تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 57 از 100 اولاول ... 74753545556575859606167 ... آخرآخر
نمايش نتايج 561 به 570 از 993

نام تاپيک: خدا [ عارفانه ]

  1. #561
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    محفل دلسوختگان
    عاشقم.عاشق وجزوصل تو درمانش نیست
    کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست
    جزتو درمحفل دلسوختگان ذکری نیست
    این حدیثی است که آعازش و پایانش نیست
    راز دل را نتوان پیش کسی بازنمود
    جز بردوست که خود حاضرو پنهانش نیست
    باکه گویم که بجز دوست نبیند هرگز
    آن که اندیشه و دیدار به فرمانش نیست
    گوشه چشم گشا برمن مسکین بنگر
    نازکن ناز که این بادیه سلطانش نیست
    سر خم بازکن و ساغر لبریزم ده
    که به جز تو.سرپیمانه وپیمانش نیست
    نتوان بست زبانش زپریشان گویی
    آن که در سینه به جز قلب پریشانش نیست
    پاره کن دفتر وبشکن قلم و دم بربند
    که کسی نیست که سرگشته و حیرانش نیست

  2. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #562
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    دریا و سراب
    مارا رهاکنید در این رنج بی حساب
    باقلب پاره پاره و با سینه ای کباب
    عمری گذشت درغم هجران و روی دوست
    مرغم بروی آتش.وماهی برون آب
    حالی.نشدنصیبم ازاین رنج زندگی
    پیری رسید غرق بطالت. پس از شباب
    از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد
    کی میتوان رسید به دریا از این سراب؟
    هرچه فراگرفتم و هرچه ورق زدم
    چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
    هان ای عزیز فصل جوانی بهوش باش
    درپیری ازتو هیچ نیایدبه غیر خواب
    این جاهلان که دعوی ارشاد میکنند
    در خرقه شان به غیر"منم"تحفه ای میاب
    ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر
    پنهان نموده ایم .چوپیری پس خضاب
    دم درنیار و دفتر بیهوده پاره کن
    تاکی کلام بیهده گفتار ناصواب

  4. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #563
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    دیدار یار
    عشق نگار.سر سویدای جان ماست
    ما خاکسار کوی تو.تا درتوان ماست
    با خلدیان بگو که شما و قصور خویش
    آرام ما به سایه سرو روان ماست
    فردوس و هرچه هست درآن.قسمت رقیب
    رنج وغمی که میرسد از او.ازآن ماست
    با مدعی بگو که تو و"جنت النعیم"
    دیدار یار حاصل سر نهان ماست
    ساغر بیارو باده بریز و کرشمه کن
    کاین غمزده روح پرور جان و روان ماست
    این باهشان وعلم فروشان وصوفیان
    می نشنوند آنچه که ورد زبان ماست

  6. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #564
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    روزها فكر من اين است و همه شب سخنم

    كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

    از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

    به كجا مي روم ؟ آخر ننمايی وطنم

    مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا

    يا چه بود است مراد وی از اين ساختنم

    جان كه از عالم علوی است يقين می دانم

    رخت خود باز بر آنم كه همان جا فكنم

    مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

    دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

    ای خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست

    به هوای سر كويش پر و بالی بزنم

    كيست در گوش كه او می شنود آوازم

    يا كدام است سخن مي نهد اندر دهنم

    كيست در ديده كه از ديده برون می نگرد

    يا چه جان است نگويی كه منش پيرهنم

    تا به تحقيق مرا منزل و ره ننمايی

    يكدم آرام نگيرم نفسی دم نزنم

    می وصلم بچشان تا در زندان ابد

    از سر عربده مستانه به هم درشكنم

    من به خود نامدم اين جا كه به خود باز روم

    آن كه آورد مرا باز برد در وطنم

    تو مپندار كه من شعر به خود می گويم

    تا كه هشيارم و بيدار يكی دم نزنم

    شمس تبريز اگر روی به من بنمايی

    والله اين قالب مردار به هم در شكنم

  8. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #565
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    طي شد اين عمر توداني بچه سان
    پوچ وبس تند ,چنان باد دمان
    همه تقصير من است اين و خودم ميدانم
    كه نكردم فكري , كه تامل ننمودم روزي , ساعتي يا آني

    كه چه سان ميگذرد عمر گران ؟

    كودكي رفت ببازي ,بفراغت ,به نشاط

    فارغ ازنيك وبد ومرگ وحيات

    همه گفتند:كنون تا بچه است,بگذاريد بخندد شادان

    كه پس از اين دگرش فرصت خنديدن نيست, بايدش ناليدن

    من نپرسيدم هيچ ، كه پس از اين زچه رونتوان خنديدن ؟

    نتوان فارغ و وارسته زغم، همه شادي ديدن ؟

    همچو مرغي آزاد ،هر زمان بال گشادن ؟

    سر هربام كه شد خوابيدن ؟

    من نپرسيدم هيچ ،

    كه پس از اين زچه رو بايدم ناليدن ؟

    هيچ كس نيز نگفت , زندگي چيست ؟ چرا ميائيم ..؟

    بعدازاين چند صباح بچه سان بايد رفت ؟بكجا بايد رفت ؟
    باكدامين توشه به سفر بايد رفت ؟

    من نپر سيدم هيچ، هيچكس نيز نگفت.

    نوجواني سپري گشت ببازي,بفراغت ,به نشاط

    فارغ ازنيك وبد و مرگ وحيات.

    بعد از آن باز نفهميدم من، كه چه سان عمر گذشت؟

    ليك گفتند همه، كه جوان است هنوز ,

    بگذاريد جواني بكند , بهره از عمر برد،كامروائي بكند.

    بگذاريد كه خوش باشد و مست,

    بعد ازين باز ورا عمري هست .

    يك نفر بانگ برآورد كه اوازهم كنون بايد فكر آينده كند.

    دگري آواداد:كه چوفردابشود فكر فردابكند.

    سومي گفت: همانگونه كه ديروزش رفت ,

    بگذرد امروزش, همچنين فردايش،

    بااين همه احوال من نپرسيدم هيچ كه چه سان دي بگذشت ؟

    آنهمه قدرت ونيروي عظيم بچه ره مصرف گشت؟

    نه تعمق ونه انديشه دمي,عمر بگذشت به بيحاصلي و مسخرگي،

    چه تواني كه ز كف دادم مفت ,

    من نفهميدم وكس نيز مرا هيچ نگفت.

    قدرت عهد شباب ميتوانست مرا تا خدا پيش برد,

    ليك بيهوده تلف گشت جواني، هيهات,

    آن كساني كه نمي دانستند زندگي يعني چه ؟

    رهنمايم بودند,عمرشان طي مي گشت بيخود وبيخوده

    ومرا مي گفتندكه چو آنها باشم

    وچو آنها دائم فكر خوردن باشم , فكر گشتن باشم ,

    فكر تامين معاش ,فكر ثروت باشم,

    فكر يك زندگي بي جنجال

    ،فكر همسر باشم.

    كس مرا هيچ نگفت.

    زندگي ثروت نيست،

    زندگي داشتن همسر نيست,

    زندگاني كردن، فكر خود بودن وغافل زجهان بودن نيست .

    من نفهميدم وكس نيز مرا هيچ نگفت .

    ا ي صد افسوس كه چون عمر گذشت معنيش ميفهمم.

    حال مي پندارم ,

    هدف از زيستن اين است رفيق :

    من شدم خلق كه با عزمي جزم،

    پاي از بند هواها گسلم،

    گام در راه حقايق بنهم،

    با دلي آسوده،

    فارغ از شهوت وآز وحسد وكينه وبخل

    مملو از عشق وجوانمردي وزهد،

    در ره كشف حقايق كوشم.

    شربت جرأت و اميد و شهادت نوشم ,

    زره جنگ براي بد و ناحق پوشم،

    ره حق پويم و حق جويم و پس حق گويم.

    آنچه آموخته ام بر دگران نيز نكو آموزم،

    شمع راه دگران گردم وبا شعله خويش،

    ره نمايم بهمه ،گر چه سراپا سوزم .

    من شدم خلق كه مثمر باشم،

    نه چنين زائد وبي جوش وخروش،

    عمر بر باد وبحسرت خاموش.

    اي صد افسوس كه چون عمر گذشت ،

    معنيش ميفهمم ،

    كا بن سه روز از عمرم بچه ترتيب گذشت.


    كودكي بي حاصل,

    نوجواني باطل،

    وقت پيري غافل.


