اگر چه موی میانت به چون مـنی نرسد
خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق
حـلاوتی کـه تو را در چه زنخدان است
بـه کـنـه آن نرسد صد هزار فکر عمیق
اگر چه موی میانت به چون مـنی نرسد
خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق
حـلاوتی کـه تو را در چه زنخدان است
بـه کـنـه آن نرسد صد هزار فکر عمیق
عسل جان باورت میشه با قاف شعر وجود نداره![]()
قلب من ماله تو این تنها یادگاره
این منم که بی تو هر لحظش انتظاره
خب ! شاید شعر کهن با ق وجود نداره![]()
![]()
***
هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانها
کاخر چو دردی بر زمین تا چند میباشی برآ
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
این هم شعر کهن با ق :
قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند
هین که آمد دود غم تا خلق را غمگین کند
پرده بردار ای قمر، پنهان مکن تنگ شکر
تا بر سیــــــــــمین تو ،احوال ما زرین کند
Last edited by mir@; 04-01-2007 at 15:40.
در سینهها برخاسته اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا
ای روح بخش بیبدل وی لذت علم و عمل
باقی بهانهست و دغل کاین علت آمد وان دوا
ما زان دغل کژبین شده با بیگنه در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا
این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را
کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا
این عینک سیاهت را بردار دلبرم
این جا کسی تو را نمی شناسد
هر شب شب تولد توست
و چشم روشنی هیجان است
در چشم های ما
از ژرفنای اینه ی روبه رو
خورشید کوچکی را انتخاب کن
و حلقه کن به انگشتت
یا نیمتاج روی موی سیاهت
فرقی نمی کند ، در هر حال
این جا تو را با نام مستعار شناسایی کردند
نامی شبیه معشوق
لطفا
آهوی خسته را که به این کافه سرکشید
و پوزه روی ساق تو می ساید
با پنجه ی لطیف نوازش کن
...
نگاه كن
كه غم
درون ديده ام
چگونه
قطره قطره
آب مي شود
چگونه
سايه سياه سرکشم
اسير دست افتاب مي شود
در لا احب الافلین پاکی ز صورتها یقین
در دیدههای غیب بین هر دم ز تو تمثالها
افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون
ماهت نخوانم ای فزون از ماهها و سالها
با تشکر سولئاریس![]()
او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتي که فشردمش به اغوشم تنگ
لرزيد دلش شکست و ناليد که اخ...
اي شيشه چه مي کني تو در بستر سنگ؟!
________
با تشکر فرانک
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)