چون قفس نیست
به یکی جان نتوان کرد سوال
کز لب لعل تو یک بوس بچند
بفکند آتش و اندر دل حُسن
آن چه هجران تو از سینه فکند
هر آنکس عاشق است از جان نترسد
عاشق از کنده و زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
حيف فرهاد كه با اين همه شيرين كاري
شد به خواب عدم از تلخي افسانه ي خويش
روز ها گر رفت گو رو باك نيست
تو بمان اي آن كه جز تو پاك نيست
هر دوست كه راستگوي و يكرو نبُوَد
در عالم دوستي كم از دشمن نيست
صبر بر جور رقيبت چكنم؟ گر نكنم
همه دانند كه در صحبت گل خاري است
نپنداري كه دل هر دم، فغان از سر نميگيرد
وليكن با تو سنگيندل فغاني در نميگيرد
بدان صف در صف مژگان، نيارد دل بهدست از ما
عجب سلطان لشكركش كه يك كشور نميگيرد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)