تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 563 از 934 اولاول ... 63463513553559560561562563564565566567573613663 ... آخرآخر
نمايش نتايج 5,621 به 5,630 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #5621
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    من از اینجا ماندن خسته شده ام
    در حالیکه از طرف ترس های بچگانه ام تحت فشار قرار گرفته ام
    و اگر مجبور به رفتن هستی
    آرزو میکنم همین حالا بروی
    برای اینکه حضورت هنوز همینجا پرسه میزند
    و هرگز مرا تنها نخواهد گذاشت
    به نظر نمیرسد این زخم ها بهبود پیدا کنند
    این درد زیادی واقعی است
    چیزهای زیادی وجود دارند که زمان قادر به پاک کردنشان نیست...
    وقتی گریه میکردی تمام اشک هایت را پاک میکردم
    وقتی فریاد میزدی با تمام ترس هایت مبارزه میکردم
    در تمام این سالها دستت را در دستم گرفتم
    ولی هنوز هم تو صاحب تمام وجودم هستی
    تو مرا با نور خیره کننده ات جادو میکردی
    حالا از طرف زندگی ای که تو پشت سرم گذاشتی زندانی شده ام
    صورتت رویاهای مرا که زمانی شیرین بودند زیارت میکند
    صدای تو تمام صحت عقلی مرا تعقیب کرد

    ...
    به سختی تلاش کردم تا به خود بگویم که تو رفته ای
    اگرچه هنوز هم با منی...من خیلی وقت است که تنها هستم

  2. #5622
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
    چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
    چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
    از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
    نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم
    تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
    کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم
    چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم
    چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم
    از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم
    سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
    هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم
    فتادم در شب ظلمت ، به قعر خک ، پوسیدم
    ز بسکه با لب مخنت ،‌زمین فقر بوسیدم
    کنون کز خک فم پر گشته این صد پاره دامانم
    چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟
    چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟
    ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم
    که خون دیده ، آبم کرد و خک مرده ها ، نانم
    همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم
    به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم
    ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی
    وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی
    شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی
    کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان
    به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی
    که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی
    نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا
    در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا
    همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا
    پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا
    به شب های سکوت کاروان تیره بختیها
    سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا
    به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی
    که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی

  3. #5623
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    پست ها
    517

    پيش فرض

    به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
    همه دریا از آن ما کن ای دوست
    دلم دریا شد و دادم به دستت
    مکش دریا به خون پروا کن ای دوست///

  4. این کاربر از Last Night بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #5624
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    يك شعر تازه دارم ، شعري براي ديوار
    شعري براي بختك ، شعري براي آوار
    تا اين غبار مي مرد ، يك بار تا هميشه
    بايد كه مي نوشتم ، شعري براي رگبار
    اين شهر واره زنده است ،اما بر آن مسلط
    روحي شبيه چيزي ، چيزي شبيه مردار
    چيزي شبيه لعنت ، چيزي شبيه نفرين
    چيزي شبيه نكبت ، چيزي شبيه ادبار
    در بين خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است
    گمراهه هاي باطل ،بن بست هاي انكار
    تا مرز بي نهايت ، تصوير خستگي را
    تكرار مي كنند اين ، آيينه هاي بيمار
    عشقت هواي تازه است ، در اين قفس كه دارد
    هر دفعه بوي تعليق ، هر لحظه رنگ تكرار
    از عشق اگر نگيرم ، جان دوباره ،من نيز
    حل مي شوم در اينان اين جرم هاي بيزار
    بوي تو دارد اين باد ،وز هفت برج و بارو
    خواهد گذشت تا من ، همچون نسيم عيار

  6. این کاربر از M3HRD@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #5625
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    تو را با دیگری دیدم گرم گرفته بودی
    با او آهسته می رفتی سراپا محو او بودی
    صدایت کردم به من چو بیگانه نگاه کردی
    شکستی عهد دیرینه گناه کردی
    چه شبها که من تنها به یاد تو سحر کردم
    چه عمری که بیهوده با تو هدر کردم
    تو عمرم را تباه کردی گناه کردی
    گناه کردی
    گناه کردی
    گناه کردی

  8. #5626
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    وقتي تو نيستي
    نه هست هاي ما
    چونان که بايدند
    نه بايد ها...

    مثل هميشه آخر حرفم
    و حرف آخرم را
    با بغض مي خورم
    عمري است
    لبخند هاي لاغر خود را
    در دل ذخيره مي کنم :
    باشد براي روز مبادا !
    اما
    در صفحه هاي تقويم
    روزي به نام روز مبادا نيست
    آن روز هر چه باشد
    روزي شبيه ديروز
    روزي شبيه فردا
    روزي درست مثل همين روزهاي ماست
    اما کسي چه مي داند ؟
    شايد
    امروز نيز روز مبادا باشد !

    وقتي تو نيستي
    نه هست هاي ما
    چونانکه بايدند
    نه بايد ها...

    هر روز بي تو
    روز مبادا است

  9. #5627
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    میان دیوارهای روشن سکوت
    خانه ای شیشه ای ساخته ام .

    خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان .
    خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، کینه ها، سکوت ها.
    خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی
    و احساسی به رنگ آسمان .

    خانه ای که درهایش از جنس نور است و
    پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند.

    خانه ای پر از هوای " تو"
    و نفسی از تبار " عشق " .

    در هنگامه آمدنت
    سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی
    زندگی را فریاد می زنند .

    حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ...

  10. #5628

    پيش فرض

    به خاطر آور ، كه آن شب به برم ،
    گفتی كه : بی تو ، ز دنیا بگذرم .
    كنون جدایی نشسته بین ما
    پیوند یاری ، شكسته بین ما .
    گریه می كنم
    با خیال تو
    به نیمه شب ها ،
    رفته ای و من
    بی تو مانده ام
    غمگین و تنها .
    بی تو خسته ام
    دل شكسته ام
    اسیر دردم ،
    از كنار من
    می روی ولی
    بگو چه كردم
    رفته ای و من ، آرزوی كس
    به سر ندارم .
    قصه ی وفا با دلم مگو
    باور ندارم .......

  11. #5629
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    ای همه مردم در این جهان به چه کارید؟

    عمر گرانمایه را چگونه گزارید؟

    هر چه به عالم بود اگر به کف آرید

    هیچ ندارید اگر که عشق ندارید

    و ای شما دل به عشق اگر نسپارید

    گر به ثریا رسید هیچ نیرزید

    عشق بورزید دوست بدارید...

  12. #5630
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    من نمی دانم
    و همین درد مرا سخت می آزارد

    که چرا انسان
    این دانا
    این پیغمبر
    در تکاپوهایش
    چیزی از معجزه آن سوتر
    ره نبردست به اعجاز محبت
    چه دلیلی دارد؟

    چه دلیلی دارد
    که هنوز
    مهربانی را نشناخته است
    و نمی داند در یک لبخند
    چه شگفتی هایی پنهان است

    من بر آنم که در این دنیا
    خوب بودن به خدا سهل ترین کار است

    و نمی دانم
    که چرا انسان
    تا این حد
    با خوبی
    بیگانست

    و همین درد مرا می آزارد...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •