تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 570 از 640 اولاول ... 70470520560566567568569570571572573574580620 ... آخرآخر
نمايش نتايج 5,691 به 5,700 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #5691
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض


    مرگ مغــزی است طعــم ابیـاتــم

    مزه ی گنــگ و میــخوشــی دارم

    باورم کــن که بعــد مــردن هــم

    حـسِ خوبی به خود کشــی دارم !

    کارِ اهــدای عضـو هایـم را

    به همیـن دوستـان اندکـم بدهیــد

    چشـم و گوشــم برای هر کـس خواسـت

    مغــز مــن را به کودکــم بدهیــد

    در سرم رنــج های فر هــاد است

    یک نفــر بعــدِ مــن جنــون بایــد!

    تیشــه ام را به دسـت او بدهیــد

    بعــد مـن کـاخ بیستــون بایــد ..


    وای از این مــرد زرد پاییــزی



    "قسمتی از تومور3 - علیرضا آذر"

  2. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #5692
    داره خودمونی میشه D4Rk knight's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2011
    محل سكونت
    گـــرگـــ♥ــآن
    پست ها
    175

    پيش فرض

    لـحظه های ســــکوتم؛
    پر هیاهو ترین دقــــایق زندگیم هستند
    مـملو از آنچه
    می خواهم بـگویم
    و
    نمی گویم ...!!!

  4. 8 کاربر از D4Rk knight بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #5693
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    حال و احوال این روزهایم

    قاصدکی را می ماند

    که دلش حتی

    نه به باد

    و نه حتی به نسیم

    که

    به یک فوت خوش است

    ...

    بگذارید برود

  6. 5 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #5694
    Banned
    تاريخ عضويت
    Sep 2013
    پست ها
    323

    پيش فرض

      محتوای مخفی: دلا خو کن به تنهایی... 
    دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد

    دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی

    یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

    جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی

    جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی

    درو گر جامه‌ای دوزی ز فضلش آستین یابی

    درو گر خانه‌ای سازی ز عدلش آستان بینی

    نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی

    نه اندر قعر بحر او را نهنگی جان ستان بینی

    اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

    وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی

    گهی انوار عرشی را ازین جانب مدد یابی

    گهی اشکال حسی را ازین عالم بیان بینی

    سبک رو چون توانی بود سوی آسمان تا تو

    ز ترکیب چهار ارکان همی خود را گران بینی

    اگر صد قرن ازین عالم بپویی سوی آن بالا

    چو دیگر سالکان خود را هم اندر نردبان بینی

    گر از میدان شهوانی سوی ایوان عشق آیی

    چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی

    درین ره گرم رو می‌باش لیک از روی نادانی

    نگر نندیشیا هرگز که این ره را کران بینی

    وگر زی حضرت قدسی خرامان گردی از عزت

    ز دارالملک ربانی جنیبتها روان بینی

    ز حرص و شهوت و کینه ببر تازان سپس خود را

    اگر دیوی ملک یابی وگر گرگی شبان بینی

    ور امروز اندرین منزل ترا جانی زیان آمد

    زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی

    زبان از حرف پیمایی یکی یک چند کوته کن

    چو از ظاهر خمش گردی همه باطن زبان بینی

    گر اوباش طبیعت را برون آری ز دل زان پس

    همه رمز الاهی را ز خاطر ترجمان بینی

    مرین مهمان علوی را گرامی دار تا روزی

    چو زین گنبد برون پری مر او را میزبان بینی

    به حکمتها قوی پر کن مرین طاووس عرشی را

    که تا زین دامگاه او را نشاط آشیان بینی

    نظرگاه الاهی را یکی بستان کن از عشقی

    که در وی رنگ و بوی گل ز خون دوستان بینی

    که دولتیاری آن نبود که بر گل بوستان سازی

    که دولتیاری آن باشد که در دل بوستان بینی

    چو درج در دین کردی ز فیض فضل حق دل را

    مترس از دیو اگر به روی ز عصمت پاسبان بینی

    ز حسی دان نه از عقلی اگر در خود بدی یابی

    ز هیزم دان نه از آتش اگر در وی دخان بینی

    بهانه بر قضا چهی چو مردان عزم خدمت کن

    چو کردی عزم بنگر تا چه توفیق و توان بینی

    تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تا زان پس

    به هر جانب که رو آری درفش کاویان بینی

    عنان گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد

    عجب نبود که با ابدال خود را همعنان بینی

    خلیل ار نیستی چه بود تو با عشق آی در آتش

    که تا هر شعله‌ای ز آتش درخت ارغوان بینی

    عطا از خلق چون جویی گر او را مال ده گویی

    به سوی عیب چون پویی گر او را غیب‌دان بینی

    ز بخشیدن چه عجز آید نگارندهٔ دو گیتی را

    که نقش از گوهران دانی و بخش اختران بینی

    ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد

    که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

    چو جان از دین قوی کردی تن از خدمت مزین کن

    که اسب تازی آن بهتر که با بر گستوان بینی

    اگر صد بار در روزی شیهد راه حق گردی

    هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی

    امین باش ار همی ترسی ز مار آن جهان کز تو

    به کار اینجا امین باشی ز مار آنجا امان بینی

    هوا را پای بگشادی خرد را دست بر بستی

    گر آنرا زیر کام آری مرین را کامران بینی

    تو خود کی مرد آن باشی که دل را بی هوا خواهی

    تو خود کی درد آن داری که تن را در هوان بینی

    که از دونی خیال نان چنان رستست در چشمت

    که گر آبی خوری در وی نخستین شکل نان بینی

    مسی از زر بیالودی و می لافی چه سود اینجا

    که آن گه ممتحن گردی که سنگ امتحان بینی

    نقاب قوت حسی چو از پیش تو بردارند

    اگر گبری سقر یابی وگر مومن جنان بینی

    بهشت و دوزخت با تست در باطن نگر تا تو

    سقرها در جگر یابی جنانها در جنان بینی

    امامت گر ز کبر و حرص و بخل و کین برون ناید

    به دوزخ دانش از معنی گرش در گلستان بینی

    وگر چه طیلسان دارد مشو غره که این آنجا

    یکی طوقیست از آتش که آنرا طیلسان بینی

    به چشم عافیت بنگر درین دنیا که تا آنجا

    نه کس را نام و نان دانی نه کس را خانمان بینی

    یکی از چشم دل بنگر بدین زندان خاموشان

    که تا این لعل گویا را به تابوت از چه سان بینی

    نه این ایوان علوی را به چادر زیب و فر یابی

    نه این میدان سفلی را مجال انس و جان بینی

    سر زلف عروسان را چو برگ نسترن یابی

    رخ گلرنگ شاهان را به رنگ زعفران بینی

    بدین زور و زر دنیا چو بی عقلان مشو غره

    که این آن نوبهاری نیست کش بی‌مهرگان بینی

    که گر عرشی به فرش آیی و گر ماهی به چاه افتی

    وگر بحری تهی گردی وگر باغی خزان بینی

    یکی اعضات را حمال موران زمین یابی

    یکی اجزات را اثقال دوران زمان بینی

    چه باید نازش و بالش بر اقبالی و ادباری

    که تا بر هم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی

    سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون

    به مروآ تا کنون در گل تن الب ارسلان بینی

    چه باید تنگدل بودن که این یک مشت رعنا را

    همی باد خداوندی کنون در بادبان بینی

    که تا یک چند از اینها گر نشانی باز جویی تو

    ز چندان باد لختی خاک و مشتی استخوان بینی

    پس آن بهتر که از مردم سخن ماند نکو زیرا

    که نام دوستان آن به نیک از دوستان بینی

    بسان علت اولا سخن ران ای سنایی زان

    که تا چون زادهٔ ثانی بقای جاودان بینی

    وگر عیبت کند جاهل به حکمت گفتن آن مشنو

    که کار پیر آن بهتر که با مرد جوان بینی

    حکیمی گر ز کژ گویی بلا بیند عجب نبود

    که دایم تیر گردون را وبال اندر کمان بینی

    به رای و عقل معنی را تویی راوی روایت کن

    که معنی دان همان باشد کش اندر دل همان بینی

  8. #5695
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    من همه ام باران است
    آنقدر که جهان را آب می بَرد
    و تو را خواب

    بیدار شو
    سرزمینی برای باریدن ندارم
    وقتی بازوانت را
    زنی می دزدد از من

  9. 3 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #5696
    کاربر فعال انجمن ادبیات silver65's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    535

    پيش فرض

    بعد از خداحافظی ات
    من ،
    من نبودم
    بم بودم،
    بعد از زلزله!
    محمدرضا صالحی

  11. 4 کاربر از silver65 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #5697
    داره خودمونی میشه setareh ***'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2011
    پست ها
    22

    پيش فرض

    سه نقطـــه های آخر جملـــه هایـــم دردهـــایی هستنـــد

    که حـــرف نشدنــد اشـــک شدنــــد ...


  13. 5 کاربر از setareh *** بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #5698
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



    تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
    زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است

    هر نگاهی می تواند خلوتم را بشكند
    كوزه‌ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

    آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
    ماهِ در مرداب این شب ها هلالی تر شده است

    گفت تا كی صبر باید كرد؟ گفتم چاره چیست؟!
    دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است

    زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن
    تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده است

    ماهی كم طاقتم! یک روز دیگر صبر كن
    تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است


    فاضل نظری






  15. 3 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #5699
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض





    باز من مانده ام یک دیده که بر در مانده

    شانه ای سرد که در حسرت یک سر مانده


    تو به شب می رسی و من به سکوتی توأم
    تو به آرامش و من در شب محشر مانده


    حس تردید من از ماندن و رفتن باقی
    همچون پروانه که آتش زده بر پر مانده


    شب سردیست در این خانه بی نور و صدا
    سر شده ست عمر یا یک شب دیگر مانده؟


    باد پاییزی و باران سراسیمه و رعد
    اشک و درد و قفسی تنگ که بی در مانده


    رنگ زندان زده بر خانه من،تنهایی
    شب شده و مستم و یک نیمه ساغر مانده. . .


    رضا گودرزی

  17. 4 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #5700
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    شب میآید
    و پس از شب، تاریکی
    و پس از تاریکی ، چشمها ، دستها
    و نفس ها و نفس ها و نفس ها ...
    و صدای آب
    که فرو میریزد قطره قطره قطره از شیر * * بعد دو نقطهٔ سرخ
    از دو سیگار روشن
    تیک تاک ساعت
    و دو قلب
    و دو تنهائی

  19. 5 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •