عشق من و تو مثل یک خرمالوی گس بود
مثل گناه خوردن گاو مقدس بود !
یا نه ! شروع گریه ی آرام یک مادر
در آرزوی مرگ یک نوزاد نارس بود
.....
عشق من و تو مثل یک خرمالوی گس بود
مثل گناه خوردن گاو مقدس بود !
یا نه ! شروع گریه ی آرام یک مادر
در آرزوی مرگ یک نوزاد نارس بود
.....
مهلت بده ....
میروم ....
فقط پایت را بلند کن تا غرورم را جمع کنم.....
خواب سیاه تو، زدن گرگ در رمه
کابوس های دائمی یک مجسمه
ترسیدن از قیافه ی خود توی آینه
انسان منهدم شده در وسعت همه
نوزاد های بی سروته با پیام مرگ
آغازهای غم زده ای فکر خاتمه
بر سر در ورودی دنیا نوشته است
تو حق اعتراض نداری به محکمه
یک لحظه حس مضطربی در تو میدود
و پرت میشوی به جهان بی مقدمه
هی جیغ میکشی که بگویی که من هنوز. . .
گم میشود صدای تو در بین همهمه
پایان شعر،جشن تولد، صدای دست
بر کادوی تولد تو عکس جمجمه
مهدی موسوی - از کتاب «پرنده کوچولو، نه پرنده بود! نه کوچولو!»
آهای عاشقا...
وقتی طرفت گفت نمیتونم بی تو زندگی کنم...
یعنی...
اون به نبودنت هم فکر کرده...
در زیر باران
به درخواست چتر جواب رد می دهم
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دونفره بکشانم ...
نــه تلخم،
نــه شیــریــن،
مـزه ی بی تفـاوتی می دهم ایـن روزهـــــــا،
جنــس حالـم زیـــاد مرغوب نیست
نــه اینکه دردی نیست...
نــه...
دیــگر گلویـی نمانـده بـرای فریــــــــاد..!
![]()
تن من زخـمی است...
یک خـراش کمتر یا بیشتر چه فرقی دارد؟
راحـت باش!
خدایا كفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنكه خود خواهم اسیر زندگی كردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تكه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را كفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر كاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سكهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را كفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی كه انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میكشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
کارو
Last edited by shaparak13; 02-11-2013 at 14:08.
من اینجا "تنها" در هوای تو
تو آن دورها خوابی و
من نگرانم که کسی تو را نبیند
به خواب هم ...
این شعر از شریعتی نیست و از کارو است
به سبک و محتوا هم دقت بشه به بکارهای شریعتی نمیخوره...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)