    بزباني دگر،


    كودكي در غفلت ،

    نوجواني شهوت،

    در كهولت حسرت

  10. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #566
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    امروز صبح كه از خواب بيدار شدي،
    نگاهت كردم و اميدوار بودم كه با من حرف بزني
    حتي براي چند كلمه نظرمو رو بپرسي
    يا براي اتفاق خوبي كه ديروز تو زندگيت
    افتاد از من تشكر كني
    اما متوجه شدم كه خيلي مشغولي .
    مشغول انتخاب لباس كه مي خواستي بپوشي !
    وقتي داشتي به اين طرف و آن طرف مي دويدي
    تا حاضر شوي فكر كردم چند دقيقه
    وقت داري كه بايستي و به من بگويي سلام
    اما تو خيلي مشغول بودي
    يه بار مجبور بودي منتظر بشي وبراي
    مدت يك ربع كار نداشتيجز اون كه روي يه صندلي بنيشني .
    بعد ديدمت كه از جا پريدي خيال كردم مي خواي با من صحبت كني
    اما به طرف تلفن دويدي وبه دوستت تلفن كردي
    تا از شايعات با خبر شوي
    بعد از پايان كارت به خونه رفتي
    و تلويزيونرو روشن كردي
    تو هر روز مدت زيادي از روزت رو جلوي اون
    مي گذروني در حالي كه
    در باره هيچ چيز فكر نمي كني
    و فقط از برنامه هاش لذت مي بري
    شام خوردي و باز هم با من صحبت نكردي
    موقع خواب خيلي خسته بودي
    و بعد از اون كه به اعضاي خونواده ا ت
    شب بخير گفتي
    به رختخواب رفتي و فورا ً خوابيدي
    اشكال نداره
    احتمالاً متوجه نشدي كه من هميشه در كنارت هستم
    و براي كمك به تو اماده ام
    بيش از اون كه تو فكرش رو بكني
    حتي دلم مي خواد يادت بدم كه چطوري با ديگران صبور باشي
    من اونقدر دوستت دارم كه هر روز منتظرت هستم
    منتظر يه سر تكون داد ن
    دعا ،فكر يا گوشه اي از قلبت كه متشكرم باشه
    اخه مي دوني مكالمه يه طرفه خيلي سخته
    ولي عيبي نداره من باز هم منتظرت هستم
    سرا سر پر از عشق به تو
    به اميد اون كه شايد امروز كمي از وقتت رو به من بدي ...


    از طرف دوست ودوستدارت خدا


  12. 2 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #567
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض


    پروردگارا به من بیاموز که دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند

    عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند

    بگویم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند

    به من بیاموز تا لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم نتواختند

    محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند ..

  14. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #568
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    خداوندا
    من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
    من از نارفیقیهای این دنیا میترسم

    خداوندا
    من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
    من از ماندن چو مرداب میترسم

    خداوندا
    من از مرگ محبت ،من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیك میترسم

    خداوندا
    من از ماندن میترسم ،من از رفتن میترسم

    خداوندا
    من از خود نیز میترسم .

  16. 4 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #569
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    شب است و
    سکوتي مبهم همه جا را فرا گرفته و مهتاب روشني بخش شبهاي تنهايي است.
    راستي اين ارامش ژرف در شب از کجا سر چشمه ميگيرد ؟؟ ميداني؟؟؟
    تا به حال در اين سکوت و سياهي او را خوانده اي؟
    هيچ پاسخش را شنيده اي؟
    به گوش جان بشنو که چه زود جواب ميدهد.

    کيست که انکار کند در تاريکترين لحظات زندگي , انگاه که
    از همه جا رانده و مانده,
    مغموم و ملول, خسته و سرگردان به دنبال پناهي امن ميگردي
    اوايي جانبخش تورا به سوي خود ميخواند
    اين ندا در شب گويي با اوايي بلند تر به گوش ميرسد.

    حال, روح و جسمي خسته از اين همه سختي و ملال به شب روي اورده
    تا اين تن خسته دمي بياسايد
    تا انرژي رفته دوباره برگردد
    تا براي روزي ديگر تاب و توان تحمل داشته باشد
    اما گاه انقدر بي رمق ميشود
    که همين کسب انرژي را نيز نتواند.

