چه کار درستی بابا![]()
---
گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس می جوشیم
![]()
با تشکر سولئاريس![]()
چه کار درستی بابا![]()
---
گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس می جوشیم
![]()
با تشکر سولئاريس![]()
مگذار رنگ غم بر قفست بنشیند
هر زمانی که دلت تنگ من است
بهترین شعر مرا قاب کن
و پشت نگاهت بگذار
تا که تنهایِِیت از دیدن آن جا بخورد
و بداند که دل من با توست
در همین یک قدمی.
___________
ما اینیم دیگه
( چه شعر با احساسی !!!!!!!!!! )
یا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برو
یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران
نانم مده آبم مده آسایش و خوابم مده
ای تشنگی عشق تو صد همچو ما را خونبها
آتش زرتشت و موسی در دو سو افروخته
یکسر از خوارزم تا صحرای سینا اشتیاق
بس که عشق آباد هستی را دویدم یک نفس
جای پایم می رمد صحرا به صحرا اشتیاق
فاصله زان سوی جوی مولیان روح من
تا سمرقند نگاهت صد بخارا اشتیاق
موج جیحون غزل تا ماوراءالنهر شعر
میبرد این شاعر دیوانه را با اشتیاق
قومی غم دین دارد و قومی غم دنیا - بعد از غم رویت غم بیهوده خورانند
وینان که به دیدار چنین میل ندارند - سوگند توان خورد که بی عقل و خسانند
دست¬هايم پينه بسته¬اند
خستگی از جسمم عبور کرده است
من فرياد نمی¬زنم
فقط می¬گذارم اشک تمام صورتم را بپوشاند
و حماقت آدم¬ها تا ابد ادامه پيدا کند
پشيمان شدنشان را ديگر نمی¬شمارم
سجاده را ترک کرده¬ام
فقط به نشانه اعتراض
و پرستش را در قلب خود ادامه می¬دهم
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
دیشب دوباره دفترم آتش گرفته بود
فریاد میزدم دلم آتش گرفته بود
خاکستر مرا کلماتی عجیب برد
بی سر به رودخانه اسماء دل سپرد
خاکسترم به چشمه اسماء دل رسید
آواز عاشقی من به افلاک رسید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)