كاملا موافقم .
فكر نكنم كسي دلخور شه .![]()
تازه اگه كسي همچين تاپيكي باز كنه ، شايد مثل اين تاپيك پررونق هم بشه .![]()
كاملا موافقم .
فكر نكنم كسي دلخور شه .![]()
تازه اگه كسي همچين تاپيكي باز كنه ، شايد مثل اين تاپيك پررونق هم بشه .![]()
شعر و غزل است همه ي حرفهايم و تو آتش زده اي به دامن غمهايم و تو بودي و تو هستي علت دردهايم كاش ميدانستي كه بي تو چقدر تنهايم!!!
در وصل هم ز شوق تو اي گل در آتشم
عاشق نمي شوي كه ببيني چه مي كشم
با عقل . آب عشق به يك جو نميرود
بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم
ديشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبح است و سيل اشك به خون نشسته بالشم
پروانه را شكايتي از جور شمع نيست
عمري است در هواي تو مي سوزم و خوشم
خلقم به روي زرد بخندند و باك نيست
شاهد شو اي شرار محبت كه بي غشم
باور مكن كه طعنه طوفان روزگار
جز در هواي زلف تو دارد مشوشم
سروي شدم به دولت آزادگي كه سر
با كس فرو نياورد اين طبع سركشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب مي گزد چو غنچه خندان كه خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالين من بتاب
اي آفتاب دلكش و ماه پريوشم
ساز صبا به ناله شبي گفت شهريار
اين كار توست من همه جور تو مي كشم
دل من
دل من يه روز به دريا زد ورفت...
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت...
زنده ها خيلي براش كهنه بودن...
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت...
هواي تازه دلش مي خواست ولي...
آخرش تو غبارا زد و رفت...
دنبال كليد خوشبختي مي گشت...
خودشم قفلي رو فقلا زد و رفت
كاش وقتي زندگي فرصت دهد
گاهي از پروانه ها يادي كنيم
كاش بخشي از زمان خويش را
وقف قسمت كردن شادي كنيم
كاش وقتي آسمان باراني ست
از زلال چشم هايش تر شويم
وقت پاييز از هجوم دست باد
كاش مثل پونه ها پر پر شويم
كاش وقتي چشم هايي ابريند
به خود آييم و سپس كاري كنيم
از نگاه زرد گلدانهايمان
كاش با رغبت پرستاري كنيم
كاش دلتنگ شقايق ها شويم
به نگاه سرخ شان عادت كنيم
كاش شب وقتي كه تنها مي شويم
با خداي ياس ها خلوت كنيم
كاش گاهي در مسير زندگي
باري از دوش نگاهي كم كنيم
فاصله هاي ميان خويش را
با خطوط دوستي مبهم كنيم
كاش با چشمانمان عهدي كنيم
وقتي از اينجا به دريا مي رويم
جاي بازي با صداي موج ها
درد هاي آبيش را بشنويم
كاش مثل آب مثل چشمه سار
گونه نيلوفري را تر كنيم
ما همه روزي از اينجا مي رويم
كاش اين پرواز را باور كنيم
كاش با حرفي كه چندان سبز نيست
قلب هاي نقره اي را نشكنيم
كاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشم هاي خفته را رنگي زنيم
كاش بين ساكنان شهر عشق
رد پاي خويش را پيدا كنيم
كاش با الهام از وجدان خويش
يك گره از كار دل ها واكنيم
كاش رسم دوستي را ساده تر
مهربان تر آسماني تر كنيم
كاش در نقاشي ديدارمان
شوق ها را ارغواني تر كنيم
كاش اشكي قلب مان را بشكند
با نگاه خسته اي ويران شويم
كاش وقتي شاپرك ها تشنه اند
ما به جاي ابر ها گريان شويم
كاش وقتي شاپرك ها تشنه اند
ما به جاي ابر ها گريان شويم
كاش وقتي آرزويي مي كنيم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ امين هم از آنجا بگذرد
حرفهاي قلبمان را بشنود
شاد بودن هنر است
شاد كردن هنري والاتر
ليك
هرگز مپسنديم به خويش
كه چو يك شكلك بي جان
شب و روز
بي خبر از همه خندان باشيم
در ميان من و تو فاصله هاست.
گاه مي انديشم،
مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را بر داري
اگر كسي را دوست داري كه تو را دوست ندارد، سعي نكن از او متنفر شوي، بلكه سعي كن او را فراموش كني
دوست داشتن كسي كه سزاوار دوستي نيست،اسراف در محبت است
با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف در جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)