    شب روان است و من همچنان به دنبالش
    انگاه که شب به استقبال از سپيده اغوش ميگشايد
    من نيز به دنبالش به اميد فردايي بهتر همگام ميشوم
    اما به راستي چه سخت و طاقت فرساست انتظار.... انتظار.... انتظار...
    روز به انتظار شب,
    شب به انتظار سپيده,
    سپيده دمان به انتظار روزي بهتر,
    و روز به انتظار فرداهايي که از ان من باشد
    اه... به خود ميايم اکنون,
    به دنبال مرحمي بر اين پاهاي تاول زده و خسته ام
    که تا صبح دويده اند به دنبال خواسته ها و نيافته اند هنوز

    اي اشناي درد !!!! مرهمي داري براي اين پا و دل خسته؟

    داني خانه ئ دوست کجاست ؟
    ميخواهم دمي بياسايم فارغ از تمام ........................

  18. 3 کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #570
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    ای هستی افرین ! ای بی نهایت ! ای ناشناختنی و ای دست نیافتنی
    ای انکه همه ئ خط و برگ گلها وگلبرگها و رنگ گلها و نقش هر چه زیباییست تو رقم میزنی.
    ای بی تو بودن دوزخ شقاوت ! و ای از تو گفتن بهشت سعادت !
    من رهنوردی خسته ام و دلشکسته که به اشارت حضرتت میلیونها سال در معبر میلیاردها صلب و رحم راه پیمودم و عاشقانه به سویت ره گشودم ، من مرغ همیشه در پروازم که از بیشه ئ عشق پر گشودم و بال زنان ، دشتها ، دریاها ، کوهها و بادیه ها را زیر پا نهادم و به شوق تو نغمه سر دادم،
    اگاهم که هنوز جز مسافتی کوتاه نپیموده ام و تا روز میعاد شگفت راهی در پیش و فرا روی خویش دارم .
    ای بزرگ ! در این نشاء که خود را به یاد دارم ،همه بیم بودم و امید ، اشک بودم و لبخند ،
    گاه واصل بودم و زمانی غافل ،
    خدایا چه میگویم ؟؟؟
    نه واصل ، که همه عمر غافل بودم ، وصل تو را به فراق بفروختم ، عشق را در هوس اموختم وخرمن سعادت را در شعله ئ بی خبری سوختم ،
    چه باغها که در راه بود و ندانستیم ، یا دانستیم و گلگشت را نتوانستیم ،
    خدایا این حسرت میکشدم که در جاده های عمر چه گلزار ها بود و غنچه ای نچیدیم و اینک در سراشیب عمر هوس الوده ام ، و کسی در من فریاد میزند :
    ای تیره بخت ! و ای تهی دست ! چه بسا از کوچه باغهای سعادت گذشتی ولی دامنت خالیست ،
    بر گنجهای توفیق پای نهادی و کیسه ات تهیست ،
    همه عمر کجا بودی و اکنون کجا میروی ؟؟؟
    مهربانا ! این نداها ، این صداها ، این ملامتها تا مغز استخوانم را از حسرت میسوزد و شعله ئ ندامت را در من می افروزد که چرا انگونه که بایسته بود از بوستان عبادتت گل نچیدم ،
    اینک شاخساری بی خوشه ام و رهنوردی بی توشه ، نه بی توشه ، که خسته ، رهنوردم اما با پای بسته ، از اینهمه دلی دارم ، اما شکسته ، گه گاه گمان بردم که خود را ساخته ام ،
    اما دانستم که خود سازی را نشناخته ام ،
    ای معبود و ای مسجود ! این زمان از همه کس نا امیدم و تنها یک امید دارم :
    امید به رحمت ورءفت تو که بی شبهه ارحم الراحمینی
    اگر تو برانی ام چه کنم ؟؟
    و اگر تو نخوانیم را به که ارم که جز تو ندارم
    به خیال خود در راه تو میجوشم و میکوشم و لحظه ای چند میخروشم
    اگر چه نورم اما دانم که همه قصورم ،
    ای خالق باران ! تنها یک باران است که بر اتش دلم اب میزند و ان باران رحمت و بخشایش تست که نا امید از رحمت تو مهجور است
    گاه در خویش میگریم که خاطرام تاریک است و گاه با خود میخندم که اگر من دورم معشوق نزدیک است
    اگر من تیره ام او منیر است و اگر من همه شرمم او عذر پذیر !
    من غافل و او کامل ، من گنهکارو او غفار ، اگر غفلت زهر عصیانم می چشاند رحمت بی منتهایش اتش خشمم را فرو مینشاند ،
    بدین بشارتست که ارام میگیرم
    ای بخشاینده ئ همه ئ سیه نامگان ، با همه شرمندگیها و قصور بندگیها از پیشگاهت
    امید بخشایش دارم

  20. 2 کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •