بـه وقــت تنهــایــی ،
مــرد، زیــر بــاران سیگــار مــیکشــد؛
زن، پشــت پنجــره !
امــا نــه بــاران مهــم اســت،
نــه مــرد، نــه پنجــره، نــه زن!
مهــم،
تنهــایــی اســت کــه دود مــیشــود .
رضا کاظمی
بـه وقــت تنهــایــی ،
مــرد، زیــر بــاران سیگــار مــیکشــد؛
زن، پشــت پنجــره !
امــا نــه بــاران مهــم اســت،
نــه مــرد، نــه پنجــره، نــه زن!
مهــم،
تنهــایــی اســت کــه دود مــیشــود .
رضا کاظمی
روز به انتظار ِ شب ام
و شب به انتظار ِ روز
و در این بین
هیچ کس
انتظار ِ مرا نمی کشد.
زخم که کاری باشد
مثل من میشوی!
مینشینی
نگاه میکنی
سکوت میکنی
سکوت میکنی
سکوت میکنی و...
یک لبخند تلخ .........
میان این همه دل تنگی
دلم تنها برای تو غم انگیز است
که میروی آن راهی را که نباید بروی
گفتم نرو راهی که میروی
من خط های بین آن را کشیده ام
گفتم نرو .............. نگفتم ؟؟؟؟؟
بعــضے درد ُ دل هـــا
"گــوش" نمے خــواهــد
"گــوشه" ے آغــــــوش مے خــواهـــد . .
و بعد از رفتنت ....
تنها من ماندم و فانوسی از خاطره ها کنج طاقچه اتاق
دود میکند و میسوزد و می سوزاند !!!
مریم فراهانی
مرگ خندید و
زندگـی از نو آغاز شد...
ولــی گاهــی سکوتِ خنکای سایه ی درختِ تنومندی که مرد همسایه به آن تکیه زده و
موسیقــی آرامِ گرامافون کهنه ی پدربزرگِ پیرم، تنهــایی شب را همانندِ سرخی غروبِ هر روز زیبا میکند...
شب سردیست و من افسرده
راه دوریست و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم تنها از این جاده عبور
اینجا .....
سالهاست که زمستان است !
قلبها تاریک
دستها سرد
نگاه ها زمستانی ...
اشک در چشم یخ می زند و بغض در گلو
این روزها ....
گرمترین آغوشی که پیدا میشود .... آغوش آدم برفی هاست !
مریم فراهانی
![]()
نمیدانستم تمام فکر من او بوده در حالی که تمام فکر او; او...
نمیدانستم بازیچه ای بیش نبودم
نمیدانستم من عروسک لحظات بیکاریش هستم
نمیدانستم جلوی تنها کسی که زانو زدم برای ابراز عشقم زانو زدنم او را تحریک میکند برای گردن زدنم...
آهای فلانی... رویایت شیرین تر بود ...
ع.ق
Last edited by erfan ghobadi; 28-09-2013 at 13:26.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)