یک روزی یک روزگاری حرف بین ما نگاه بود ، عشقا نقاشی می کردیم
نقش ما خورشید و ماه بود ، بعد از اون واژه نوشتیم جملمون ستاره چین بود
مثل دریا آبی بودیم ، معنی زندگی این بود
یک روزی یک روزگاری حرف بین ما نگاه بود ، عشقا نقاشی می کردیم
نقش ما خورشید و ماه بود ، بعد از اون واژه نوشتیم جملمون ستاره چین بود
مثل دریا آبی بودیم ، معنی زندگی این بود
دستهایم خالی است
پیش از این
دل من پر از شور
دل من از غم دور
قلب من خانه نور
لیک حالا
دل من پر درد است
رنگ رخسارم زرد است
قلب من بس سرد است
دستهایم خالی است...
تو را دیگر نمی خواهم نگو نگو دیوانه می باشم
که دیگر خانه ات همچون مسافرخانه می باشد
دستانت را پر مهر كردي تا فراموش نشوي
قلبت را به ياران سپيد دادي تا فراموش نشوي
قضاوت سرنوشت را عدالت كردي
آخرين بار مرگ را زندگي كردي
هدايت را پناه بي پناهان كردي
عشق را راز نيت هر خانه كردي
چه درسها بر من آموختي هست در خاطرم
براي آخرين بار نفس مي ماند در خاطرم
منو بشناسو باورم کن که خستم خیلی خستم اما هستم
تو ایمان نشد الوده دستم
من به دنیا دل نبستم
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تــــنگ
من از او عمری ستانم جـــاودان
او زمن دلقی ستاند رنگ رنــــگ
گر مي فروش حاجت رندان روا كند
ايزد گنه ببخشد و دفع بلا كند
ساقي بجام عدل بده باده تا گدا
غيرت نياورد كه جهان پر بلا كند
Last edited by Faani; 30-12-2006 at 14:43.
دوستداران دوستکامند و حریفان با ادب
پیشکاران نیکنام و صف نشینان نیکخواه
همه را خاموش كن . نلرز!
از پله ها پايين بلغز
از خنده هاي رنگ پريده كودكان همسايه بپر. نلرز!
از باريهاي كهنه نارنجي
از مادراني كه در كالسكه كودكانشان عصا حمل مي كنند بگذر. نلرز!
از نفسهاي هوا روي برگ درختان برگريز بي آنكه بگذري بگذر!
با سر بكوب به اين درخت تبريزي . نلرز!
از مكعبهاي مودب مرتب چيده در كناره ها
قهوه خانه ها قحبه خانه ها و هرچه خانه ها و خب !
پياده تا دريا
پاي پياده بكوب تا دريا و برنگرد! بلرز!
ز كوي ميكده برگشتهام ز راه خطا
مرا دگر ز كرم با ره صواب انداز
بيار زان مي گلرنگ مشكبو جامي
شرار رشك و حسد در دل گلاب انداز
.........
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)